باستان‌گرایان ایرانی نیز مبلغان همان فاشیسم هستند که میکوشند اندیشه نژادپرستانه خود را ابتدا در مراکز آموزش عالی و سپس مدارس ترویج دهند.

یادداشتِ سامان سامنی

تنها استاد فلسفه آلمان که فعالانه در برابر نازی‌ها ایستاد تقریبا ناشناخته مانده است. نام کورت هوبر در یکی ‌دو مقاله آمده اما تاکنون اسمی از او نه در کلاس‌های دانشگاهی آمده و نه کتاب مجزایی درباره‌اش نوشته شده است. حجم سکوت و گمنامی او را شاید بتوان با حکم دادگاه نازی‌ها که علیه‌اش صادر کردند، یکسان دانست؛ در زمانی که او را از مقام دانشگاهی‌اش خلع کردند و مدرک دکترایش را از او گرفتند.

کورت هوبر در 1943 میلادی به خاطر نوشتن رساله‌ای در مخالفت با سوسیالیسم ملی که طبیعتاً در مخالفت با اندیشه اصلی نازیسم بود، زیر گیوتین رفت و اعدام شد. هوبر یک محافظه‌کار کاتولیک بود. وی روی اندیشه لایب‌نیتس مطالعه کرده بود. آثار مهمی در آن زمان درباره زیبایی‌شناسی و موسیقی داشت اما نامش امروز بیش از یک پاورقی در تاریخ نیست.

پس از جنگ جهانی اول فیلسوفان مشهوری همکار و همگام نازی‌ها شدند. معروف‌ترین آن‌ها مارتین هایدگر بود. او رییس دانشگاه بود و در خدمت نازی‌ها درآمد. وی ارتباط خود را با ادموند هوسرل، فیلسوف یهودی و استادش قطع کرد. حتی زمانی که استادش در بستر مرگ بود به دیدنش نرفت و پس از آن در مراسم تشییع جنازه‌اش هم در سال 1938 میلادی شرکت نکرد. در سال‌های بعد، این تلاش‌های دانشجوی سابقش، هانا آرنت و حمایت‌ها و پشتیبانی‌های چهره‌های برجسته‌ای مانند ژان پل سارتر بود که هایدگر به یکی از بانفوذترین فیلسوفان اواخر قرن بیستم تبدیل شد.

یکی دیگر از فیلسوفان نزدیک نازی‌ها، کارل اشمیت بود. اشمیت فارغ‌التحصیل رشته حقوق و مشاور حقوقی هیتلر بود که در سال 1945 توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد. با این حال بدون هیچ دادگاه علنی به زادگاهش بازگشت. بسیاری پس از بازگشتن او به دیدارش می‌رفتند. سرشناس‌ترین آن‌ها محقق فرانسوی- استالینیستی و هگل‌شناس، الکساندر کجوه بود. زمانی که اشمیت در سال 1985 در 97 سالگی درگذشت، آثارش ترجمه و در سراسر جهان منتشر شده بود.

همکاری فیلسوفان آلمان با رژیم نازی تا حد زیادی فرصت‌طلبانه بود. وقتی ترس وجود دارد، فیلسوفان نیز بیش از پزشکان و معلمان که در مقیاسی وسیع با نازیسم همکاری کردند، هیچ‌گونه تمایلی به قهرمان‌بازی نداشتند. آن‌ها هم به سیل طرفداران هیتلر پیوستند. در چنین وضعیتی بود که فلسفه راه را برای نازی‌ها باز کرد. امانوئل کانت کسی بود که روزگاری نوشته بود: «مذهب یهود در واقع اصلا دین نیست» و یهودیان را به عنوان «یک ملت متقلب» توصیف کرد. یکی از ویژگی‌های مهم ایدئولوژی نازی‌ها نژادپرستی آن‌ها بوده است. این همان ویژگی‌ای است که معمولاً توسط کسانی که نازیسم را گونه‌ای از خردگریزی می‌دانند مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته است. چنین ادعا می‌شده که نژادپرستی نازی‌ها مبنای علمی دارد. یکی از این کتاب‌ها که هیتلر در سال‌های اولیه حکومتش آن را تحسین می‌کرد، «گونه‌شناسی نژادی مردم آلمان» است که توسط هانس اف کی گونتر، یکی از مروجان «نژادپرستی علمی» نوشته شده بود. در این میان، هیچ‌ یک به اهمیت ارنست هگل نبودند، که با نسخه‌ای تحریف‌شده از ایده‌های داروین از علم اصلاح نژاد انسان دفاع می‌کرد. هگل و همکاران داروینیستی وی ایده‌هایی را پرورش دادند که تبدیل به فرضیه اصلی سوسیالیسم ناسیونال در آلمان شد. اما جالب اینجاست که بدانیم ایده‌های مشابه در بسیاری از کشورهای اروپایی متداول بود. در بریتانیا، نظریات اصلاح‌ نژاد انسان که از اثر فرانسیس گالتون سرچشمه گرفته بودند، تا بعد از جنگ جهانی دوم تأثیرگذار بودند.

باستان‌گرایان ایرانی نیز مبلغان همان فاشیسم هستند که میکوشند اندیشه نژادپرستانه خود را ابتدا در مراکز آموزش عالی و سپس مدارس ترویج دهند.

کد خبرنگار: ۱
۰دیدگاه شما

برچسب‌ها

پربازدید

پربحث

اخبار عجیب

آخرین اخبار

لینک‌های مفید

***