سلام نو – سرویس بینالملل: جان آستین* در نشنال اینترست نوشت: چین و روسیه هر دو مشتاق هستند تا مدلهای اقتدارگرایانه خود را از «عظمت» ملی به عنوان یک الگو ارائه دهند. براندازی نظم بینالمللی که توسط ایالات متحده و متحدانش پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفته است در راستای همین هدف است. سیستم فعلی یک سیستم بینالمللی باز و مبتنی بر قوانین که برای بسیاری از کشورها (از جمله چین زمانی که پکن آن را پذیرفت) رفاه به ارمغان آورد.
اما عظمت ملی، اعم از نفوذ سیاسی، قدرت نرم یا قدرت نظامی، عمدتاً تابعی از قدرت اقتصادی است. چین با مشارکت در سیستم باز و بازرگانی سرمایهداری و اقتصادی، قدرت اقتصادی ایجاد کرده است. چین و جهان اکنون از نظر اقتصادی به یکدیگر وابسته هستند. بسیاری از کشورها به صادرات چین وابسته هستند و شرکت های جهانی می خواهند به بازار چین دسترسی داشته باشند.
در همین حال روسیه این مزیت را از دست داده است. با تولید ناخالص داخلی به اندازه ایتالیا و کشتاری که نمونه آن حمله به اوکراین است اقتصاد روسیه به معنای واقعی کلمه یک دهکده پوتمکین است؛ روستایی که واقعی نیست و صرفا برای تحت تاثیر قرار دادن بینندگان ساخته شده است. زمانی که از وابستگی به نفت و گاز روسیه رها شوید، هیچ کس به اقتصاد روسیه نیاز ندارد. تنها راه روسیه برای اعمال نفوذ در جهان و حفظ افسانه "عظمت" - اقدامات نظامی مخرب است.
اکنون نیز چین در معرض خطر از دست دادن منبع واقعی قدرت و نفوذ خود است - اقتصاد قوی، کارآفرینانه و درهم تنیده جهانی خود. رئیس جمهور شی جین پینگ کارآفرینان و آزادی بیان را مهار میکند و تجارت خارجی، سرمایه گذاران و کارآفرینان چینی را میترساند. چین در حال از دست دادن قدرت تجارت در خارج از کشور است زیرا بسیاری از کشورها و شرکت ها برای جدا شدن از دستگاه های اقتصادی دولتی فاسد و نظارت چین تلاش می کنند. نرخ زاد و ولد چین در حال کاهش است، رشد کند شده و رهبری سیاسی حول یک «مرد قوی» متمرکز شده است که بیشتر بر کنترل در داخل و سرکوب در خارج از کشور متمرکز است تا رونق اقتصادی.
اکثر ناظران پیش بینی کردند که ظهور چین- به عنوان یک قدرت جهانی- نفوذ اقتصادی و سیاسی آمریکا در جهان را تحت الشعاع قرار خواهد داد. این داستان افول آمریکا و ظهور چین است که توسط شی جین پینگ ترویج شده است. خرد متعارف همچنین این پویایی را محتمل ترین منبع درگیری نظامی بین چین و ایالات متحده می داند. یک "امپراتوری" در حال افول که توسط یک قدرت در حال رشد تهدید می شود در نهایت تن به درگیری میدهد.
اما این واقعیت فعلی را توصیف نمی کند. ایالات متحده و متحدانش سخت کار می کنند. تا کنون، آنها با ایجاد نوآوریهای خلاقی مانند سریعترین تراشههای دنیا و هوش مصنوعی که کسبوکارهای جدید را هدایت و امنیت ملی را حفظ میکنند، جایگاه بالایی را در اقتصاد حفظ کردهاند. اقتصاد نوآورانه روسیه از بین رفته است و چین در حال نوعی خوددرگیری و شکنندگی سیستمی است که با سرمایه دولتی حمایت میشود و جهت گیری سیاسی در مقابل بازار را آشکار می کند.
با این حال، همه اینها خبر خوبی نیست. همانطور که دیدیم، قدرتی مانند روسیه که به طور فزاینده ای منزوی است، حمله نظامی را انتخاب می کند. چینی که شروع به از دست دادن زیربنای نفوذ بین المللی تازه یافته خود میکند، می تواند حتی خطرناکتر از روسیه باشد و اشتیاق بیشتری برای اثبات «عظمت» خود از طریق ماجراجویی های نظامی داشته باشد.
اجتناب از جنگ مستلزم یک عمل متعادل کننده ظریف است. ما در ایالات متحده باید آرزوها و خواستهها مبتنی بر هویت مردم چین را بپذیریم: یعنی میل به شناخته شدن به عنوان یک ملت بزرگ و قدرت اقتصادی.
ما باید به چین بگوییم: ما از ظهور شما به عنوان یک ملت، فرهنگ و مردم بزرگ استقبال می کنیم. ما هیچ تمایلی به پایین نگه داشتن شما نداریم، اما از تهدید سیاسی و اقتصادی سایر ملت ها و مردمان و اعمال زور نظامی استقبال نمی کنیم. ما با همکاری با متحدانی (که هنوز داریم)، این تلاش ها را در هر مرحله بررسی و مهار خواهیم کرد.
*جان آستین عضو ارشد غیر پیوسته موسسه بروکینگز و شورای امور جهانی شیکاگو است.
نظر شما