سلام نو – سرویس سیاسی: در حالی که اصولگرایان از فتاح تا قالیباف و از بذرپاش تا جلیلی گستره بزرگ و باز از انتخابها را برای ریاست جمهوری دارند، اصلاحطلبان با هزار و یک محدودیت نوشته و نانوشته طرف هستند و حتی نسبت به چگونگی مشارکت در انتخابات نظر واحدی ندارند.
اصلاح طلبان نه تنها با دردسر عملکرد ناخوشایند دولت و ناامیدی بدنه رای وفادار و خاکستری خود رو به رو هستند بلکه عملا با بیاعتمادی نظام و بدبینی شورای نگهبان به عموم کاندیداهای خود نیز دست و پنجه نرم میکنند. اوضاع آن چنان برای اصلاحطلبان نامناسب است که حتی درباره تایید صلاحیت اسحاق جهانگیری هم اما و اگرهایی مطرح میشود.
این دو مسئله جدی باعث شده تا حداقل دو نگاه جدی عمده در بین اصلاحطلبان وجود داشته باشد. یک نگاه حامی مشارکت به هر قیمتی و با حمایت از نامزدهایی با حداقلهای ممکن است. سیاستی که حسن روحانی با آن به ریاست جمهوری رسید.
حامی اصلی این سیاست را میتوان کارگزاران دانست که در سطح اول از نامزدی چهرههایی چون محسن هاشمی و اسحاق جهانگیری حمایت میکند و در سطح بعد تحت شرایطی به کسانی چون سورنا ستاری و علی لاریجانی نظر دارد.
در طرف مقابل بخشی از اصلاحطلبان معتقدند با توجه به عملکرد روحانی و بیوفایی او به اصلاحطلبان این بار نباید با هیچ کسی ائتلاف کرد و باید با مطالبه حداکثری از نامزدی حداکثری حمایت کرد تا اگر شورای نگهبان به تایید صلاحیتش رضایت داد خیال اصلاحطلبان از وفاداری او جمع باشد و از طرف دیگر بتوانند روی رای آوری او حساب باز کنند و به مردم تعهد عمل به وعده دهند.
این گروه معتقدند کسی مثل علی لاریجانی نه تنها از روحانی اصولگراتر و بیوفاتر است، بلکه در صورت حمایت تمام اصلاحطلبان باز هم در برابر گزینههای اصلی اصولگرایان شانسی برای پیروزی ندارد چون توان به سر صندوق آوردن بدنه رای اصلاحات را ندارد.
این گروه معتقدند باید اصلاحطلبی تمام عیار را راضی به ثبت نام در انتخابات کرد تا امیدی در دل مردم زنده شود. یکی از نمادهای اصلاحطلبی تمام عیار نزد این گروه که نماینده آنها حزب اتحاد ملت است سید محمدرضا خاتمی است؛ دبیرکل سابق جهه مشارکت، نایب رئیس مجلس ششم و برادر سید محمد خاتمی.
او نماینده گرایشی در اصلاحطلبی است که از سوی اصولگرایان تندرو و از سوی اصلاحطلبان پیشرو خوانده میشود. او حامی تصویب لوایح دو قلو در مجلس ششم، حامی میرحسین موسوی در انتخابات ۱۳۸۸ و البته از کسانی است که به تقلب در انتخابات ۸۸ اصرار دارد و بابت آن به دادگاه هم رفته و محکوم شده.
محمدرضا خاتمی حتما از چهرههای بسیار محبوب در بین بدنه اصلاح طلبان به خصوص نیروهای جوانتر این طیف سیاسی است، اما هم با سد عدم تایید صلاحیت مواجه است هم با مخالفت احزاب مختلف اصلاحطلب، به ویژه احزابی مثل کارگزاران که حامی رویکرد رادیکال او نیستند.
اما بیایید فرض کنیم خاتمی به نوعی از سد شورای نگهبان گذشت، آیا آن چنان توانمند هست که ردای ریاست جمهوری بپوشد؟ آیا از عهده رقابت با اصولگرایان بر میآید؟
روزهای نخست حضور رسمی خاتمی در سیاست همزمان با تاسیس جبهه مشارکت و حضور در قامت نایب رئیس مجلس ششم بود. بسیاری در آن روزها او را تحت عنوان برادر رئیس جمهور میشناختند، اما خاتمی جوان به مرور ثابت کرد که سیاستمداری قابل و مدیری توامند است. او به مرور نه تنها از زیر سایه نام برادرش خارج شد بلکه برای خود نام و سایهای معتبر ساخت که گاها اصلاحطلبتر از برادرش شناخته میشد.
آن چنان که خود نیز نقل میکند روزهای نخست که دبیرکل مشارکت شد بسیاری گمان میکردند به لطف نسبت با سیدمحمد خاتمی به این عنوان دست یافته، اما پس از واگذاری دبیرکلی به محسن میردامادی، چنان موقعیتی داشت که عموما نگران بودند از حزب انشعاب کند.
خاتمی در مناظره و مباحثه توانمند است و میتواند تیمی از برنامهریزان را نیز به کمپین انتخاباتی خود جذب کند. از سوی دیگر مواضع رادیکال او احتمالا توان جذب مردم را نیز خواهد داشت، با این همه شانس عبور او از سد شورای نگهبان تقریبا صفر است و معرفی او به عنوان نامزد اصلی انتخابات میتواند بیشتر یک کنش سیاسی اعتراضی - هویتی باشد.
نظرات