به ازای هر چیزی در زندگی دو حال داریم، یا آن چیز را میخواهیم یا نمی خواهیم، اگر نخواهیم که هیچ ولی اگر بخواهیم، یا آن چیز را داریم یا نداریم. اگر نداشته باشیم الم می بریم و اگر داشته باشیم لذت می بریم.
تجربه زندگی ما بین الم از نداشتن آن چه می خواهیم و لذت از داشتن آن چه می خواهیم می گذرد. اما این تصور، خام است.
اولین بار شوپنهاور فیلسوف آلمانی نیمه دوم قرن نوزدهم با تعلم از بودا اذعان کرد که بین الم و لذت، یک چیز سومی وجود دارد و آن ملالت است.
تا زمانی که یک چیز را نداریم و می خواهیم، دستخوش درد و رنجیم. دیر یا زود آن چیز را بدست می آوریم و دستخوش لذت می شویم. امّا بعد از لذت چیز سومی هست و آن ملال است. زمانی که چیزی را داریم اما آن را نمی خواهیم دچار ملال می شویم. به این ترتیب لذت نقطه ای است میان دو پاره خط الم و ملال. دوران لذت بردن ما از یک نعمت در قیاس با دورانی که آن نعمت را می خواستیم و نداشتیم و دورانی که آن نعمت را داشتیم و نمی خواستیم، یک نقطه بیشتر نیست. لذت با وصال اتفاق می افتد، امّا رسیدن به لذت همان و آغاز ملال همان.
همه ما در زندگی دچار ملال می شویم منتها شدت و عمق آن متفاوت است. چه کنیم که ملال ما در زندگی کاهش یابد؟