پس از خرداد ۱۳۴۲ و انسداد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی توسط رژیم شاه، عملاً فعالیت‌های اجتماعی بصورت مبارزه مسلحانه و رادیکال در جامعه شکل گرفت. تغییر فاز مبارزه از یک مبارزه سیاسی و پاره وقت به یک مبارزه مسحانه و حرفه‌ای تمام مسئولیت‌های مبارزاتی در سطح ملی را بر دوش دانشجویان قرار داد چرا که انجام فعالیت‌های چریکی و یا حداقل شروع این نوع فعالیت‌ها فقط در توان نیروهای جوان بود که دانشجو بیشترین زمینه را برای جذب در این گروهها داشت.

پس از پیروزی انقلاب، با ظهور نیروهای سیاسی گوناگون در جامعه و انتشار اختلافات نیروهای سیاسی از زندان به جامعه عملاً اختلاف بین رهبران انجمن‌های اسلامی بروز نمود. برخی از اعضاء بدلیل سنخیت‌هایی که با روحانیت داشتند. در سطح کمیته‌های دفاع شهری و دفاتر روحانیون و سایر موقعیت‌های اجرایی. فعال شدند و برای عده‌ای دیگر امکان حضور در این نهادها فراهم نگردید. فضای دانشگاه بدیل حضور نیروهای مارکسیست و سازمان مجاهدین بسیار رادیکال و منتقد به وضع موجود بود.

دولت بازرگان بدلیل ادبیات و گفتمان خود و نیز تلاش برای حفظ ساختار کشور از نفوذ و پذیرش در بین دانشجویانی که تمایل داشتند همه چیز را به هم بریزند، برخوردار نبود و روحانیون نیز بدلیل تفاوت‌های فرهنگی و اعتقادی فاقد محبوبیت بین اکثریت دانشجویان بودند. بنابراین هر روز تعدادی از دانشجویان برای گسترش فعالیت خود و به منظور پیوند با نیروهای خارج از دانشگاه به گروه و حزبی می‌پیوستند دانشجویان نماینده گروه های سیاسی بیشترین طرفداری و حمایت را داشتند و نیروهای مقلد روحانیت در اکثر دانشکده ها در اقلیت بودند. شاهد این مدعا طیف نیروهای منتخب در شوراهای دانشجویی دانشکده‌ها بود که در اوایل انقلاب بدلیل انتخابی و دمکراتیک بودن اکثراً از افراد منتقد به روحانیت و دولت موقت تشکیل شده بود.

با توجه به شرایط جامعه در بهار ۵۸ در بین نیروهای مسلمان عملاً دو طیف دانشجویان طرفدار سازمان مجاهدین (انجمن دانشجویان مسلمان) و دانشجویان مقلد سیاسی روحانیت بوجود آمده بود که گروه اول نسبت به آیت الله خمینی بسیار منفی و انتقادی برخورد می‌کرد و گروه دوم نیز مقلد بی‌چون و چرای روحانیت بود. در این فضا تعداد قابل توجهی از دانشجویان مسلمان هیچک از این دو نگاه را قبول نداشتند و بدنبال نیروی سومی بودند. و در بسیاری از دانشگاه‌ها این دانشجویان از کیفیت و کمیت بالایی نیز برخوردار بودند.

آخرسال ۵۶ مجموعه جزوه‌های تحلیل شرایط کشور به صورت مخفیانه به دست دانشجویان می‌رسید که با امضای جنبش مسلمانان ایران بود این جزوات در بررسی شرایط و پیش بینی شرایط آینده تاثیر تعیین کننده‌ای داشت که پس از پیروزی انقلاب مشخص شد که آقایان دکتر پیمان و مهندس میرحسین موسوی در تهیه و انتشار آن نقش داشتند. در بهار ۵۸ با انتشار هفته نامه امت سخنگوی جنبش مسلمانان مبارز و آشنایی دانشجویان با جریانی که منتقد شرایط موجود بود ولی برخورد آنتاگونیستی نیز با وضع وجود نداشت زمینه جذب به این جریان فراهم گردید و عملاً بخشی از دانشجویان انجمن‌های اسلامی در سراسر کشور به آن پیوستند.

جنبش دانشجویی، رسالت مبارزه‌ی مستقل یا هم پیوندی با جریانات فکری بیرون از دانشگاه؟

پس از خرداد ۱۳۴۲ و انسداد فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی توسط رژیم شاه، عملاً فعالیت‌های اجتماعی بصورت مبارزه مسلحانه و رادیکال در جامعه شکل گرفت. تغییر فاز مبارزه از یک مبارزه سیاسی و پاره وقت به یک مبارزه مسحانه و حرفه‌ای تمام مسئولیت‌های مبارزاتی در سطح ملی را بر دوش دانشجویان قرار داد چرا که انجام فعالیت‌های چریکی و یا حداقل شروع این نوع فعالیت‌ها فقط در توان نیروهای جوان بود که دانشجو بیشترین زمینه را برای جذب در این گروهها داشت. عملا گروه‌های چریکی در ایران نه نماینده طبقه کارگر و یا کشاورز که نماینده طبقه متوسط شهری ایران بود بنابراین دانشجو با احساس یک رسالت سنگین اجتماعی در سطح ملی و تاثیرپذیری از شرایط ذهنی گذشته و عدم تجربه کار در شرایط دمکراتیک وارد فضای پس از پیروزی انقلاب شده بود.

به نظر می‌رسد نمی‌توان قانون ثابتی برای استقلال و یا ارتباط دانشجو با احزاب تعیین کرد و بستگی به شرایط زمان خود دارد که این موضوع بحث جداگانه‌ای را طلب می‌کند اما وقایع سالهای ۵۷ تا ۶۰ این تجربه بزرگ را به جامعه و دانشجویان می‌آموزدکه دانشجو نه می‌تواند و نه منطقی است که بار تمام رسالت مبارز ملی و رهبری جامعه را بر دوش کشد چرا که نتیجه آن جز تحمیل هزینه زیاد بر جریان دانشجویی و جامعه و احتمال به بیراهه رفتن نتیجه دیگری نخواهد داشت.

بهزاد حق‌پناه

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***