زن و شوهر دو نفرند، دو شریکند، دورفیقند، هر کدام یک وسعی از لحاظ فکری و روحی دارند.
مرد باید به زن کمک کند تا عقب ماندگی هایی را که در جامعه ما دارند، جبران کند. البته مراد از این عقب ماندگی ها، آن چیزهایی نیست که امروز به تقلید از فرنگی ها در جامعه ما مطرح می شود. بلکه مراد معرفت است. مراد تحصیلات است. مراد پیدا شدن روح اندیشه و تأمل و فکر در زن است. مراد این هاست که هرچه مرد بتواند باید در این زمینه به همسرش کمک کند.
اگر زن می خواهد کاری انجام بدهد یا در فعالیت های اجتماعی سهیم باشد، در حد اقتضای وضع زندگی خانوادگی، مانع او نشود. مرد نباید خیال کند چون می رود توی کوچه و بازار و با این و آن سر و کله می زند و یک شاهی - صنار پول می آورد خانه، همه چیز مال اوست؛ نه! آن چه او می آورد نصف موجودی همه این خانواده است. نصف دیگر این، خانم است. اختیارات خانم، کدبانویی خانم، رأی و نظر و نیازهای روحی خانم، این ها را باید رعایت کند.
این طور نباشد که مرد چون در دوران مجردی - ساعت ده شب می آمده خانه پدر و مادرش، حالا هم که زن گرفته این طور ادامه بدهد، نه! حالا باید ملاحظه ی همسرش را بکند. در قدیم، بعضی مردها خود را مالک زن می دانستند...نه! همان قدری که شما در محیط خانواده ذی حق هستید او هم ذی حق است.
نباید به زن زور بگویید و تحمیل کنید، چون به حسب جسم، او ضعیف تر است، بعضی ها خیال می کنند که بله، حالا باید زور بگویند، صدایشان را کلفت کنند و دعوا کنند و تحمیل کنند.