آیا اصلاحطلبان در انتخابات ۱۴۰۰ به صحنه بازمیگردند؟ در انتخابات ۱۴۰۰ چهرهای با رویکرد اصلاحطلبانه پا به میدان میگذارد یا فردی از این جریان؟ آیا مردم بازهم به صندوقهای رای اعتماد خواهند کرد؟ این سوالاتی است که در یکسال پایانی دولت روحانی بیشتر شنیده میشود، چراکه در انتخابات سال ۱۳۹۶ تعداد کثیری از سبد رای روحانی را اصلاحطلبان و عقبه اجتماعی آنها پر کرد اما امروز این حمایت دامان جریان اصلاحات را گرفته و عقبه اجتماعی آنها با ریزش مواجه شده است. اما صحبتهای اخیر لیدر جریان اصلاحات نشان داد حضور در قدرت به هر قیمتی راهکار چندان شایستهای برای این جریان نیست و بهتر است پیش از هر چیز به برنامههایی که میخواهند ارائه دهند، بپردازند. «آرمان ملی» برای پاسخ به این سوالات و بررسی اتفاقات احتمالی در سپهر سیاسی ایران با سیدمصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزارت کشور در دولت اصلاحات به گفتوگو پرداخته که در ادامه میخوانید.
با توجه به نزدیک شدن به انتخابات 1400 و آسیب دیدن سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان، صحبتهای رئیس دولت اصلاحات چه تاثیری بر روند انتخابات خواهد داشت؟
صحبتهای ایشان متضمن هشدار بزرگی به جامعه است و بهویژه به حاکمیت هشدار میدهد. صرفنظر از اینکه چقدر تاثیرگذار باشد صحبتهایی مهم است و همه نیروهای سیاسی نه تنها اصلاحطلبان باید به آن توجه کنند. مخاطبان ایشان اگر فکر نکنند و به این پیشنهادات توجه نکنند، در آینده با مشکلاتی بسیار جدیتر روبهرو خواهند شد از جمله اشاره ایشان به اینکه جامعه به سمت خشونت پیش برود که اگر خدای نکرده وارد این فضا بشویم دیگر راه نجاتی در کوتاهمدت نخواهیم داشت و به سرنوشت یکی از کشورهای همسایه دچار و دستخوش بحران خواهیم شد. از این نظر صحبتهای ایشان را باید از یک منظر ملی تحلیل کرد و نه جناحی. ایشان برای اصلاحطلبان صحبت نکرد و دغدغههای خود را برای امروز و ایران آینده بیان کرد. خصوصا اینکه جامعه ما هم بهدلیل تحریمها و هم بهدلیل ضعف نهادهای مختلف حکومتی و هم بهدلیل کرونا با مشکلات اقتصادی بسیار جدی روبهرو شده است و با کاهش قیمت نفت نیز منابع ما روز به روز محدودتر میشود، این هم چشم انداز روشنی برای جامعه ما ترسیم نمیکند مگر اینکه مردم مثل دوران جنگ احساس و نگاهی مثبت داشته باشند تا بتوانند این مشکلات را تحمل کنند اگر چنین حسی وجود نداشته باشد هر لحظه امکان دارد مشکلاتی بهوجود بیاید. بنابراین رئیس دولت اصلاحات برای انتخابات ریاست جمهوری 1400 صحبت نکرد این به معنی آن است که افق بلندمدتتری از اصلاحطلبی است و آینده کشور را در نظر دارد، بنابراین به عقیده من ایشان صحبتهای بسیار مهمی داشتند. مردم میتوانند گلایه داشته باشند، اما چشمانداز مثبتی برایشان وجود داشته باشد و مشکلات را تحمل کنند ولی وقتی احساس کنند نه چشمانداز دارند و نه راضیاند، وضعیت پیچیده میشود.
اما با همه این تفاسیر، رئیس دولت اصلاحات تاثیرگذاری قبل را ندارد.
هنوز عموم اصلاحطلبان به ایشان اعتقاد دارند و در آینده نیز این وضعیت کمابیش حفظ میشود این از جنبههای مثبت اصلاحطلبان بود که در 22 سال گذشته پرچمدار خود را رها نکردند و به همان مشکلی گرفتار نشدند که جبهه ملی و دکتر مصدق دچار آن شدند و فورا در مدت کوتاهی نزدیکترین یاران او علیه دکتر مصدق و به مخالفت و تقابل با او برخاستند. مساله این است که امروز هم اگر نگوییم رئیس دولت اصلاحات محبوبترین رجال سیاسی کشور است، باید گفت از محبوبترین آنهاست و مستقل از محبوبیت وی سخنانی که ارائه کرده اهمیت دارد و من میخواهم توجه مخاطبان را به مضمون سخنان ایشان جلب کنم که مستقل از اینکه چه کسی این سخنان را میگوید دغدغههایی که در مورد ایران مطرح میکند بسیار جدی و مهم است و اگر به آنها توجه شود جامعه ما منفعت خواهد برد.
مساله دیگری که بعد از سخنان رئیس دولت اصلاحات مطرح شد، این بود که در داخل گفته شد ایشان تندرو هستند و در خارج بهعنوان فردی محافظهکار شناخته شدند. مواضع ایشان طی سالهای اخیر چه تغییری کرده و این نقد چه مبنایی دارد؟
رئیس دولت اصلاحات از معدود سیاستمداران ماست که در طول سالیان گذشته مواضع استراتژیک ثابتی داشته است. ما کمتر سیاستمداری را داریم که مواضعی اینچنین ثابت و استوار داشته باشد، ولی اینکه ایشان از دو جناح مورد هجمه واقع میشوند به ماهیت حرکت اصلاحی توجه دارد. ما از چند جهت تحت فشار واقع میشویم که یکی از سوی محافظهکاران است چون فکر میکنند این حرفها به نفع آنها نیست و نیاز به اصلاحات در جامعه را القا میکند اما مایل به پذیرش اصلاحات نیستند و فکر میکنند اگر امثال رئیس دولت اصلاحات ساکت شوند انتظارات مردم به همان میزان کاهش پیدا میکند. از طرفی نیروهای سرنگونی طلب همواره با اصلاحات و اصلاحطلبان صرف نظر از اینکه رهبری دکتر مصدق باشد و یا ایشان یا مهندس بازرگان و هر شخص دیگری مخالف هستند چون عقیده دارند تا اصلاحطلبان هستند اقشار مختلف مردم به براندازی اقبال نشان نمیدهند و برای ناامید شدن کامل مردم باید اصلاحطلبی کاملا حذف یا لااقل متوقف شود.
اخیرا شاهد بودیم که جریان اصلاحات به نوعی جرمانگاری شده است و تمام افرادی که جزئی از فعالان این جریان محسوب میشوند به همین دلیل از صحنههای سیاسی کنار زده میشوند.
اگر بهخاطر داشته باشید زمانی که مهندس بازرگان به خارج از کشور رفته بود و مسعود رجوی پیام داده بود که شما اینجا بمانید و به ایران برنگردید زیرا فکر میکرد وجود مهندس بازرگان در داخل کشور به معنی حق حیات مخالفان است. این داستان جدید نیست از این منظر که اصلاحطلبی مانع انقلاب است با این جریان مشکل داشتند و دارند. از سال 76 تا به امروز با این دو پدیده بهطور جدی روبهرو هستیم و مواضع آنها در این زمینه تقریبا شبیه به هم است. شما در مورد ایشان همان چیزی را میخوانید که در برخی رسانههای خارج از کشور گفته میشود. هجمهها نسبت به اصلاحات و جریان اصلاحطلبی در داخل و خارج کشور یکسان است. رجویها همان دیدگاهی را به اصلاحات دارند و شاید کسانی هم در داخل کشور هم نظر را دارند. چون هر دو اصلاحطلبان را رقیب خود میدانند؛ رئیس دولت اصلاحات هم در صحبتهای اخیر خود نیز نشان داد که نگاهی به قدرت ندارد، او مثل احمدینژاد برای پست نیامده و میگوید من برای مملکت و مردم حرف میزنم. ایران باید بماند و امنیت این کشور حفظ شود و خشونت حرف اول را نزند، اصلاحاتی از این دست باید رخ بدهد. پیشنهاد ایشان همواره بازگشت به مردم و محوریت قرار دادن بیش از پیش مردم است نه اینکه سهمخواهی کند بلکه سخن ایشان منافع ملی با تشخیص مردم است. بنابراین حرف رئیس دولت اصلاحات، چه آشتی ملی باشد، چه همبستگی ملی و چه تفاهم ملی، به اصلبودن و اولویت اولبودن مردم برمیگردد و این چیزی است که نه تندروهای داخلی میپسندند و نه مخالفان خارجنشین و نه بخش قابل توجهی از سلطنتطلبان. در دوران اصلاحات و در جام جهانی فرانسه، مجاهدین خلق به استادیومها رفتند تا علیه حکومت شعار بدهند و شعار محوری آنها مرگ بر رئیس دولت اصلاحات بود، از نظر آنها این فرد در سطح بینالمللی اعتبار دارد و خراب کردن او یعنی خراب کردن همه، با این فکر که «چون که صد آید نود هم پیش ماست».
در کدام موضوعات در داخل و حتی در مورد مسائل بینالمللی دیدگاه تندرویها یکسان است؟
در مورد برجام فرق خارج نشینان با تندروهای داخلی چیست؟ هر دوی آنها میگویند ایران باید از برجام خارج شود. ولی آنها میگویند برجام ایران را نجات داده و افراطیها میگویند برجام ایران را نابود کرده است. در هر دو نگاه گرایش به نوعی تحریم قابل درک است. داخلیها علیه برجام میگویند که تحریم در ذات انقلاب است و ما بهدلیل ماهیتمان تحریم شدهایم، اما خارج نشینان میگوید ایران باید تحریم شود تا کمر کشور بشکند. بنابراین در کثیری از مسائل موضعی مشترک دارند و هر دو اصلاحات را رقیب اصلی خود میدانند.
در شرایط امروز کشور آیا مقولهای به نام آشتی ملی امکانپذیر خواهد بود؟
باید بپرسیم آشتی ملی یعنی چه؟ از جهاتی امکان آن وجود دارد و از جهاتی نه؟ از این منظر که مسئولان امروز درها را باز کنند و از همه مردم دعوت کنند تا در انتخاباتی رقابتی شرکت کنند. از منظری دیگر تنها کشوری که در بهار عربی به سلامت از بحران عبور کرد تونس بود و بقیه کشورها تماما به بنبست خوردند. در مصر دیکتاتوری سختتری بر سر کار آمد و در لیبی هرج و مرج به اوج رسید و سوریه نیز دچار جنگ شد. چرا تونس موفق شد؟ تونس اولین کشور مسلمانی است که رابطه پذیرفته شده دموکراسی را در عرصه قدرت دارد و از 1+50 عبور کرده است و نه از موضع دیکتاتوری که به راحتی به سمت حکومت اقلیت پیش میروند. تونس اعلام کرد که میخواهد کشور را به شکل مشارکتی اداره کند. به اعتبار تجربه تونس، راه نجات کشورها، اداره مشارکتی آنهاست و هیچجناحی به تنهایی نمیتواند از پس مشکلات برآید. اگر تعریف ما از آشتی ملی، مشارکت ملی باشد و بر سر قواعد بازی به تفاهمی ملی برسیم، میتوانیم امیدوار باشیم که جامعه به سمتوسوی بهتری پیش برود.
با این تفاسیر فکر میکنید در انتخابات 1400 شاهد چه شرایطی در کشور باشیم و اگر اصولگرایان موفق به تصاحب تمام ارکان شوند چه پیامدهایی دارد؟
اگر در انتخابات ریاستجمهوری سال آینده اصولگرایی بر صحنه حاضر شد آیا میتوان گفت آنها قادر به حل مشکلات کشور خواهند بود؟ یقینا یک سال بعد از آن هر کسی که رئیسجمهور باشد بد و بیراه خواهند گفت. هر چند که گوش برخی مدیران اجرایی دقیق نمیشنود، ولی در سطح جامعه پذیرش این نکته که همه باید با هم باشیم و حقوق مدنی باید برای همه یکسان باشد و همه احزاب و گرایشات باید با هم باشند، بیش از هر زمان دیگری پذیرش دارد، یعنی پایین هرم جامعه آماده است. چون اصالت از آن بخش پایینی جامعه است عقیده دارم دیر یا زود بقیه را مجبور به پذیرش میکند. جامعه ما در حال ریزش به سمت طبقات فرودست است. طبقات فرودست اگر ناراضی شوند به هیچوجه خوب نیست. حکومت وقتی باثبات است که طبقه متوسط از نظر کمی و کیفی حرف اول را بزند. جامعهای که حدود 50درصد آن زیر خط فقر باشد، هر لحظه با مشکل روبهروست. قبلا 80 درصد از جامعه خود را طبقه متوسط میدانست، ولی اخیرا با وضعیت بهوجود آمده و مشاهده تعداد یارانهبگیرها میبینیم که این نسبت هم جابهجا شده است.
کارآمدی جریان اصلاحات با حضور در قدرت چگونه ارزیابی میشود؟ همواره این نقد وجود دارد که تکلیف اصلاحات با مساله حضور در قدرت باید مشخص شود. آیا اصلاحات باید در کنار مردم باشد و یا حتما برای رسیدن به منافع خود نگاهی به قدرت داشته باشد؟
من طرفدار حضور در قدرت به هر قیمتی نیستم. اصل بر این است که با حمایت مردم وارد قدرت بشویم و مطالبات مردم را محقق کنیم ولی اگر به هر دلیلی راه بسته شد؛ چه باید کرد؟ اتفاقا یکی از دورههای درخشان اصلاحات در سال 88 بود که اصلاحطلبان ارتباطشان با مردم بسیار گسترده بود و در انتخابات 92 با یک «تکرار میکنم» جامعه پای صندوقها حاضر شدند. جامعه رقیب را میبیند اگر توانستند اداره کنند که کار را پیش خواهند برد ولی وقتی مشکلات افزایش پیدا کرد جامعه متوجه میشود که باید اصلاح بنیادی داشته باشد. تجربه دولت آقای روحانی به ما نشان داد که نباید سیاستورزی نیابتی و اجارهای داشته باشیم. ما نه قهر میکنیم و نه تسلیم میشویم، ما در هر انتخاباتی حاضر میشویم به این شرط که نامزدهای خودمان را هم داشته باشیم و بتوانیم به آنها رای بدهیم. ما در دورههایی در قدرت نبودیم ولی در جامعه بسیار موثر بودیم و در دورههایی در قدرت بودیم و همچنان ارتباط قدرتمندی با جامعه داشتیم. بنابراین اگر راهمان ندهند اینطور فکر میکنیم که اصلاحات دو پا دارد و یک پای آن در جامعه و در ارتباط با مردم است و یک پای دیگر اصلاحات در حکومت است تا امور را پیش ببرد و خواستههای مردم را محقق کند. اصلاحات به معنی حضور در قدرت به هر قیمتی نیست البته تحقق منویات مردم و اصلاح مستلزم این است که تا جای ممکن بتوانیم در قدرت حضور پیدا کنیم. ما مدت زیادی بیرون از قدرت بودیم و مهم این است که در قدرت نبودیم و باز هم زنده بودیم. گاهی نبود در قدرت به معنای حذف شدن نیست بلکه همچون ققنوس از خاکستر برآمدهایم و پرواز کردیم و به جامعه حیات و حرکت بخشیدیم.
اگر با نگاهی خوشبینانه به انتخابات 1400 بنگریم و فضا برای حضور اصلاحطلبان باز باشد نامزد این گروه اعتدالی خواهد بود یا از چهرههای مشخصی انتخاب خواهد شد؟ بسیاری بر این باورند که رئیسجمهور بعدی نیز با همان مشکلاتی روبهرو خواهد بود که احمدینژادیها برای دولت روحانی به بار آوردند و او همچنان باید با آن مسائل دست و پنجه نرم کند.
من بهطور قاطع بر این باور هستم که ما یا نباید در انتخابات بیاییم و یا باید نامزد خودمان را با برنامههایی اساسی معرفی کنیم تا جامعه قانع شود و بداند که این فرد با این برنامهها میتواند از پس مشکلات داخلی و خارجی کشور بر بیاید. در غیراین صورت اگر نامزد معرفی نکنیم سنگینتریم چون در غیراینصورت اعتبار خود را از دست میدهیم و نمیتوانیم برای مردم کاری صورت بدهیم. با صراحت اعلام میکنم چرا باید وارد انتخاباتی بشویم که هر کسی منتخب آن باشد تحریمها همچنان ادامه خواهد داشت؟ پس بهتر است اجازه بدهیم کسانی که عقیده دارند تحریم نعمت است وارد عرصه بشوند. اگر قرار بر این باشد که تحولی در سیاست منطقهای ایران رخ ندهد، چرا ما باشیم؟ و امکانات و اختیارات در دست دیگران باشد؟ وقتی قرار است ما بر سر کار بیاییم و بگیر و ببند فرهنگی هم باشد همان بهتر که ما نباشیم. وقتی من مخالفم و میدانم این روند درست نیست چرا من سر کار باشم؟ اگر من نتوانم در مورد افزایش قیمت بنزین نظر بدهم پس بهتر است کسانی که تصمیم میگیرند خودشان بر سر کار باشند. به عقیده من هر کسی باید مسئولیت نامزدها و برنامههای خود را به عهده بگیرد و بر آن اساس در صحنه سیاست و انتخابات حاضر و با شفافیت به مردم اعلام کنند.
بسیاری بعد از حضور در قدرت تغییر روش میدهند و خود را با سیاستهای موجود همسو میکنند.
این مساله به شناخت مردم از آن نامزد و جناح او برمیگردد بهطور مثال اگر نامزد انتخابات ریاست جمهوری آقایان عبدا... نوری و یا صفایی فراهانی و یا رئیس دولت اصلاحات و یا آقای آرمین و یا آقای میردامادی باشند چند درصد از مردم فکر میکنند که در صورت رای آوری این افراد آنها درست عمل نمیکنند؟ این افراد امتحان خود را پس دادهاند. چرا ما به آقای روحانی رای دادیم؟ گفتیم ایشان تحریمها را از میان برمیدارد چون کشور در سال 92 با مشکلات جدی روبهرو بود و در سال 96 به ایشان رای دادیم تا همان روال را ادامه بدهد ولی وی چندان موفق نشد. امروز وضعیت به آن صورت نیست و باید برنامههایی ارائه بدهیم و بگوییم میخواهیم قدرت را با اختیارات یکسان کنیم. میخواهیم اگر نظامیان وارد سیاست شدهاند بگوییم بهتر است آنها به پادگانها برگردند. ما میخواهیم نهادهای موازی را ادغام کنیم، ما میخواهیم تحریمها را برداریم. چه لزومی دارد جامعه در دو جا هزینه بدهد؟ اگر ما این موارد را اعلام کنیم جامعه متوجه میشود که این شعارها به قیافه این نامزدها میخورد و میتوانیم امیدوار باشیم که جامعه به ما رای بدهد در نهایت اگر جامعه به ما رای نداد لااقل گفتمان خود را در جامعه هژمونیک و مسلط میکنیم و مشخص میکنیم که راه نجات کشور این ده اتفاقی است که باید رخ بدهد و هر کسی که به آن مقام رسید باید این موارد را در دستور کار خود قرار بدهد، چون چه ما رئیسجمهور بشویم و چه نشویم تا تحریم هست در کنارش احتمالا گرانی هست و تا رکود است بیکاری هست. تحریم باید برداشته شود و باید برای لغو تحریمها راهی پیدا کرد اگر اجازه بدهند ما این کار را میکنیم و اگر مانع شدند دیر یا زود همان کاری را انجام خواهند داد که ما میگفتیم. آنها باید اصلاحات را بپذیرند ولو چهرههای شاخص اصلاحطلبان را نپذیرفته باشند.