از دانشگاه انتظار می رود که برای سه گروه #کارکرد داشته باشد؛ #جامعه، #مدیران و #مسئولان و #استادان و #دانشجویان.
اگر دانشگاه نتواند در این سه جایگاه وضعیت را بهبود ببخشد، از کارکرد خود فاصله گرفته است. معتقدم، ۱۴عامل در ایران دانشگاه را از کارکرد خود دور کرده است:
دانشگاه های ما بر فرض پرورش متخصصانی که بتوانند متکفل شغل و حرفه شوند، پدید آمده اند.. این در حالی است که دانشگاه فقط برای پرورش متصدیان مشاغل به وجود نیامده و مهم تر از آن برای «رشد فرهنگ» ایجاد شده اند. اما ما متاسفانه هیچگونه تعلیم فرهیختگی در دانشگاه هایمان نداریم.
بسنده کردن به آموزش حرفه و شغل در دانشگاه، مشکل دیگر ما است. این در حالی است که در کنار تخصص باید #اخلاق و #هنر_زندگی را نیز به دانشجویان آموزش داد و نمیتوان صرفاً بر تخصص بسنده کرد.
پیوند نداشتن آنچه در دانشگاه ها تعلیم داده می شود با نیازهای واقعی جامعه مشکل دیگر دانشگاه است. این بدین معنا نیست که ما از نهادها و وزارتخانه ها بپرسیم که چه تعداد و با چه کیفیتی نیرو میخواهند و متناسب با درخواست آنان، دانشجو تربیت کنیم، بلکه باید پرسید که خود جامعه به چه انسانهایی نیاز دارد؟ شما نمی توانید بگویید روشنفکران و مصلحان مورد نیاز کدام وزارتخانه هستند ولی جامعه به یک روشنفکر و مصلح اجتماعی نیاز دارد.
تربیت متدین و متعهد به جای کاردان از دیگر مسائل دانشگاه های ما است. به جای اینکه کارشناسان را استخدام کنیم، وفاداران را استخدام می کنیم. این در حالی است که جامعه برای اینکه به خوبی اداره شود، کاردان می خواهد نه وفادار.
پیش نرفتن کار دانشگاه با نظریه «آشکارگی حقیقت» مشکل دیگری در دانشگاه ها است. از این نظر، هیچگاه نظام های ایدئولوژیک نمی توانند دانشگاه های خوبی داشته باشند چون معتقدند #حقیقت از آن آنها است.
مشکل بعدی داشتن #توتم و #تابو است. یعنی، اموری که آنقدر مقدس اند که نمیتوان به آن نزدیک شد. داشتن توتم و تابو، دانشگاه را مضمحل می کند. دانشگاه وقتی دانشگاه است که هیچ توتم و تابویی نداشته باشد. یکی از دلایل رشد غرب، #تجربه گرایی است اما تجربه گرایی نه به آن معنایی که در برابر #عقلگرایی فرارش می دهند، تجربه گرایی به این معنا که قبل از مواجهه با یک پدیده، هیچ حرف مثبتی یا منفی ای درباره آن نزنیم تا ببینیم مواجهه مان با آن امر، ما را به چه نتیجه ای می رساند.
مشکل دیگر، توتم و تابو در خود دپارتمان دانشگاه است که برخی استادان از موضوعات و پروژه های جدید استقبال نمی کنند.
دپارتمان های ما بیشتر به «موزه های علم» شبیه اند تا «آزمایشگاه های علم». چون خود استادان هم توتم و تابو دارند و اجازه نمی دهند برخی موضوعات جدید به دانشگاه وارد شود؛ چون از حوزه تخصص و علاقه شان خارج است.
مشکل دیگر دانشگاه هایمان این است که به دانشجویان در خصوص داد و ستد علوم و مرزشان با دیگر علوم اهمیت نمی دهند. نتیجه این امر، نگاه تمسخر آمیز استادان و دانشجویان به دیگر رشته های علمی است؛ چون نمی دانند چقدر وام دار آن علوم هستند و مورد دیگر، نشناختن مرزهای علوم است و نتیجه آن رعایت نکردن متدولوژی است. معتقدم، ما با اغتشاش و آشوب متدولوژیک در پژوهش هایمان مواجهیم.
تکیه دانشجویان به #حافظه به جای «فهم» از دیگر مشکلات آکادمی ما است. وقتی به جای #فهم بر حافظه متکی شویم به جای تفکر به تقلید متوسل می شویم.
اگر استادی در پژوهش قوی است لزوماً بدان معنا نیست که در آموزش هم قوی باشد. از اینکه دانشگاه باید جمع آموزش و پژوهش باشد، این نکته بر نمی آید که هر فردی در دانشگاه پژوهشگر خوبی است حتماً آموزشگر خوبی هم خواهد بود.
نگاه به کار به عنوان شغل نه حرفه از دیگر مشکلات ما در دانشگاه است. اگر به کار به چشم منفعت فردی بنگریم آن را شغل دانسته ایم ولی اگر آن را #کارکرد_اجتماعی بدانیم به آن به چشم «حرفه» نگریسته ایم.
برخی از استادان ما به کار خود به عنوان شغل می نگرند. بین استادی که آمده که آنچه را که دارد به دانشگاه بدهد با استادی که آمده آنچه را که ندارد از دانشگاه بگیرد، تفاوت بسیار وجود دارد.
بی التفاتی عجیب دانشگاه های ما به #علوم_انسانی از اساسی ترین مشکلات ما است. در دانشگاهی که علوم انسانی ضعیف باشد، تنها دانشگاه ضعیف نمی شود، کل جامعه ضعیف می شود.
مشکل دیگر دانشگاه های ما این است که برنامه های درسی که از سوی وزارت علوم داده می شود، کارشناسانه نیست و باعث می شود تا دانشجویان ما از علم خود تصویری کاریکاتوری داشته باشند. سخنرانی افتتاحیه میز مطالعات اجتماعی علم، فناوری و نوآوری در مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور.