اندکی پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان ایرانی، نخستین تحریمهای رسمی آمریکا علیه ایران اعمال شد. این بحران در شکلگیری سیاست تحریمی آمریکا علیه ایران در چهار دهه گذشته موثر بوده است.
به گزارش سلام نو، در چهل سال گذشته، آمریکا، به دلایل گوناگون، تحریمها گسترده و متنوعی علیه جمهوری اسلامی ایران وضع کرده است. دو کارشناس آمریکایی میگویند بحران گروگانگیری کارکنان سفارت آمریکا در تهران، تاثیر مهمی در شکلگیری سیاست تحریمی واشنگتن علیه تهران داشته است. کیت هویت، پژوهشگر سیاست خارجی در اندیشکده بروکینگز، و ریچارد نفیو، کارشناس مسائل تحریمی و پژوهشگر مسائل انرژی دانشگاه کلمبیا، طی یادداشتی در بروکینگز، اعلام کردند نخستین تحریمها علیه ایران چند روز پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران اعمال شد.
به نوشته هویت و نفیو، در ۱۴ نوامبر ۱۹۷۹، یعنی ۱۰ روز پس از حمله دانشجویان ایرانی به سفارت آمریکا و گروگان گرفتن دیپلماتهای آمریکایی در تهران، جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت آمریکا، با امضای فرمان اجرایی ۱۲۱۷۰، داراییهای دولت ایران در آمریکا را توقیف کرد. این نخستین بار بود که یک رئیسجمهور آمریکایی، از اختیارات مصرح در «قانون قدرتهای اقتصادی اضطراری بین المللی» استفاده میکند؛ که البته آخرین بار هم نبود که آمریکا علیه ایران فشار اقصادی اعمال میکند. امروز، هشت فرمان اجرایی علیه ایران صادر شده است که هر کدام از آنها با اعلام «فوریت ملی» آغاز میشود و شامل تحریمهایی علیه ایران است. از آن زمان، تصمیم توقیف داراییهای دولت ایران در نوامبر ۱۹۷۹، چارچوبی برای روابط ایران و آمریکا فراهم کرد. واشنگتن به طور فزاینده بر اعمال فشار اقتصادی علیه ایران اتکا کرد. زمانی که بحران گروگانگیری آغاز شد، آمریکا هیچ تحریم رسمی علیه ایران نداشت. اما، به محض وقوع این بحران، کارتر به گزینههایی برای اعمال فشار بر ایران فکر کرد. گزینه تحریمها انتخاب شد. چون هم شدید بود و هم به عنوان هشداری بود که آمریکا ممکن است در صورت نیاز، به اقدام نظامی دست بزند. کارتر ابتدا تجارت نفتی و تسلیحاتی با ایران را هدف قرار داد و سپس به سرعت گزینه توقیف داراییها را انتخاب کرد. در اواخر دسامبر ۱۹۷۹، آمریکا برای تصویب تحریمهای چندجانبه علیه ایران در شورای امنیت تلاش کرد، اما شوروی قطعنامه پیشنهادی آمریکا را وتو کرد. آمریکا اعمال تحریمهای یکجانبه را ادامه داد و از سایر شرکا و متحدان درخواست حمایت کرد.
بسیاری از کشورها - از جمله مکزیک، اتریش، لهستان و سوئد- به همراه شوروی و چین با تحریمهای آمریکا مقابله و روابط تجاری با ایران را عادی کردند. با این حال، برخی کشورها در سرتاسر سال ۱۹۸۰، با تأخیر و بیرغبتی از تحریمهای آمریکا حمایت کردند. کشورهای اندکی مایل بودند که واردات نفت از ایران را قطع کنند. پرتغال اولین متحد بزرگ آمریکا بود که در آوریل ۱۹۸۰ همه دادوستدها با ایران را متوقف کرد. بعدها، ژاپن، بزرگترین مشتری نفت ایران در آن زمان، در اواسط بحران گروگانگیری، تمام واردات نفت از ایران را قطع کرد. نهایتا وزرای جامعه اروپایی و کشورهای اروپای غربی موافقت کردند که روابط مالی و دیپلماتیک با ایران را کاهش دهند. استرالیا، همه نوع تجارت با ایران را متوقف کرد. دانمارک، بریتانیا، نروژ و استرالیا سفرای خود را از ایران فراخواندند. دولتهای دانمارک، بریتانیا، آلمان غربی، فرانسه، ایتالیا و کانادا هم تحریمهایی علیه ایران اعمال کردند.
به ادعای هویت و نفیو، این تحریمها خسارتهایی به ایران وارد کرد. یک پژوهش تخمین زده که از سال ۱۹۸۰ تا ۱۹۸۱ ایران تقریبا ۳.۳ میلیارد دلار از تحریمها خسارت دیده است. موثرترین اقدام آمریکا، توقیف داراییهای ایران بود که عملا ۱۲ میلیارد دلار دارایی ایران را از دسترس آن خارج کرد. نهایتا این فشارها مقامات ایران را به مذاکره کردن متقاعد کرد و پس از امضای توافقنامه الجزایر، گروگانها در ۲۰ ژانویه ۱۹۸۱ آزاد شدند.
به نوشته این دو کارشناس آمریکایی، بحران گروگانگیری برای آمریکاییها سه درس گستردهتر داشت که تا به امروز بر روابط ایران و آمریکا و نیز بر استراتژی آمریکا در برابر ایران تاثیر میگذارند. نخستین درس این است که مقامات ایران، حتی پس از انقلاب، از محاسبات عقلانی مبتنی بر هزینه - فایده تبعیت میکنند. به عبارت دیگر، یک سال پس از مرگ شاه و حمله عراق به ایران، سران ایران متوجه شدند که هزینه ادامه دادن بحران گروگانگیری بسیار بیشتر از فایدههای آن است. مقامات ایران به این جمعبندی رسیده بودند که مذاکره بر سر آزاد کردن گروگانها به نفع ایران است. در مقابل، تمام روسای جمهور آمریکا، به امید اینکه تحریمها محاسبات ایران را تغییر دهند، تلاش کردهاند که از سیاست اعمال تحریم علیه ایران استفاده کنند. به همین دلیل، سیاستمداران آمریکا تحریمها را اهرم مناسبی برای متقاعد کردن ایران به تغییر رفتارش میدانند. این امر در مورد دولت دونالد ترامپ هم صدق میکند. دولتی که برای دستیابی به یک «توافق بهتر» با ایران، از فشار تحریمی استفاده میکند.
دوم، تجربه بحران گرونگانگیری سفارت، مزایا و محدودیتهای اعمال فشار چندجانبه بر ایران را نشان داد. هر چند که همکاری شرکای آمریکا در بحران گروگانگیری ناقص و حتی در برخی موارد سمبلیک بود، اما آمریکا از آن استفاده کرد. به ادعای هویت و نفیو، با وجود اینکه اغلب فشار اقتصادی توسط امریکا اعمال شد، اما احتمالا پدید آمدن حس انزوای روزافزون، ایران را به همکاری ترغیب کرد. با توجه به اینکه بازیگران مهمی مثل شوروی و چین، از تحریمهای آمریکا حمایت نکردند، کاخ سفید مجبور شد برای تشدید فشار بر ایران، راههای خلاقانهای پیدا کند. خصوصا که در آن زمان، کشورها به لحاظ سیاسی و اقتصادی با یکدیگر آمیخته نبودند. در اواسط دهه ۲۰۰۰ با اعمال تحریمهای ثانویه، راههای خلاقانه اعمال تحریمها به اوج خود رسید. در این زمان، با وجود اینکه آمریکا تقریبا هیچ رابطه اقتصادی با ایران نداشت، اما با تهدید کردن سایر کشورها به قطع ارتباطشان با اقتصاد آمریکا، توانست اهرم قابلتوجهی به دست بیاورد.
سوم، بحران گروگانگیری برای همه مسائل میان ایران و آمریکا، یک چارچوب روانی و عاطفی ایجاد کرد. این بحران، به دلیل مخاطرات مرتبط با شهرت، حتی بازگرداندن روابط تجاری و بازرگانی قانونی با ایران را هم دشوار ساخت. علاوه براین، بحران یادشده، برای تلاشهای تعاملی دیپلماتیک آینده با ایران، یک نمونه مقایسه بالقوه ایجاد کرد. این امر، زمانی که تسویه بدهی ۱.۷ میلیارد دلاری آمریکا به ایران در دوره اوباما با آزادای شهروندان زندانی آمریکایی در ایران مقارن شد، مطرح شد.