سلام نو – سرویس بین الملل: مایک پمپئو، چند روز پیش طی نشستی خبری در سوئیس بار دیگر بر گفتوگوی بدون پیش بر ایران تاکید کرد و گفت: ما آمادهایم بدون پیششرطهایی وارد گفتگو (با ایران) شویم. ما آماده نشستن با آنها (سر میز گفتگوها) هستیم. اما تلاش آمریکا برای تغییر بنیادین فعالیت شرور جمهوری اسلامی، این نیروی انقلابی، ادامه خواهد داشت. این سخنان در حالی بیان شد که به فاصله چهار روز بعد از آن تحریمهای جدید آمریکا که شامل صنایع پتروشیمی ایران میشد اعمال شد.
سوالی که در این رفتارهای متناقض آمریکا پیش میآید این است که کاخ سفید از ایران چه میخواهد و دونالد ترامپ و تیم سیاست خارجی او به دنبال دست یابی به چه هدفی هستند؟ حتی میتوان این سوال را در ابعادی بزرگتر مطرح کرد و دنبال پاسخ به این سوال بود که آمریکا فارغ از اوباما و ترامپ از ایران چه میخواهد؟
ضرورت خروج امن آمریکا از خاورمیانه
هدفی که میتوان گفت از دوران اوباما به شکلی جدی در حال پیگیری است تلاش برای بازگرداندن ایران به بلوک قدرت آمریکا و دور کردن آن از روسیه است. آمریکا با شروع قرن جدید استراتژی خود را روی خروج از خاورمیانه و تمرکز بر چین بنا نهاد، استراتژیای که برای تحقق آن لازم بود بتواند نقطه کانونی درگیری خود را از خاورمیانه به دریای چین منتقل کند.
دریای چین از این نظر برای آمریکا اهمیت دارد که رقیب اول این کشور از روسیه به چین تبدیل شده و اژدهای زرد بیخ گوش اقتصاد آمریکا قرار دارد و تنها یکی دو گام تا به زیر کشیدن بزرگترین اقتصاد جهان فاصله دارد، همین مسئله باعث شده تا آمریکا از زمان اوباما به فکر رقابت جدیتر با چین باشد، رقابتی که در دوران ترامپ به یک جنگ تجاری تمام عیار بد شده است.
دریای جنوبی چین دریایی حاشیهای است که بخشی از اقیانوس آرام بهشمار میآید و ناحیهای در حدود 3.5 میلیون کیلومتر مربع از سنگاپور تا تنگه تایوان را دربر میگیرد. پس از پنج اقیانوس جهان این دریا بزرگترین ناحیه دریایی جهان است و چین تقریبا بر تمام آن ادعای مالکیت دارد.
رویا خضری، کارشناس مسائل چین در توضیح مناقشات این منطقه مینویسد:
چین، ویتنام، فیلیپین، مالزی، برونئی و تایوان هر کدام بر بخشهایی متداخل از این دریا ادعای حاکمیت دارند. این موضوع موجب تنش دیپلماتیک بین کشورهای مدعی شده است. در واقع، رشد اقتصادی چین و به تبع آن افزایش هزینههای نظامی و تقویت توان نظامی بهویژه نیروی دریایی و تحرکات این نیرو در دریای جنوبی چین موجب نگرانی و سوءظن کشورهای همسایه شده است. این مسئله موجب شده تا برخی از کشورها خواستار نقش فعالتر آمریکا در منطقه برای کنترل و ایجاد موازنه با رشد چین شوند، در این مقاله به مسئله اختلاف چین با کشورهای پیرامونی بر سر دریای جنوبی چین پرداخته خواهد شد تا به این مسئله که آیا برخورد نظامی بر سر دریای جنوبی چین میان کشورهای طرف اختلاف محتمل است یا خیر، پاسخ داده شود.
همین توصیفات کافی است تا به شباهتهای نسبی فضای دریای چین و خلیج فارس پی ببریم. دریای چین نیز منطقهای تنشزاست، تنشی که به مراتب شدیدتر از تنشهای خلیج فارس خواهد بود و برای آمریکا منافعی چند وجهی دارد. اگر آمریکا بتواند پیروز تنشهای دریای چین باشد و شرکایش را در برابر رقیب چینی خود تقویت کند نه تنها دست بالا را در دریای چین به دست میآورد بلکه میتواند اهرمی برای پیروزی در جنگ تجاری با چین نیز کسب کند.
ایران؛ متحدی برای آینده
پیش نیاز پیروزی در این مناقشه این است که آمریکا بتواند نقطه درگیری کانونی خود را از غرب آسیا و خاورمیانه به شرق آسیا منتقل کند، برای این کار آمریکا باید بتواند منافع خود را در خاورمیانه به صورت پایدار تامین کند و ضرورت پایداری این تامین منافع این است که ایران در جایگاه فعلی خود تغییراتی ایجاد کند.
در این وضعیت ایران بازیگری به شدت مهم در استراتژیهای آمریکا است که میتواند چگونگی دست یابی آمریکا به اهدافش را تامین کند، مسئلهای که باعث میشود توقعات آمریکا از ایران چیزی فراسوی برنامه موشکی و اتمی باشد.
اگر مشکل آمریکا با ایران تنها بر سر مسئله هستهای بود برجام کم و زیاد توقعات آمریکا را برآورده و برنامه هستهای ایران را متوقف کرده بود و آمریکا پس از مدتها موفق به کنترل ایران شده بود ولی عملکرد اوباما در دوره تعهد به برجام و خروج ترامپ از آن نشان داد آمریکا میل دارد به هر شکل ممکن ایران را در بلوک قدرت خود داشته باشد، حالا چه با شاه، چه با رییس جمهور و چه هر کس دیگری!