حادثه سرنگونی پهپاد آمریکایی در آبهای خلیج فارس به سرعت انتظارات را برای وقوع تحولی تازه در روابط وخیم ایران و آمریکا بالا برد. هر چند سرنگونی پهپادها به دلیل نداشتن تلفات جانی، تبعات سیاسی کمتری از سقوط دیگر اشیای پرنده دارد، اما توئیت ترامپ که متضمن تهدید ضمنی ایران بود، به نگرانی درباره وقوع یک درگیری نظامی دامن زد. اما توئیت های بعدی ترامپ تعمدا کاهش آستانه تنش با ایران را مد نظر قرار داد و بیم چکاندن ماشه تفنگ ها و موشک ها دستکم به صورت موقت کاهش پیدا کرد.
ترامپ در سه سال گذشته نشان داده قبل از آنکه جنگ سالار و استراتژیستی شبیه بوش باشد، یک " توئیتریست" قهار است. کسی که کلیک کردن در دنیای مجازی را بر شلیک کردن در یک جنگ واقعی ترجیح می دهد. گفته می شود علاقه ترامپ به دیپلماسی رسانه ای مبتنی بر تهدید و ارعاب و فریب، بخشی از روان شناسی تاجرمسلک اوست. سیاستمداری تاجر پیشه که تاکتیک های بازار و تکنیک های جنگ روانی و فریب رسانه ای را خوب بلد است و راه و روش محاسبه سود و زیان و کاهش هزینه ها را هم می داند. ترامپ با همین تاکتیک به سراغ کره شمالی رفت و توانست رهبر منزوی و سرسخت آن را جلوی دوربین های تلویزیونی، پای میز مذاکره روبه روی خود بنشاند. این نمایش هر چند کامیاب نبود اما برای ترامپ که سیاست را همچون شوهای تبلیغاتی می بیند، کاملا شکست تلقی نمی شود. اما کاربرد این سیاست در قبال ایران نتایج حداقلی مشابه کره شمالی را به باور نیاورده است. چون چیزی که ترامپ خود را در آن استاد می داند، تهران در آن همه فن حریف است و با پیونگ یانگ قابل قیاس نیست.
خوی "حاجی بازاری ایرانی" با مهارت فوق العاده در چانه زنی، فریب، تعارف، جا خالی دادن، وانمود کردن های نمایشی، خواندن دست حریف، برتری قابل توجهی بر رفتار تاجرمابانه ترامپ دارد. ایرانی ها در طول تاریخ نشان داده اند چانه زن و بازاری های قهاری هستند. الگوی شهر سنتی ایرانی ـ اسلامی که مبتنی بر ترکیب و همجواری عناصر اصلی مسجد، محله، بازار و دارالحکومە است، گواه این امر است. بماند که از پی این همزیستی قسمی در هم تنیدگی قدرت و مذهب و اقتصاد هم آمده و "اهل محل" را زرنگ بار آورده است.
در واقع تهران همچنانکه در جنگ نامتقارن ماهر و کارآزموده است، در دیپلماسی نامتقارن و " مذاکره چریکی" هم خبره است. به همان اندازه که از نشستن جلو دوربین های خبری بیزار است، در بازی های پشت پرده و گفت وگوهای غیرعلنی استاد است.
البته وضعیت کنونی و تداوم آن در میان مدت، به سود ایران و اقتصاد تحت فشارش نیست. اما راهبرد تهدید و فشار ترامپ برای وادارکردن ایران به مذاکره هم کاملا نتیجه بخش نبوده است.
در واقع آنچه ایران نبرد اراده ها می خواند، به جنگ اراده و حیثیت تبدیل شده است، اراده ایران و حیثیت و اعتبار ترامپ. از این رو وجود یک تنش کنترل شده و محدود در خلیج فارس به گونه ای که دود آتش آن در چشم همگان برود، به سود ایران است و به زیان آمریکا. این چالشی غیرمتعارف است که آمریکا را ناچار می کند برای پاسخ دادن به آن، به نوعی جنگ محدود بیندیشد و از کلیک به شلیک بیاید.
مشکل اینجاست عملیاتی که طرفین را به سوی زنجیره ای از کنش و واکنشها براند، دیگر محدود محسوب نمی شود و این چیزی است که آمریکا در آستانه انتخابات و در غیاب همبستگی بین المللی و با الهام از نتایج تلخ مداخله عراق و افغانستان خواهان آن نیست.ایران با علم به این نقطه ضعف روی آن انگشت گذاشته و حبثیت و اعتبار دولت ترامپ را نشانه رفته است. به این امید که هزینه های سیاسی و اقتصادی کارزار ضد ایرانی ترامپ را در آستانه انتخابات آمریکا افزایش دهد.
حوادث روزهای گذشته خلیج فارس در درجه اول آزمونی برای اراده و اعتبار ترامپ و لحظه تاریخی انتخاب میان کلیک و شلیک است. اگر عاملی چون جنگ تصادفی این بن بست را نشکند، ترامپ در معرض آزمون دشواری قرار خواهد گرفت. انتخاب های ایران اما از این هم دردناکتر است. چرا که نه جنگ می خواهد، نه مذاکره. در شرایط اضطرار و تحمیل، البته نسخه غیرمتقارن و چریکی هر دو را می پسندد. جنگ نامتقارن، محدود و نیابتی و مذاکره غیرمستقیم، غیرعلنی و محدود به پرونده ای مشخص.
شیر و عقاب استعاره جیمز. آ. بیل برای توصیف ایران و آمریکا در پژوهش نمونه اش درباره روابط دو کشور در دهه های گذشته است. حوادث و تحولات روزهای آتی نشان می دهد که ایران و آمریکا در پوستین شیر و عقاب می روند یا در هیات حاجی و تاجر می مانند؟!
دیپلماسی ایرانی/