سلام نو – سرویس سیاسی: محمدرضا عارف تا چند سال پیش یک سیاستمدار متوسط و یک متخصص درجه یک بود که وزارت پست و تلگراف و معاون اول دولت محمد خاتمی درخشانترین نقاط کارنامه سیاسی او بودند، نقاطی که با تمام اهمیتی که دارند عارف را به بازیگری مهم در زمین سیاست ایران تبدیل نکردند.
او نه اعتبار حسن حبیبی را داشت و نه کارآیی و وزن کسی مثل اسحاق جهانگیری را و بعد از دوران معاون اولی هم نتوانست اعتبار و وزنی مانند این دو کسب کند. عارف بیشتر شبیه پرویز داوودی معاون اول احمدینژاد بود، یک معاون بیحاشیه که زیر سایه رییس جمهور بود با این تفاوت که او در نهایت توانست از معاون اولی خود و همشهری بودن با محمد خاتمی برای خود اعتبار دست و پا کند و در حلقههای سیاسی اصلاحطلبان حضور داشت باشد.
عارف تا پیش از انتخابات 88 احتمالا حتی خواب رقابت برای ریاست جمهوری را هم نمیدید، اما انتخابات 88 کاری کرد که او با وجود تمام انتقادهایی که بدنه جوان اصلاحطلب داشتند او به کاندیدای پرچمداری اصلاحطلبی در انتخابات 92 تبدیل شود.
به تعبیر خودش شاید او گزینه در آب نمک خوابانده شده نظام برای روز مبادا بود، روزی که در انتخابات ریاست جمهوری سال 92 فرا رسید. عارف در یک مهمترین مصاحبههایش در سال 87 به شهروند امروز گفت بود که هر نظامی افرادی را در آب نمک میخواباند تا در شرایط لازم از آنها استفاده کند، من فکر میکنم یکی از آن افراد هستم. حرفی که نشان میدهد عارف نیز به خوبی میدانست در شرایط عادی و تا وقتی کسانی مثل محمد خاتمی، اسحاق جهانگیری، مهدی کروبی، رضا خاتمی، محسن میردامادی، غلامحسین کرباسچی و دیگران در فضای سیاسی ایران حضور دارند او حتی نمیتواند به فکر میادین بزرگ بیافتند.
اما چرخ روزگار به گونهای چرخید که حلقه اول اصلاحطلبان محصور، ممنوع التصویر، زندانی و گوشه نشین شدند تا معاون اول دولت اصلاحات از معدود چهرههای باقی مانده اصلاحطلبی باشد که توان حضور در انتخابات را دارد.
کنارهگیری عارف از انتخابات و بدهی سنگین اصلاحات
عارف در انتخابات 92 شرکت کرد و تلاش کرد اصلاح طلبانه سخن بگوید. حضور او در انتخابات چیزی را به او داد که در تمام سالهای گذشته نداشت؛ اعتبار سیاسی و توجه رسانهای. در نهایت اما عارف با اصرار و اجبار اصلاحطلبان از انتخابات کنار کشید تا رایهایش به سبد روحانی ریخته شود.
کنار کشیدن عارف از همان ابتدا برای اصلاح طلبان دردسرهای بسیار داشت. او بدون اشاره به روحانی از انتخابات کنار کشید و فرصت امتیازگیری از شیخ اعتدال را از دست داد، در حالی که با یک حرکت هوشمندانه احتمالا میتوانست به جای جهانگیری معاون اول روحانی باشد.
عارف؛ همیشه طلبکار و همیشه غیرسیاستمدار
بعد از این "کنارکشانده شدن" ناخواسته عارف با فشار بدنه اصلاحات او جریان اصلاحات را بدهکار خود میدید، بدهیای که او را رییس شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، موثرترین چهره در بستن لیستهای اصلاحطلبان و البته سرلیست آنان در انتخابات مجلس کرد. اما بدهی عارف به این راحتیها تصویه بشو نبود و او سودای ریاست مجلس را سرداشت، سودایی که بارها به هوس آن با لاریجانی رقابت کرد و هر بار شکست خورد.
اما مشکل عارف تنها بدهی او و سودایش برای قدرت نبود، او با تمام میلی که برای اثر گذاری در جریان اصلاحات و کسب قدرت داشت هیچگاه آن قدر سیاس و توانمند نبود که بتواند به خواستههایش برسد.
عارف آن قدر سیاست مدار نبود که از روحانی امتیاز بگیرد و حتی این قدر توانمند نبود که لیست امیدی که با آن به مجلس رفته را به یک فراکسیون منسجم بدل کند. او نه حاضر به ائتلاف با لاریجانی شد و نه خود توانایی حفظ نیروهایش را داشت و با کندی در تصمیمگیری و بعد هم تصمیمهای غلط روز به روز نمایندگان بیشتری را از دست داد.
او فرصت تکیه زدن به صندلی مرکز پژوهشهای مجلس را هم از دست داد چون این قدر مغرور بود که حاضر نبود شکست در انتخاب ریاست مجلس را با یک جایگاه تاثیر گذار عوض کند.
عارف به عنوان کاپیتان اصلاحطلبان هم عملکردی بسیار ضعیف داشت. شورایعالی سیاستگذاری تحت مدیریت او چنان فشل شد که این روزها بنای تغییر شکلش گذاشته شد. شورای تحت نظر عارف لیستهایی ضعیف بست و درباره عملکردش هیچگاه پاسخگو نبود. عارف به عنوان یکی از چهرههای اصلاحطلبی که با لایههای بالای نظام ارتباط و رفت و آمد دارد یا اطلاعی از ماجرای نجفی پیدا نکرد یا اگر پیدا کرد نتوانست یا نخواست جلوی انتصاب او توسط شورای شهر تهران را بگیرد و از خلق فاجعه جلوگیری کند، در حالی که بعد از نجفی نامش برای شهرداری تهران مطرح شد و خودش هم چندان بیمیل نبود.
محمدرضا عارف در تمام این سالها نماینده خوبی هم برای مردم تهران در مجلس نبود. یک نطق درست و حسابی نداشته، فراکسیون تحت نظرش عملکرد خوبی نداشته و خودش هم چیزی جز ریاست یک کمیسیون به دست نیاورده. او نه در این سه سال نه وکیل مردم خوبی بود و نه حتی وکیل دولهای بوده که سود سیاسیای برای اصلاحطلبان داشته باشد!
او به تمام معنا در این سالها "آسته رفته و آسته آمده که گربه شاخش نزند." آنچنان که خودش هم در مصاحبه سال 87 با شهروند امروز گفت: بهنظرم خیلی جاها نزدن حرف، بهتر از حرف زدن است. بالاخره برخی حرفها اگر به صلاح نظام نیست نباید گفته شود.