به گزارش سلام نو، روزی که خواهر «زیبا عزیزی» با شور و شوقی وصف ناپذیر وارد اتاق شد و خبر داد که «زیبا»، چهارمین زن روستایی برتر جهان شده است برای لحظاتی خستگی سالها تلاش از روی دوش این دختر ایرانی برداشته و تبدیل به شیرینی شد.
در آن لحظات، خاطرات سالهای گذشته با انواع فعالیتها و کمکها به مردم روستاهای منطقهاش جلوی چشمش آمد، آن هم بهعنوان زنی که در روستای گهجن از زمان به دنیا آمدن تا سالها بعد انواع و اقسام تبعیضها را دید و تصمیم گرفت روزی برای کودکان و زنان روستایش و دیگر روستاهای محروم بلوچستان کاری کند. او حالا دبیر مقطع متوسطه است؛ به بهانه روز دختر به سراغش رفتیم تا بیشتر از فراز و نشیبهای زندگیاش بدانیم و تلاشهایی که کمتر به آنها توجه شده است. دختری که در برنامه «فرمول یک» شرکت کرد و میتواند الگویی برای دختران سرزمینمان باشد و خبر از تاثیر و نقش پررنگ زنان در فرهنگسازی میدهد.
نمیخواستم دخترهای روستایمان فقط 5 کلاس درس بخوانند
شاید شما هم شنیده باشید که معمولا فرزندان اول هر خانواده، مدیرهای خوبی میشوند و دوست دارند که به دیگران کمک کنند. شاید به همین دلیل است که «زیبا عزیزی»، تاثیر قابل توجهی بر سرنوشت نه تنها بقیه دخترهای خانوادهاش که بر آینده دخترهای منطقه سیستان و بلوچستان گذاشته است. او در این باره میگوید: «فرزند اول خانواده هستم و چهار خواهر و سه برادر دارم. بزرگ شده روستای گهجن شهرستان قصرقند در استان سیستان و بلوچستان هستم. در این روستا، تبعیض زیادی وجود داشت. وقتی من درس میخواندم، شاهد تبعیض زیادی بودم و این برای من خیلی آزاردهنده بود. مثلا پسرها میتوانستند بروند روستای دیگری درس بخوانند ولی دخترها نه. پدرها برای پسرهایشان ارزش بیشتری قائل بودند و آنها را برای تحصیل به شهرها و روستاهای مختلف میفرستادند ولی دخترها باید بعد از پنج کلاس درس خواندن در خانه میماندند، کارهای خانه را یاد میگرفتند، ازدواج و بعد بچهداری میکردند.»
معلمهایم باعث شدند تا عاشق درس خواندن شوم
انگیزه، مهمترین رمز پیشرفت در هر کاری است و برای دختری که همه دخترهای همسن و سالش تا پنجم دبستان درس می خواندند، چه دلیلی برای انتخاب راهی دیگر وجود داشته است؟ عزیزی در پاسخ به این سوال که نمیتواند جواب کوتاهی به آن بدهد، میگوید: «بگذارید در این باره و به دلیل اهمیت اش، کمی مفصل تر توضیح بدهم. قبل از اینکه من به دنیا بیایم، پدرم به دبی رفت و آمد داشت و من تقریبا از زمان تولدم، او را ندیدم. زمانی که پنج ساله شدم، من را پیش پدربزرگم بردند و تا دوم راهنمایی، پدرم دبی بود و بعد برگشت. در آن سالها و در خانه پدربزرگم که ریش سفید محل بود، دو معلم هم با ما زندگی میکردند که نشست و برخاست با آنها در علاقه ما به درسخواندن تاثیرگذار باشد. پدربزرگ من هم که میدید این معلمان زن از سیستان میآیند اینجا و هیچ اتفاقی نمیافتد، میتوانند فعالیت کنند، کارهای بزرگ تری انجام دهند و در جامعه حضور داشته باشند تا حدودی با ادامه تحصیل من موافقت کرد هرچند وقتی من کلاس پنجم بودم، نان میپختم، ناهار و شام درست میکردم و ... اما دیدن مزایای درس خواندن باعث شد تا با انگیزه دوره راهنمایی را شروع کنم. شاگرد اول دورههای هفتم و هشتم بودم. پدربزرگم در این زمینه خیلی کمک کرد و گاهی در مقابل مادرم که مانع مدرسه رفتن من می شد، میایستاد. البته مادرم مقصر نبود، دوست نداشت که مردم بگویند دخترش مدرسه رفته است. بالاخره این هم از آسیبهای تعصبات قومی و قبیلهای است که آن روزها بیداد میکرد. در دوره راهنمایی، معلمی داشتم که خیلی تشویق و حمایتم میکرد و انرژی زیادی را برای تحمل شرایط سخت و درس خواندن به من میداد. گاهی در مدرسه نوبت بعدازظهر بودم و وقت نمیکردم که در خانه ناهار بخورم چون وظایف زیادی داشتم اما معلم ام برایم ناهار میآورد. اینها باعث شد تا عشق من به درس خواندن بیشتر شود و به این نتیجه رسیده بودم که باید درس بخوانم. این را هم بگویم که من پلهها را یکییکی بالا رفتم. به هرحال تعصباتی که در منطقه ما بود، باعث میشد دخترها نتوانند جلو بروند ولی ما مقاومت می کردیم. گفتم که مادر من هم مخالف بود، اینکه دختر نباید روستاهای دیگر کار کند یا تحصیل و برایش یک دغدغه بود. من به او مدام میگفتم که ما میتوانیم در روستاهای دیگر درس بخوانیم و بعد درس بدهیم.»
شیرینترین خاطره نوجوانیام تماشای فوتبال از تلویزیون بود
هیچ کسی نمیتواند اهمیت ورزش و توجه به آن را کتمان کند اما این ماجرا در روستایی که با درس خواندن دخترها مخالف بودند، حتما فرق میکرده است. چهارمین دختر برتر روستایی جهان در این باره میگوید: «من علاقه زیادی به فوتبال داشتم و همین موضوع باعث شد در تمام دوره نوجوانیام، یکی دغدغه درس خواندن را داشته باشم و دیگری دغدغه ورزش. این در حالی بود که در روستای ما، دقیقا با هر دو این موارد به خصوص برای دخترها مخالف بودند و این را بد میدانستند که یک دختر درس بخواند، مسابقات ورزشی تماشا یا ورزش کند. با این حال و بعد از برگشت پدرم از دبی که من دوره راهنمایی بودم، او هم به کمک من آمد و یک تلویزیون سیاه و سفید گرفت تا برای اولین بار، یک مسابقه فوتبال را در خانه خودمان ببینم. یکی از شیرینترین و فراموش نشدنیترین خاطرات دوره نوجوانی من، تماشای بازیهای پرسپولیس بود که عاشق این تیم بودم و هستم. اگر اجازه بدهید همین جا، این را هم بگویم که من هم اکنون سه تیم فوتبال در سیستان و بلوچستان دارم: نونهالان، نوجوانان و جوانان که با قدرت تمرین میکنیم و در آینده خبرهای جالبی درباره استعدادهای ما خواهید شنید.
بیشتر از خودم، دغدغه درس خواندن دخترهای دیگر را داشتم
یکی از دغدغههای ستودنی یک انسان موفق، میتواند این باشد که به فکر تلاش برای هموار کردن مسیر موفقیت برای دیگران باشد. مسیری که معمولا پستی و بلندیهای زیادی دارد. عزیزی، یک الگوی درست و حسابی در این مورد است و هرچند خودش در این باره ادعایی ندارد اما می گوید: «من زمانی که وارد دانشگاه شدم، اولین دختر روستایمان بودم که چنین امکانی برایم فراهم شد. بعد از این اتفاق، شرایطم خیلی بهتر شد چون پدر و مادرم، هر دو تصمیم به حمایت از من گرفته بودند و من در دانشگاه پیامنور، کارشناسی علوماجتماعیام را گرفتم. این را هم بگویم که مادرم، آدم دست و دلبازی بود و همیشه به آدمهای فقیر دور و برمان توجه ویژهای داشت و به آنها کمک می کرد. این خصلت در زندگی ما هم نهادینه شده بود. ما همسایههایی داشتیم که بعضی مواقع میآمدند و از مادرم آرد میگرفتند یا برنج و ... ، لبخندهای مادرم در زمان کمک به این افراد را دیده بودم. او همیشه برای فقیرترها و به خصوص همسایههای مان ارزش قائل بود و این برای من، درسآموز بود بنابراین وقتی وارد دانشگاه شدم، شاید باورتان نشود تنها دغدغهام این بود ،حالا که خودم مشغول تحصیل شده ام چه کاری میتوانم برای بچه هایی که آرزوی درس خواندن دارند، انجام بدهم؟»
این روزها بیش از 50 درصد دخترهای روستای مان درس میخوانند
همه ما شنیدهایم که داشتن نیتهای خوب، کمک زیادی به انسان برای اجرایی کردن آنها می کند. «عزیزی» که از دوران دانشگاه به فکر باسواد کردن دخترهای روستایش بود، خیلی زود از طریق نهضت سوادآموزی وارد آموزش و پرورش شد و گام بلندی در این زمینه برداشت. او در این باره میگوید: «من در چند روستا تدریس میکردم و میتوانستم مشکلات دختران را از نزدیک ببینم و دغدغههای شان را بدانم. تلاش های من برای ترغیب دختران به ادامه تحصیل، به لطف خدا تاثیرات زیادی داشته است. زمانی که من بهعنوان اولین دختر روستا وارد دانشگاه شدم، صادقانه بگویم سالهای بعد از ورود من به دانشگاه، نیمی از دختران ما وارد دانشگاه شدند. شاید حتی از ٥٠ درصد هم بیشتر. عده ای هم اگر سواد بالا نداشته باشند، دست کم دیپلم گرفتهاند. من در سالهای اخیر، سرپرستی اعتکافهای علمی را که برای پشت کنکوریها برگزار میشد به عهده گرفتم، برگزاری این اعتکافها برای ٧٠ تا ١٠٠ دانشآموز پشت کنکوری باعث میشد آنها را بیشتر بشناسم تا مسیر حضور آن ها در دانشگاه را فراهمتر کنم.»
گفتند به جای وام سوزندوزی، وام کافینت بگیر!
فعالیت در حوزه صنایع دستی هنوز جزو شغلهایی است که نه تنها مشتریان داخلی که در بازارهای جهانی هم علاقهمندان بسیاری دارد. سوزن دوزی، یکی از این صنایع دستی است که به آن بی توجهی شده بود اما در دو سال اخیر با تلاشهای شبانهروزی خانم «عزیزی» انگار جان تازهای در آن دمیده شده است. خودش در این باره میگوید: «سوزن دوزی هنری بود که در آن فعالیت داشتم و در نوجوانی و جوانی، به خصوص در تابستانها به این کار مشغول می شدم. بعد از پایان دانشگاه با خود گفتم چرا این هنر نباید بیشتر و بیشتر دیده شود؟ هنری که مخصوص من و مردم روستایمان است و مردم جاهای دیگر، آشنایی با آن ندارند. همین سوال تلنگری شد تا دنبال یک وام بروم، برای شروع به این کار اما هیچ حمایتی از من نشد و مسئولان صندوق ... گفتند که وام «سوزن دوزی» تمام شده است اما میتوانید وام «کافینت» بگیرید! آخر وام کافینت به چه درد من میخورد؟! در این بین، چندین و چندبار دیگر شکست خوردم اما بعد از مدتی، خوشبختانه چندین خیر را پیدا کردم که با پیشنهاد من برای به کار گرفتن زنان روستایی و رونق هنر سوزن دوزی موافقت کردند. البته گروهی از دانشجویان خیر هم، خیلی حمایت کردند تا صنایع حصیری را در سیستان و بلوچستان رونق بدهم. هم اکنون، بیش از 30 زن به طور ثابت با ما کار میکنند. در روستای خودم هم حدود ٢٠ نفر همکاری میکنند؛ یعنی حدود 51 زن با این کار و حقوق آن، نان درمیآورند.»
برترین دختر روستایی جهان شدنم را مدیون خیران هستم
معمولا هر فردی که به موفقیت چشمگیری دست می یابد، قبل از هر چیز نقش خودش و تلاشهایش در رسیدن به آن سکو را به دیگران توضیح میدهد اما انگار خانم «عزیزی»، همه را میبیند به غیر از خودش! او درباره چگونگی انتخابش به عنوان دختر برتر روستایی جهان و دختر روستایی اول ایران میگوید: «در این سالها، بچه های دانشجوی خیر خیلی حمایت کردند تا بتوانم به مردم منطقهام خدمت کنم. چند ماه پیش، فرمی برایم فرستادند که درباره فعالیتهایی بود که در این سالها برای دختران روستایم انجام داده بودم. البته همهاش انگلیسی بود و خیلی چیزی متوجه نشدم. اصلا هم فکر نمیکردم یک روزی به عنوان یکی از برترین دختران روستایی جهان انتخاب شوم، این موفقیت را مدیون دانشجویان خیری هستم که از هیچ تلاشی برای سربلندی ایران، فرونمیگذارند.»
آرزوی قلبیام اشتغالزایی برای جوانان است و بس!
«عزیزی» که سال گذشته به عنوان یکی از برترین دختر روستایی ایران انتخاب شد، درباره دلایل کسب این عنوان میگوید: «بعضی از ملاکهایی که باعث انتخاب من شد، عبارت اند از: آموزش به کودکان بازمانده از تحصیل و دخترهایی که امکان تحصیل نداشتند و سرپرستهای شان با ادامه تحصیل آنها مخالفت میکردند، ساخت بیش از 14 سرویس بهداشتی برای مناطق کپرنشین و ساخت سه مدرسه، توزیع مواد غذایی در بین محرومان استان سیستان و بلوچستان، توزیع بسته لوازم تحریر، بهداشتی و ... بین جامعه هدف و الان هم مشغول ساختن خانه برای یک زن سرپرست خانوار هستم. ملاک مهم دیگری هم به ماجرای راه انداختن سوزن دوزی برمی گردد که من در این اتفاق، مسائل مدرن و سنتی را با هم تلفیق کردم تا سوزن دوزی روی کفش، گوشواره و ... انجام شود. اشتغال زایی هم یکی از موارد مهم بود که در انتخاب من تاثیرگذار بود و این قول را هم میدهم که در مهر امسال، کارگاه بزرگتری افتتاح خواهیم کرد تا حداقل 30 زن سرپرست خانوار دیگر را با این طرح سر کار بفرستیم. باور کنیم که اشتغال زایی باعث میشود، جان افرادی را که عمر و مالشان به فساد کشیده میشود یا به اعتیاد رو میآورند، نجات بدهیم. آرزوی قلبی من این است که با اشتغالزایی همچون همین سوزن دوزی و کارگاه ترشی حتی بستهبندی خرمای منطقه سیستان و بلوچستان، مردم این منطقه دیگر نیازی به کمک و بسته های حمایتی نداشته باشند و از دست رنج خودشان بهره ببرند و زندگیشان را اداره کنند.»
سخن آخر؛ لطفا به سیستان و بلوچستان هم توجه کنید
اگر شما هم جزو آن دسته از افرادی هستید که تعجب «علی ضیا» در برنامه فرمول یک بعد از شنیدن مشکلات سیستان و بلوچستان از یادتان نرفته است، سخنهای آخر خانم عزیزی دوباره همان انتقادها را دارد: «باور کنید که سیستان و بلوچستان از نظر فرهنگی، بهداشتی، اجتماعی و ... مشکل دارد و امیدوارم روزی با آگاهی همه مردم کشور عزیزم، بتوانیم مشکلات را حل کنیم. گله ای هم از مسئولان بلند پایه دارم که کمک حال ما باشند. من نمیگویم دولت در این منطقه کاری نکرده اما مطمئنم کافی نبوده است. جوانانی را که به اعتیاد گرایش یافته اند، با ورزش و اشتغال، نجات دهند. در آخر از پدر و مادرم خیلی تشکر میکنم و می دانم آنها مقصر سختگیریهایی که در مسیر پیشرفتم اتفاق افتاد، نبودند و خوشحالم که سایهشان بالای سرم بوده و هست. »/خبرآنلاین