هادی سروش
از آن رهگذر که اظهارات فقهی منفی درموردمولوی تلاطمی نه چندان مطلوب درفضای حقیقی ومجازی ایجادنمود، برآن شدم نگاه متفاوتی ازبرخی ازچهره های شاخص حوزه وسپس نگاه فقهی به آن عالیجناب را تقدیم تان نمایم.
نکته اول؛
خودم و شما و دیگر اندیشمندان حوزه و دانشگاه را دعوت می کنم عبارتی از حضرت امام را ملاحظه کنیم که چگونه ایشان معتقداست فهم کلمات امثال مولوی محتاج شناخت مبانی و اصطلاحات خاص است و این شناخت برای خیلیها حتی حکیم سبزواری هم میسر نبوده چراکه برای فهم "مولوی" نیازبه"قریحه عرفانی"هستیم. ایشان در جلد دوم تقریرشرح منظومه که حاوی مباحث سطح عالی فلسفه است گوید: «کثیری ازناس شعر مثنوی راجبر میدانند وحال آنکه [وی] مخالف باجبر است، وعلت آن این است که آقایان معنای جبر را نمیدانند.وچنانکه مرحوم حاجی [ سبزواری]نیزدرشرح خودبرمثنوی نتوانسته درشرح وتفسیر، مرام مولوی را برساند؛ زیراحکیمی قول عارفی را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانی داشته باشد..برای [فهم و]شرح قول عارف رومی، مردی صوفی که یک نحوه کشف ذوقی داشته باشدلازم است..»
نکته دوم؛
اضافه برفرمایش امام، اظهارنظر علامه طباطبائی و دو شاگرد نمونه اش یعنی آیت الله مطهری وآیت الله جوادی آملی هم شنیدنی است؛
سخن مهم علامه طباطبائی در کتاب الرسائل چنین است: «مولانا؛عارف رازدان و خدابینی است که غواص اقیانوس معانی و معارف و قدوه اصحاب معرفت است.» و سخن زیبای آیت الله مطهری درکتاب آشنایی باقرآن جلد دوم این است: «مولوی حرفی غیرازقرآن ندارد هرچه میگوید تفسیرهای قرآن است منتها ازدید عرفانی». استاد بزرگوار ما در فلسفه و تفسیر؛ جناب آیت الله جوادی آملی هم در درس می فرمودند: «آنچه جناب جلال الدین رومی درگفته هایش گفته بنابرعرفان ومبتنی برمرحله برتری ازتعقل دینی است.»
نکته سوم؛
مباحث آن جناب در مثنوی براساس قریحه عرفانی و اصطلاح خاص اعتقادی است، آیااصلا استفتاء فقهی دراین حوزه نظری-عرفانی، جادارد؟ شایدبرخی قائل به توسعه امکان اظهارنظر فقیه در همه جوانب دین از احکام و اعتقادات و اخلاقیات و تجربیات و هنریات و..باشند. اما درسوی دیگر، نظر ژرف دیگری هم هست؛ آیت الله شهید بهشتی می فرماید: «من تعجّب میکنم ازمراجعی که دراین زمینهها قلم روی کاغذ میآورند، چهطور متوجه این خطای بزرگ خودشان نیستند. یک مرجع چه حقّی دارد در زمینهٔ مسائل اعتقادی جواب استفتا بنویسد؟ تقلید در مسائل فرعی عملی درست است...اما تقلیددرمسائل عقیدتی ضدّ اسلام است. آن آقایی که یکپارچه تقواست بالای چشم ما، ولی چه کسی به شما گفته به او مراجعه کنید و از او مسئلهٔ اعتقادی بپرسید؟»
نکته چهارم؛
شایدگفته شود؛ ورود به بحث حرمت استفاده از "کتب ضاله" ازشئون فقیه است. بله در"مکاسب محرمه" این بحث مطرح است اما بایددونکته موردملاحظه باشد؛ اولا؛ این حکم یعنی حرمت استفاده از کتب ضاله، مورد تسالم همه فقیهان نیست و مانندآیت الله خوئی به کلی آن رامردود دانسته.ثانیا؛کتب ضاله بایدعندالکل، یعنی نزد همه اندیشمندان دینی "ضاله" باشد، اگر کتابی دارای اصطلاح خاص است و اهل فن ازمتشرعه، آن را نه تنها "ضال" نمیدانندبلکه "هدایت" میدانند، قهرا از موضوعِ حکم کتب ضاله به کلی بیرون میرود.
نکته پنجم؛
شبهات درباره امثال مولوی از دیرزمان بوده و علماء هم پاسخ داده اند و چیز تازه ای نیست و حتی فتوا برخی فقهاء در این موضوع هم تازگی ندارد و حد اکثر چون یک موضوع اختلافی است مقلدین محترم به نظرمرجع شان وفادار خواهند بود و درمواردی مانند نشر کتاب، فیلم و دیگر خاستگاههای هنری،نظام براساس قانون که مشروعیتش را از رای مردم و امضاء ولی فقیه دارد، برنامه ریزی میکند.
نکته ششم؛
"فقه"همواره طلایه دارحفظ میراث وفرهنگ جامعه دینی بوده، قطعادراین راستا به قواعد خودپای بنداست.
نکته هفتم؛
ازخودفقیهان آموختیم؛ برمفتیان فتوا ضروری است دربیان حکم حساب بازخوردِ فتوای خویش کنند. روا نیست درفضای حقیقی و یا امروزه درفضای وسیع مجازی؛ زمینه ساز انکار یا بیحرمتی به ساحت "فقه" شود، این همان است که ائمه(ع) عالمان دینی را از آن بنام "اضاعه" حذرداشته اند!
و نکته آخر؛
جامعه دینی ما دارای تنوع افکار و سلیقه های مختلف است،"نهادمرجعیت" با در دست داشتن قواعدفقهی مانند"حفظ نظام جامعه اسلامی" و یا "منع اختلال درروابط اجتماعی" و یا "پیشگیری از منازعات و آسیب به وحدت"اجازه تفرقه بین آحاد جامعه و ایجاد دعوا و کشمکش های فرقه ای و مذهبی رابه کسی نخواهند داد.