⁦️⁩مَگنِس کارلسِن قهرمان شطرنج دنیاست. از سال دو هزار و سیزده نفرِ اول بوده تا همین امروز. مگنس آدم جالبی‌ست، مغز خارق‌العاده‌ای دارد و کارهای عجیب و غریب زیادی انجام داده. مثلا یک بار آمده و با چشم بسته به صورت همزمان با سه تا شطرنج‌بازِ درست و حسابی بازی کرده و با همان چشم بسته پدرِ هر سه تایشان را درآورده. امروز یک ویدیوی جالب از مگنس دیدم که با یک حریف قدرتمند می‌نشیند به بازی. ایندفعه اما برای اولین بار توی تاریخ، مگنس با حرکتِ مهره‌ی "سیاه" بازی را شروع می‌کند!

⁦️⁩شروع بازی با مهره‌ی سیاه از چیزی که حدسش را بزنید گناه نابخشودنی‌تری است. هزار و خورده‌ای سال است که این بازی براساس شروع با مهره‌ی سفید تجزیه تحلیل می‌شود. هزاران جلد کتاب بر همین اساس نوشته شده. شرکتهای گردن‌کلفت مثل گوگل کلّی دلار هزینه کرده‌اند تا الگوریتم‌هایشان بر این اساس بازی کنند. از همه مهمتر اینکه همه‌ی قهرمان‌های شطرنج عمرشان را پای حفظ کردن این مدل بازی گذاشته‌اند و توی بازی‌هایشان ساعت‌ها به خاطرش فسفر سوزانده‌اند! حالا رییسِ بزرگ می‌آید و پشت صفحه می‌نشیند، چشم‌هایش را می‌بندد، یک نفس عمیق می‌کشد، و برخلاف همه‌ی اینها سرباز "سیاه" را دو خانه به سمت جلو حرکت می‌دهد.

⁦️⁩مگنس توی این ویدیو حرفهای جالبی می‌زند. می‌گوید که من از شش سالگی شطرنج بازی می‌کنم و همیشه قانونِ اول، شروع بازی با مهره‌ی سفید بوده. این قانون ربطی به سیاست و نژاد و اینها ندارد، ولی من این قانون را می‌شکنم تا این پیام را به آدمهایی برسانم که خیال می‌کنند "رنگ" ممکن است باعث "برتری" بشود. باید ذهنم را برای یک شروع جدید تغییر می‌دادم و این اصلا کار راحتی نبود، ولی حالا می‌توانم از آدمها بخواهم تا توی دنیای واقعی جسارت تغییر ذهن‌هایشان را داشته باشند.

⁦️⁩در حقیقت مگنس با این بازیِ نمادین دارد به ما در مورد "تعصب" گوشزد می‌کند. همان چیزی که آدمها را کور و کر می‌کند تا هرگز به قانون‌های همیشگی و اندیشه‌های موروثی شک نکنند. آدمهایی که هیچ‌وقت از پشت پنجره‌های تازه به دنیاهایی متفاوت از دنیای خودشان نگاه نمی‌کنند. تمرین جالبی باید باشد. دفعه‌ی بعد که قلبت مطمئن بود از راهی که تویش قدم برداشتی، بدون ترس از قضاوت و نصیحت و سرزنش دیگران فقط چشم‌هایت را ببند، یک نفس عمیق بکش، و سرباز سیاه را دو خانه حرکت بده به سمت جلو.

#روزنوشت

#مهدی_معارف

حکایت آتش و دود

⁦️⁩علی از لبنان آمده، بیروت. سال دوم دکتراست. با هم زیاد رفیقیم. یک بار بهش گفتم که تو همسن برادر کوچک من و هم اسم برادر بزرگتر منی. بهش گفتم که یک زمانی توی ایران هر خانواده‌ای حداقل یک علی داشت. گاهی با هم سر زبان فارسی و عربی کل کل می‌کنیم. فخر می‌فروشد که نصف کلمه‌های فارسی عربی‌ست. من هم کم نمی‌آورم و فوری سه چهارتا کلمه ردیف می‌کنم که با پ و گ و چ شروع می‌شوند و تکه می‌اندازم که هر وقت تونستی "پ" رو تلفظ کنی بیا صحبت کن. غش‌غش می‌خندد و می‌خندم و مشتهایمان را می‌کوبیم به هم، به نشانه‌ی رفاقت.

⁦️⁩چند شب پیش دور هم جمع شده بودیم. گیتار را داد دستم و گفت هر وقت دلم برای لبنان تنگ می‌شود آهنگ "لبیروت" را برای خودم می‌خوانم. دو سه تا آکورد بیشتر ندارد. بیا بزن و من هم بخوانم. آهنگ را که شروع کرد، کلمات عربی توی فضا شناور شدند. دورترین نقاط حافظه‌ام را که هزار سال پیش مسئول تستهای عربی کنکور بود به کار گرفتم تا معنی بیت‌ها را دنبال کنم. "لبیروت... مِن قلبی سلامٌ لبیروت"

برای بیروت... سلام قلب من برای بیروت است

و بوسه‌هایم برای دریا و خانه‌هایش

بیروت که عرقِ جانش از نان و یاسمین بود

پس چگونه طعم آتش و دود گرفت؟

⁦▫️⁩آخ که این حکایت آتش و دود عجب داستان نازیبایی‌ست. کاش آنهایی که این همه سال تفنگ‌ را به سمت هم نشانه گرفتند می‌دانستند که ما خسته‌ترین هستیم، از شنیدنِ اخبار لحظه به لحظه‌ی تصمیمات‌شان. کاش مدتی را استراحت می‌کردند، تا جهان کمی نفس بکشد.

لطفا من را تغییر نده!

⁦️⁩"هنری کلاد" نویسنده و روانشناس معروفی‌ست. از آن آدم‌هایی که وقتی حرف می‌زند تا دو ساعت بعد هنوز مغز آدم درگیر حرف‌هایش باقی می‌ماند. هنری کلاد یک کتاب جالب نوشته به اسم "هرگز به عقب برنگرد". توی این کتاب در مورد کارهایی صحبت می‌کند که افراد موفق هرگز دو بار انجامشان نمی‌دهند!

⁦️⁩راستش خود ایده‌ی کتاب شبیه یک آهنربای خیلی قوی آدم را جذب می‌کند. توی این کتاب آدمهای موفق انسانهای بی عیب و نقص و معصومی نیستند که تمام صفات خوب دنیا را یکجا با هم داشته باشند و حالا آنها را به رخ ما معمولی‌ها بکشند. آدمهای موفقِ این کتاب از جنس خود ما هستند که خیلی جاها سرشان محکم به سنگ خورده و به این نتیجه رسیده‌اند که بعضی کارها را نباید دو بار انجام داد!

⁦️⁩کتاب می‌گفت آدمهای موفق کاری را که باعث شود که آنها شخصی باشند که نیستند را انجام نمی‌دهند! یعنی اگر بخواهی به خاطر موفقیت کلا یک آدم دیگری بشوی، آخرِ کار نه موفق خواهی بود و نه خودت خواهی بود. اما از این جالب‌تر اینکه کتاب می‌گفت آدمهای موفق هیچ‌وقت سعی نمی‌کنند طرف مقابلشان را به زور عوض کنند. یعنی دستشان آمده که اگر طرف‌حسابت را به زور مجبور به تغییر کنی، به هیچ کدام از چیزهایی که دنبالشان بودی نخواهی رسید و همان بنده‌خدا را هم از دست خواهی داد!

⁦️⁩این دو تا جمله خیلی به دلم نشست. شاید ما ایرانی‌ها بیشتر از اکثر آدمهای دنیا از این بابت ضربه خوردیم. ماها معمولا آزادی کمتری داشتیم که "خودمان باشیم" و بارها به خاطر هیچ و پوچ تقاص پس دادیم. اما انگار به نظر می‌آید که مسیر خوشحالی و خوشبختی و موفقیت دقیقا از درون خودِ واقعیِ ما می‌گذرد، نه چیزی که به خاطر خوشایند بقیه مدام مجبور می‌شود رنگ عوض کند. اگر منِ خوشحال و موفق را ترجیح می‌دهی، لطفا من را تغییر نده. حتی شما دوست عزیز!

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***