سیاسیون، آن هم در قامت رهبران جریانات سیاسی در سخن گفتن نه یک بار بلکه باید چندین بار فکر کرده و سخن بگویند. با این وجود در مورد هیچ کس نباید اسطوره سازی کرد و در سایه افراد و اندیشه ها ماند. کاریزمای افراد بعضا ما را از نگاه انتقادی دور می کند. عبور از نگاه کاریزمایی از رموز مهم توسعه پایدار است. در اینکه سید محمد خاتمی از پاک دست ترین روسای جمهور ایران بوده و در عین حال دولت او موفق ترین دولت پس از انقلاب بوده است، تردیدی وجود ندارد. اما این سخن نباید مانع از نگاه انتقادی شود.
در روزهایی که بایدها و نبایدهای جنگ و مذاکره در بحران ایران و امریکا دغدغه اصلی مردم است، رئیس دولت اصلاحات اعلام کرده که مطلوب ترین شیوه حکومت مردمی، سیستم فدرالی بوده که قانون اساسی ایران فاقد ظرفیت اجرایی آن است.
سیستم های داخلی کشورهای جهان به دو شیوه کلی دولت های مرکزی یا فدرالی اداره می شوند. در حالی که ایران به شکل متمرکز اداره می شود طرح مطلوبیت شیوه فدرالی به معنای تغییرات ساختاری است که نتایج آن علیرغم اظهارات خاتمی می تواند با مدنظر قرار دادن واگرایی ها، شرایط بین المللی و منطقه ای، برای ایران خطراتی در پی داشته باشد که هزینه آن تجزیه کشور باشد. ظهور اولین جمهوری کرد در مهاباد و دولت پیشه وری در آذربایجان در این ارتباط باید محل عبرت باشد. رهبران سیاسی می توانند عبرت نگرفته و در نهایت قربانی شوند، اما نباید آنان کشور را محل عبرت کنند، زیرا این عبرت قابل جبران نخواهد بود. ایران اگرچه پاکستان نیست اما سوئیس هم نیست که برایش نظام فدرالی تجویز شود. ایران کشور اقوام و مذاهب است. وجود تفاوت های قومی و مذهبی در آن یک واقعیت است. باید تلاش شود این اختلافات منجر به شکاف های قومی یا مذهبی نشود.
طرح بدون محاسبه سیستم فدرالی در کشوری که هنوز از تعلقات قومی و مذهبی بطور کامل عبور نکرده است، می تواند بسیار خطرناک باشد. باید درک کنیم که ما کجا زندگی می کنیم. در کشوری که امام جمعه آن بخاطر قرار گرفتن یک روستا در استانی دیگر، اعلام می کند اگر این تصمیم اصلاح نشود، استانداری را تصرف خواهند کرد نباید پیشنهادی را مطرح کرد که سبب بازی با احساسات عامیانه درگیر در تعلقات قومی و مذهبی شود.
همگان می دانند که سیستم متمرکز مشکلاتی دارد، اما چرا نباید در رفع این مشکلات کوشید. درست است، تهران این ابرشهر اگرچه عمده امکانات کشور را می بعلد، اما از سوی دیگر کاتالیزوری است که در آن اقوام و مذاهب با قرار گرفتن در محیط آن با عبور از تعلقات قومی و مذهبی تمرین شهروندی کرده و توسعه را تجربه می کنند. به سخنی دیگر تهران سبب خروج از پوسته قومی و ورود به تعلقات ملی می شود. بدانیم و نه خویش و نه دیگرفریبی نکنیم. سیستم فدرالی و سیستم متمرکز به تنهایی عامل توسعه یا دموکراسی نیستند. هر دو می توانند محل دیکتاتوری یا فساد باشند. آنچه باعث دموکراسی و ایجاد فضای دموکراتیک می شود، توسعه سیاسی است.
عراق در خاورمیانه اگرچه از نظر ساختار اجتماعی، سیاسی و تاریخی قابل قیاس با ایران نیست اما کشوری است که رو به فدرالی شدن دارد. فساد حاکم بر ساز وکار اقلیم و وضعیت حاکم بر بغداد و بصره نشان می دهد که تا قبل از تحقق توسعه سیاسی سخن گفتن از شیوه های اداری کشور به بیراهه رفتن است. آنچه در مورد ایران باید گفت آن است که ایران، عراق و افغانستان نیست. ایران یک واقعیت مسلط و پایدار تاریخی است که با تغییر قدرت از قاجار به پهلوی توانست با پایان بخشیدن به ملوک الطوایفی، ایرانی بسازد که امروز در قیاس با همسایگان از انسجامی بالاتر برخودار بوده و به مفهوم مدرن دولت و ملت نزدیکتر از همیشه شده است.
باید در نگاه به نظرات و شیوه دولت داری از پیش داوری ها و اتهامات کلاسیک نسبت به نظرات دور شد. نه همه طرفداران سیستم فدرالی تجزیه طلب اند و نه همه طرفداران سیستم متمرکز اقتدارگرا هستند. فارغ از آن هیچ یک از این دو شیوه اداری به تنهایی نمی تواند عامل توسعه ایران شود. توسعه، اول باید در خرد فردی شکل گرفته و جمع حاصل آن در سیستم تمرکز یافته تا بتواند تاثیرگذار شود.
ما بیش از بحث فدرالی و متمرکز امروز در کنار همدلی به خرد جمعی نیاز داریم که بتواند عقلانیت را تنها و تنها مرجع تصمیم گیری کند. لذا اول باید توسعه سیاسی متوازن و گسترده در سطح کشور ایجاد شود و بحث های فدرال یا متمرکز نباید قبل از آنکه توسعه صورت گیرد مطرح شود. آنانی که با طرح ممالک محروسه ایران و با اشاره به اصل انجمن های ایالتی – ولایتی مشروطیت، برای اندیشه های خود محل مانور ساخته و روی سیستم فدرالی مانور می دهند، بیش از ایران به هویت قومی و مذهبی خویش می اندیشند.
در حالی که شهروندی از هویت مرزی تبدیل به هویت جهانی می شود، طرح هویت های محلی بیش از آنکه به انسجام منجر شود گسست در جامعه ایرانی را سبب خواهد شد.
سخن آخر این که به عنوان یک ایرانی آذری همیشه دغدغه هایم برای ایران بوده و تا ابد خواهد بود. این دغدغه ها در بخشی حاصل نوستالوژی جدایی سرزمین های قفقاز از مام میهن و نگرانی از تکرار آن بوده و به همین سبب خطر تجزیه چون همه ایرانیان، همواره همراهم بوده و هست. طرح بحث در مورد سیستم فدرالی را حداقل در این زمان نامناسب دانسته و اعتقاد دارم در طول تاریخ عامل ماندگاری ایران و ایرانی بیش از زبان و قومیت، فرهنگ غنی ایرانی و تبلورهای آن چون نوروز و عاشورا بوده و خواهد بود. در این میان یادآور می شوم زبان و فرهنگ غنی فولکولوریک اقوام خود عاملی در جهت دوام و بقای ایران بوده و در حفظ آن نقش بنیادی داشته است و دارد. ویژه گی خاص روح ایرانی به کثرت در وحدت و وحدت در کثرت معنا بخشیده و سبب شده است در خاورمیانه ایرانیان در قیاس با همسایگان خویش، کمترین معضل قومی و مذهبی را داشته باشند.
آگاه باشیم عرصه سیاست و مشکلات کشورداری از جنس عرصه های روشنفکری نیست و محاسبات صحنه سیاست باید بسیار دقیق باشد. اهمیت و ارزیابی هر سخن و یا پیشنهادی در وضعیت های بحرانی با توجه به تبعات داخلی و خارجی آن مضاعف می شود. در شرایط بحرانی خاورمیانه اگر امنیت و وحدت ملی ایران و ایرانیان عامل حسد کشورهای پیرامونی نباشد، مسلما عامل غبطه است. در روزهایی که بیش از همه زمان ها باید از وحدت حمایت کرده و برای تقویت انسجام ملی تلاش کرد، طرح پیشنهاد سیستم فدرالی به عنوان یک سیستم مطلوب از سوی خاتمی یک شوک سیاسی و قابل تعمق بوده است. شاید خلاء احزاب به معنای واقعی در ایران از عوامل موثر در این رویکرد بوده است.
صادق ملکی-دیپلماسی ایرانی/