دو سپاه امام حسین(ع) و حر با فاصله از همدیگر به راه خود ادامه دادند تا به سرزمین "بیضه "رسیدند،امام در آنجا باز برای اتمام حجت،خطبه ی غرانی خواندند و مطالب و هدف خود را روشن ساختند،در آغاز خطبه پس از حمد و ثنا فرمودند:
"ای مردم رسول خدا(ص) فرمودند:کسی که سلطان ستمگری را بنگرد که حرام خداوند مهربان را حلال می کند و عهدشکن است،و با سنت پیامبر(ص) مخالفت می نماید،و با بندگان خداوند مهربان با گناه و تجاوز برخورد می نماید،ولی بر چنین سلطانی با عمل و سخن اعتراض شدید نمی کند،بر خداوند مهربان سزاوار است که او را در همان جایگاه دوزخ که سلطان در آن است،قرار دهد."
دو سپاه باز به حرکت ادامه دادند تا اینکه نامه ای از طرف ابن زیاد به حر رسید که: "به محض رسیدن نامه،حسین(ع) و همراهانش را در بیابان بی آب و علف بازداشت کن. "
حضرت امام حسین(ع) در کربلا
در این وقت کاروان امام حسین(ع) به سرزمین نینوا رسیده بودند،امام حسین(ع) به حر فرمودند:وای بر تو،بگذار ما در این روستا یعنی نینوا و غاضریه،یا در آن روستای دیگر بنام شفیه فرود آییم.
حر گفت:نمی توانم اجازه دهم،زیرا این قاصد ابن زیاد برای دیده بانی به اینجا آمده که ببیند آیا من به دستور ابن زیاد عمل می کنم یا نه،من ناچارم دستور او را در برابر چشم آن قاصد،اجرا کنم.
زهیربن قین سردار سپاه اسلام،به امام عرض کرد:اکنون تناسب دارد که ما با این گروه بجنگیم،حضرت امام حسین(ع) فرمودند:من هرگز آغاز به جنگ نمی کنم.
زهیر گفت:در اینجا قریه ای نزدیک شط فرات است که برای سنگر گرفتن مناسب است.
حضرت امام حسین(ع) فرمودند:نام آن قریه چیست؟زهیر گفت: "عقر"،فرمودند:نعوذبالله من العقر.
"پناه می برم به خداوند مهربان از عقر "
حضرت امام حسین(ع) به حر فرمودند:مانع نشو تا ما از اینجا به این نزدیکی(کنار فرات )حرکت کنیم،حر و سپاهش مانع شدند،در این کشمکش،کاروان حسینی حرکت کردند تا اسب امام حسین(ع) ایستاد.
امام حسین(ع) فرمودند:نام این زمین چیست؟
زهیر گفت:طف(ساحل فرات)
امام فرمودند:آیا نام دیگری دارد؟
زهیر عرض کرد: "آن را "کربلا " می خوانند.
حضرت امام حسین(ع) فرمودند:خدایا پناه می برم به تو از کرب و بلا(اندوه و رنج)سپس فرمودند:
"همین جا محل بارهای ما و مکان اقامت ما و محل ریختن خون ما است،و همین جا جایگاه قبرهای ما است و جدم رسول خدا(ص) این چنین به من خبر داده اند. "
همین جا فرود آیید،امام حسین(ع) و یاران باوفایشان "روز دوم محرم "در همان جا فرود آمدند،و سپاه حر نیز در جانب دیگر فرود آمد."
حضرت ام کلثوم(س)نزد برادر بزرگوارشان آمدند و عرض کردند:برادرم این بیابان،خوفناک است،و خوف عظیمی در اینجا به من رو آورده است.
امام حسین(ع) فرمودند:خواهر جانم!هنگام رفتن به جبهه ی صفین در همین جا با پدرم فرود آمدیم،پدرم سرش را روی دامن برادرم حسن(ع) گذاشتند،و ساعتی خوابید و من حاضر بودم،پدرم بیدار شد و گریه کرد،برادرم حسن(ع) پرسیدند:چرا گریه می کنی؟پدرم فرمودند:گویا در خواب دیدم این بیابان دریایی از خون است،و حسین(ع) در آن غرق شده و فریادرس می طلبد و کسی به فریاد او نمی رسد.
سپس پدرم به من رو کردند و فرمودند:هنگامی که چنین حادثه ای رخ داد،چه کار می کنی؟
گفتم:صبر می کنم،که جز صبر چاره ای نیست.
حرم را از حرم کردند بیرون همه سرگشته اندر دشت و هامون
کسانی را که عالم را پناهند برون کردند از کاخ خداوند
آه از آن ساعت که سبط مصطفی گشت وارد بر زمین کربلا
پس به یاران کرد رو سلطان دین کای هواداران مقام ما است این
بار بگشایید خوش منزلگهی است تا به جنت زین مکان اندک رهی است
بار بگشایید کاینجا از عذاب می شود لب ها کبود از قحط آب
بار بگشایید کاینجا از جفا ام لیلا گردد از اکبر جدا
بار بگشایید کاینجا بی درنگ بر گلوی اصغرم آید خدنگ