و هیچ گاه آنان را که نعمت آل محمّد به طور دائم بر آنان جاری است نمی شود همپایه آنان دانست. آنان پایه دین
وَ عِمادُ الْیَقینِ. اِلَیْهِمْ یَفیءُ الْغالی، وَ بِهِمْ یَلْحَقُ التّالی،
و ستون یقین اند. افراط گرایان به آنان بازگردند، و عقب مانده ها به ایشان رسند (تا هدایت شوند)،
وَ لَهُمْ خَصائِصُ حَقِّ الْوِلایَهِ، وَ فیهِمُ الْوَصِیَّهُ وَالْوِراثَهُ. اَلاْنَ اِذْ
ویژگیهای حقّ ولایت مخصوص آنان، و وصیت و ارث پیامبر خاص ایشان است. اکنون حق
رَجَعَ الْحَقُّ اِلی اَهْلِهِ، وَ نُقِلَ اِلی مُنْتَقَلِهِ.
به حق دار رسـیده، و خلافت به جایگاه خودش بازگشته است.
نهج البلاغه پس از کتاب آسمانی قرآن کریم، یکی از کتاب های پرفضیلت می باشد که گنجینه ی بسیار ارزشمندی برای مسلمانان است.
این کتاب، میراث گرانبهایی از حضرت علی(ع) می باشد که درس انسان سازی داده وانسان را از لحاظ تمامی ابعاد اجتماعی، سیاسی و... هدایت کرده و با زیباترین کلام، راه تقرب الهی را به انسان می آموزد.
سخنان حضرت علی(ع) در کتاب نهج البلاغه در سه باب بیان شده است که یک باب به خطبه ها، باب دیگر به نامه ها و رسائل و وصایا و باب آخر به کلمات قصار، حکمت آمیز و مواعظ اختصاص داده شده است.
پس از بازگشت از صفّین
وَ مِنْ خُطْبَه لَهُ علیه السّلام
از خطبه های آن حضرت است
بَعْدَ انْصِرافِهِ مِنْ صِفِّینَ
اَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ، وَاسْتِسْلاماً لِعِزَّتِهِ، وَ اسْتِعْصاماً مِنْ
خدای را سپاس که تتمیم نعمتش را طالبم، و فروتنی در برابر عزّتش را جویایم، و پناه او را از نافرمانیش
مَعْصِیَتِهِ، وَ اَسْتَعینُهُ فاقَهً اِلی کِفایَتِهِ، اِنَّهُ لایَضِلُّ مَنْ هَداهُ،
خواهانم، از او درخواست یاری دارم که به کفایتش نیازمندم، آن را که او هدایت کند گمراه نشود،
وَ لایَئِلُ مَنْ عاداهُ، وَلایَفْتَقِرُ مَنْ کَفاهُ، فَاِنَّهُ اَرْجَحُ مَا وُزِنَ،
و هر که را او دشمن بدارد نجات نیابد، و هر که را او کفایت کند محتاج نگردد، زیرا او سنگین ترین وزنه ها،
وَ اَفْضَلُ ما خُزِنَ. وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ،
و بهترین اندوخته هاست. و شهادت می دهم که جز خدای یگانه خدایی نیست و او را شریکی نمی باشد،
شَهادَهً مُمْتَحَناً اِخْلاصُها، مُعْتَقَداً مُصاصُها. نَتَمَسَّکُ بِها اَبَداً ما
شهادتی که خلوصش از امتحان گذشته، و بر حقیقتش پایبندم. به آن شهادت تمسک داریم تا زمانی که خدا
اَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لاَِهاویلِ ما یَلْقانا، فَاِنَّها عَزیمَهُ الاْیمانِ،
زنده مان می دارد، و آن را برای دشواریهای قیامت ذخیره می کنیم، که این گواهی استواری ایمان،
وَ فاتِحَهُ الاِْحْسانِ، وَ مَرْضاهُ الرَّحْمنِ، وَمَدْحَرَهُ الشَّیْطانِ.
سرلوحه احسان، مایه خشنودی حق، و عامل طرد شیطان است.
وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَرْسَلَهُ بِالدِّینِ الْمَشْهُورِ، وَالْعَلَمِ
و شهادت می دهم که محمّد بنده و رسول اوست، و او را به دین مشهور، و نشانه
الْمَأْثُورِ، وَالْکِتابِ الْمَسْطُورِ، وَالنُّورِ السّاطِع ِ، وَالضِّیاء اللاّمِع ِ،
معروف، و کتاب مسطور، و نور درخشان، و چراغ فروزان،
وَ الاَْمْرِ الصّادِع ِ، اِزاحَهً لِلشُّبُهاتِ، وَاحْتِجاجاً
و دستور روشن و آشکار به سوی مردم فرستاد، تا شبهه های آنان را برطرف سازد، و با دلایل روشن بر آنان
بِالْبَیِّناتِ، وَ تَحْذیراً بِالاْیاتِ، وَ تَخْویفاً بِالْمَثُلاتِ،
اتمام حجت کند، و به آیات قرآن مردم را از هلاکت برحذر داشته، و از عواقب شوم معصیت بترساند،
وَ النّاسُ فی فِتَن انْجَذَمَ فیها حَبْلُ الدِّینِ، وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِی
رسالت او به وقتی بود که مردم دچار فتنه ای بودند که ریسمان دین از اثر آن گسسته، و پایه های یقین
الْیَقینِ، وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ، وَ تَشَتَّتَ الاَْمْرُ، وَ ضاقَ الْمَخْرَجُ، وَ عَمِیَ
متزلزل، و اصل دین گرفتار اختلاف، و همه امور درهم ریخته بود، راه رهایی بر مردم تنگ، و مصدر
الْمَصْدَرُ، فَالْهُدی خامِلٌ، وَالْعَمی شامِلٌ. عُصِیَ الرَّحْمنُ،
هدایت پوشیده، چراغ راهنما خاموش، و گمراهی نسبت به همه فراگیر بود. خداوند نافرمانی می شد،
وَ نُصِرَ الشَّیْطانُ، وَ خُذِلَ الاْیمانُ، فَانْهارَتْ دَعائِمُهُ، وَ تَنَکَّرَتْ
و شیطان یاری داده می شد، ایمان ورشکسته، پایه هایش فروریخته، نشانه هایش متغیر و
مَعالِمُهُ، وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ، وَ عَفَتْ شُرُکُهُ. اَطاعُوا الشَّیْطانَ،
ناشناخته، راههایش ویران و پوشیده، و آثار جاده هایش از بین رفته بود. شیطان را فرمان برده،
فَسَلَکُوا مَسالِکَهُ، وَ وَرَدُوا مَناهِلَهُ. بِهِمْ سارَتْ اَعْلامُهُ.
راه های او را پیموده، و به آبشخورهای او وارد شده بودند. آثار شیطان بهوسیله متابعانش به کار افتاده،
وَ قامَ لِواوُهُ، فی فِتَن داسَتْهُمْ بِاَخْفافِها، وَ وَطِئَتْهُمْ بِاَظْلافِها،
وپرچمش برافراشته شده بود، درفتنه هایی که همچون حیوان چموش آنان را لگدمال می کرد، و زیر سم خود می کوبید،
وَ قامَتْ عَلی سَنابِکِها. فَهُمْ فیها تائِهُونَ حائِرُونَ جاهِلُونمَفْتُونُونَ
و باز هم (به انتظار فتنه ای بیش) بر سر سُم خود ایستاده بود. در آن فتنه سرگردان و حیران و نادان و دچار حیله شیطان بودند.
فی خَیْرِ دار وَ شَرِّ جیران. نَوْمُهُمْ سُهُودٌ، وَ کُحْلُهُمْ
آن بزرگوار در بهترین خانه و کنار بدترین همسایگان جای داشت. خوابشان بیداری بود، و سرمه
دُمُوعٌ، بِاَرْض عَالِمُها مُلْجَمٌ، وَ جاهِلُها مُکْرَمٌ.
چشمشان اشک سوزان، در سرزمینی می زیستند که آگاهشان دهانش دوخته، و نادانشان به تخت عزت نشسته بود.
وَ مِنْها یَعْنی آلَ النَّبِیِّ علیهم السّلام
قسمتی از آن درباره آل پیامبر علیهم السّلام است.
هُمْ مَوْضِعُ سِرِّهِ، وَلَجَأُ اَمْرِهِ، وَ عَیْبَهُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُکْمِهِ،
اهل بیت رسول جایگاه راز حق، و پناهگاه امر یزدان، و ظرف علم رحمان، و مرجع دستور خدا،
وَ کُهُوفُ کُتُبِهِ، وَ جِبالُ دینِهِ. بِهِمْ اَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ،
و مخازن کتابهای پروردگار، و کوههای پشتوانه دین الهی اند. به وسیله آنان کژیهای دین را راست،
وَ اَذْهَبَ ارْتِعادَ فَرائِصِهِ.
و لرزش بدنـه آییـن را آرام نمـود.
وَ مِنْها یَعْنی قَوْماً آخَرینَ
قسمتی از آن درباره قومی دیگر
زَرَعُوا الْفُجُورَ، وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ، وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ.
مخالفان حق بذر نافرمانی و انحراف پاشیدند، و آب فریب پای آن ریختند، و بدبختی و سقوط درو کردند.
لایُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ هذِهِ الاُْمَّهِ اَحَدٌ،
با آل محمّد ـ درود خدا بر او و آل او باد ـ احدی از این امت را نمی توان مقایسه کرد،
وَلایُسَوّی بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ اَبَداً. هُمْ اَساسُ الدِّینِ،