شب بیستوهشتم مرداد ۱۳۵۷سینما رکس آبادان در آتش سوخت. در جریان اعتراضات اوج گرفته آن سال سینماسوزی اتفاق تازهای نبود. تا نیمه مرداد ۵۷ و پیش از این فاجعه ۲۹ سینمای دیگر در ایران سوخته و چند تن هم کشته شده بودند اما هیچکدام در ابعاد و حساسیت با فاجعه سینما رکس قابل مقایسه نبود.
به گزارش سلام نو، روزنامه سازندگی نوشت: «۶۰۰ نفر را در سینما رکس آبادان زندهزنده سوزاندند» خبر تلخ بود و با خود درد آورد و ناباوری. دردی که پس از چهار دهه هنوز در جان و خاطره بازماندگان و مردم آبادان مانده و از ناباوریهای فاجعهای چنین هولناک کاسته نشده است. از فاجعه سینما رکس آبادان بیش از ۴۰ سال گذشته است. متهم اصلی اعدام شد اما ابهامات و گرههای آن هنوز باز نشده و ناگفتهها همچنان باقی است. روایت متناقض تکبعلی زاده، متهم اصلی فاجعه با روایتها و تفاسیر جریانها و نیروهای سیاسی تفاوت بسیار داشت. در اوج اعتراضات انقلابی، رژیم و هر یک از گروهها و جریانهای سیاسی از این ماجرا روایت و تفسیری بهدست دادند؛ روایتهایی که بیش از آن که در جستوجوی حقیقت باشد، مستمسکی بود برای محکوم کردن رقیب و مخالف. اما پرسشهای بیشمار و دردناک را هیچکدام از این روایتها پاسخ نداد و التیام نبخشید. از این همه تنها آن چه مسلم است این که شب ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ سینما رکس آبادان در آتش سوخت و مردمی که به تماشای فیلم اعتراضی گوزنها نشسته بودند، زنده در آتش سوختند. تنها راوی باقی مانده از عاملان فاجعه، روایت خود را گفت؛ روایتی که ساده بود و بیش از هر چیز فاجعه را محصول تصادف میدانست و این سادگی نمیتوانست ابعاد فاجعه را باورپذیر کند و جایی که همه دنبال عامل سیاسی میگشتند، تصادف را جایی نبود. جایی که همه بهدنبال دستهای پشت پرده میگشتند، روایت تکبعلیزاده بدون پیرنگ منطقی و علّیِ روشن، متکی بود بر حادثه و تصادف و اتفاق. حماقت جوانهایی که با امید شعلهور کردن آتش انقلاب در آبادان و ناآگاه از عواقب احتمالی کارشان فاجعهای را رقم زدند. نمیدانستند و عوامل جانبی ابعاد فاجعهآمیزی به این نادانی بخشید. کسی نمیداند شاید تکبعلیزاده ناگفتههای بسیاری را با خود پیش جوخه آتش برد.
آتشی که انقلاب را شعلهور کرد
شب بیستوهشت مرداد ۱۳۵۷، سینما رکس آبادان در آتش سوخت. در جریان اعتراضات اوج گرفته آن سال سینماسوزی اتفاق تازهای نبود. تا نیمه مرداد ۵۷ و پیش از این فاجعه ۲۹ سینمای دیگر در ایران سوخته و چند تن هم کشته شده بودند اما هیچکدام در ابعاد و حساسیت با فاجعه سینما رکس قابل مقایسه نبود. تعداد کشتهشدگان در سینما رکس که در گزارش اولیه تا ۶۰۰ نفر ذکر میشد و بعدها به ۳۸۷ نفر کاهش یافت و ابعاد سیاسی آن، حادثه رکس را به فاجعهای تمامعیار نهتنها در ایران که در سطح جهانی تبدیل کرد. افکار عمومی ملتهب و متأثر از شرایط انقلابی، دستهای رژیم و ساواک را پشت این جنایت میدید؛ بیعملی شاه و دربار که تنها به تسلیتی از راه دور اکتفا کرده بودند، انتقال سرتیپ رزمی، برگزاری جشن و مراسم پایکوبی بهمناسبت سالگرد کودتای ۲۸ مرداد در کاخ مادر شاه در زمانی که مردم عزادارِ کشتهشدگان سینما رکس بودند، سابقه تلاشهای ساواک برای بدنام کردن مبارزان و مصادف بودن آن با سالگرد ۲۸ مرداد گمانهزنیها را در مورد نقش رژیم و ساواک در این فاجعه تقویت میکرد. گمان عمومی بر آن بود که این فاجعه و نسبت دادن آن به نیروهای مذهبیِ مبارز تنها پاپوشی است که رژیم برای مخالفان خود دوخته است. رئیس شهربانی وقت که پس از کشتار قم به آبادان منتقل شده بود، متهم ردیف اول این فاجعه شناخته میشد. در مقابل حکومت پهلوی تلاش میکرد فاجعه سینما رکس را نتیجه فعالیتهای مارکسیستهای مسلمان با هدف ایجاد «وحشت بزرگ» معرفی کند. دولت پهلوی مشورت دولتمردانی چون راجی را که بر ضرورت واکنش و اقدامی فوری تأکید داشتند، نادیده گرفت و استراتژی سکوت حکومت در نزد افکار عمومی صحهای بود بر نقش آن در این فاجعه.
لوموند در تحلیلی از این فاجعه نوشت: «مقامات دولتی مسئولیت این آتشسوزی را به «عناصر آشوبطلب» بدون تدقیق بیشتر نسبت دادند اما مخالفان حکومت این اقدام را محکوم میکنند و میگویند دولت این کار را کرده است تا اوضاع را آشفتهتر کند و بهانهای برای سرکوب بیشتر به دست بیاورد.»
سکوت حکومت، ممانعت روزنامهها از پرداختن به فاجعه و اعلام نکردن عزای عمومی، عدم حضور درباریان و اعضای دولت در آبادان، مردم را جریحهدار کرده و عزاداریها را به ناآرامیهای اعتراضی علیه حکومت تبدیل کرد. این گونه بود که فاجعه رکس به شکلی غیر قابل ترمیم به حکومت پهلوی آسیب زد و اعتراضات مردمی را برای سرنگونی آن شتاب بخشید. گروههای سیاسی اما از سکوت دربار در مقابل فاجعه استفاده برده و با واکنشهای خود بر تنور اعتراضات دمیدند. مهمترین پیام از سوی امام خمینی از نجف ارسال شد که در آن بهصورت مستقیم شاه و حکومتش را مسئول این فاجعه معرفی کرد. نمایندگان آیتالله شریعتمداری، آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی هم برای تحقیق در ابعاد فاجعه به آبادان سفر کردند. نامه محرمانه آیتالله شریعتمداری که در کیهان منتشر شد، نشان میداد شریعتمداری با آن که این واقعه را فاجعهای هولناک و غیر انسانی دانسته است اما حاضر نشده رژیم مستقر را زیر سوال برده و مسئول آن بداند. این مسئله را میتوان در راستای تلاشهای شریعتمداری برای دادن فرصت لازم برای اصلاح به حکومت شاه و مخالفت او با اقدامات انقلابی دید. ۱۰ روز پس از فاجعه رکس، عبدالرضا آشور بازداشت شد؛ مردی که بسیاری از مردم آبادان او را عامی و بیسواد و شیرینعقل میدانستند. او که از راههای غیر قانونی وارد عراق شده بود، برای پرهیز از بازگشت به ایران ادعا کرد در آتشسوزی سینما رکس دست داشته است. ساواک گمان میکرد مقصر اصلی را یافته است اما شهربانی وقت و دادستان آبادان او را بیگناه میدانستند و حتی با فشارهای دربار که در نهایت استعفای وزیر دادگستری را در پی داشت، حاضر به پذیرش گناهکاری او نشدند. حتی پس از آن که با بازداشت مجرم اصلی، حسین تکبعلیزاده، بیگناهی آشور محرز شد، شاه و پرویز ثابتی، مقام امنیتی، همچنان او را عامل اصلی فاجعه سینما رکس میدانستند.
چه کسی آتش به جانشان زد؟
شایعات حکایت از آن داشت که حسین تکبعلیزاده، جوان فقیر، معتاد و شروری که سابقه بازداشت و زندان رفتنهای مکرر داشت، ادعا کرده در ماجرای سینما رکس دست داشته است. ساواک و شهربانی شهر به شهر از آبادان و اصفهان تا بندرعباس در جستوجوی او بودند تا در نهایت در خانهاش پیدایش کردند. اظهارات تکبعلیزاده در بازجوییها ضدونقیض بود و در نهایت در کوران حوادث انقلاب بازجوییهایش بینتیجه ماند و همراه با دیگر زندانیان از زندان آزاد شد. او که نامش با مقالهای در مجله جوانان امروز بر سر زبانها افتاده بود و عذاب وجدان و هراس از این که انگ ساواکی بودن به او بزنند، رهایش نمیکرد خود را به نماینده مردم آبادان، محمد رشیدیان معرفی کرد. اما در گیرودار روزهای پس از انقلاب جایی برای پرداختن به این جوان یکلاقبا نبود. معرفیاش به وزیر کشور، صباغیان و تلاشهایش برای ارتباط با امام خمینی و نخستوزیر هم راه به جایی نبرد تا در نهایت پس از مدتها دربهدری در همان آبادان بازداشت شد و این بار روایت خود را از فاجعه گفت.
در روایت او فرجالله بذرکار، یدالله محمدیپور معروف به زاغی و فلاح نامی همراه و همدست او در فاجعه بودند. قصدشان بیداری روح انقلابی در آبادان بود و ابتدا قصد آتش زدن سینما سهیلا را داشتند که به خاطر فرّار بودن ماده آتشزنه موفق نشدند. در نهایت اصرارهای فلاح که بعدها نه جسدش پیدا شد و نه نشانی از خودش و با آتشزنهای که او فراهم کرده بود، سینما را آتش زدند. آتشزنه هر چه بود، به سرعت شعله کشید و دو تن از بانیان خود را نیز در کام خود فروبرد. تکبعلیزاده توانست خود را نجات دهد اما از فلاح هیچ اثر و نشانی نبود نه مرده و نه زنده. تکبعلی زاده ۱۵ ماه در زندان در انتظار محاکمه و تعیین تکلیف ماند و در نهایت پیگیریها، اعتراضات و تحصنهای بازماندگان فاجعه و حکم امام خمینی مبنی بر پیگیری سریع ماجرا، زمینه را برای تشکیل دادگاه فراهم کرد.
روز سوم شهریور ۱۳۵۹ دادگاه سینما رکس در سالن سینما تاج با حضور ۲۵ متهم با ریاست حجتالاسلام موسوی تبریزی که با منبرهایش برای مردم آبادان آشنا بود، آغاز شد. ۷ نفر دیگر غیابی محاکمه شدند. تکبعلیزاده در اظهارات خود به عدم ارتباطش با ساواک تأکید کرد و از ارتباط خود با نیروهای انقلابی گفت و بارها گفت که نمیدانستهاند این حادثه چه عواقب شومی خواهد داشت. روایت او بیشتر از هر چیز حکایت از آن داشت که فاجعه بیش از هر چیز حاصل تصادف بوده است و سهلانگاری، پنهانکاری و اشتباهات بر دامنه آن افزوده و آن را به فاجعهای نابخشودنی و فراموشنشدنی تبدیل کرده است؛ روایتی که برای داغداران و افکار عمومی جریحهدار شده پذیرفتنی نبود. در نهایت دادگاه با پذیرفتن روایت غالب که دست ساواک را پشت ماجرا میدید و بدون پرداختن به ابهامات بسیار در پرونده و تناقضگوییهای شاهدان و متهمان روز سیزدهم شهریور حکم خود را صادر کرد. طبق حکمی که آن روز صبح در سینما تاج خوانده شد، بعد از ۵۰ ساعت محاکمه علنی ۶ حکم اعدام، ۴ حکم اعدام غیابی، ۱۷ حکم زندان و ۵ حکم تبرئه اعلام شد. روز ۱۵ شهریور ماه حکمهای اعدام اجرا شد و پرونده رسمی فاجعه سینما رکس بدون آن که پرسشها و ابهامات بسیار پاسخی یافته باشند، بسته شد اما فاجعه در خاطره و ذهن مردم آبادان هنوز تمام نشده است./ ایسنا