مسعود فراستی می گوید، نه نیروهای امنیتی که فیلم نامه را خوانده اند و نه هیچ کس دیگر، نفهمیده اند، این فیلم بر علیه عبدالمالک ریگی نیست، اتفاقا فقط فراستی به این نکته پی برده و دلایلش را یک به یک، برمیشمرد. به زعم فراستی، آبیار فیلم سفارشی حکومتی ساخته که از خشونت دفاع می کند، و سفارش دهندگانش را هم دور می زند. به نقد و باور فراستی درباره فیلم شبی که ماه کامل شد ندارم، به عنوان یک زن بلوچ که سی سال در هنر این استان بودم چند کلمه می نویسم:
آقای فراستی، حضور و ظهور عبدالمالک در استان من آغازگر خشونت، تفرقه و جنایت به معنای واقعی کلمه بود. خشونتی که با پوست و گوشتمون دیدیم و حس کردیم.
پدر من در اصل یک ریگی بود، که در زمان سیل سالهای دور بلوچستان و مفقود شدن شناسنامه ها تبدیل به ریسباف شد. پدر من بلوچ بود و پدرانش هم بلوچ بودن، حمید ریسباف هنرمند بود و اولین فیلمبردار استان، چهل و اندی سال پیش در یک سفر کاری به تهران با مادرم که تهرانی و شیعه بود، آشنا شد و ازدواج کرد.
من از کودکی با هنر آشنا شدم، پدر بلوچم من رو با هنر آشنا کرد و ۳۰سال پیش تابوی زن و دختر بلوچ نباید سمت هنر بره رو شکست و تمام قدحمایتم کرد تا بازیگر بشم و آبروی قومم.
امروز پدر بلوچ و هنرمند من نیست تا جلوی کسانی که با بی خردی و بیسوادی از رسانه ملی قومش رو لعنت شده خطاب میکنن بایسته. اما من هستم، تا بگم کسانی که باعث بروز و بوجود آمدن عبدالمالک ها میشن لعنت شده هستند. کسانی که زحمات پدران بلوچ و فرهنگ مدار من و ما رو زیر سوال بردن و هرچه اونها کاشتند در جهلشون خاکستر کردن. هیچکس مثل من و ما نمی فهمه تفرقه بین شیعه و سنی و خشونتی که از این تفرقه بوجود میاد چیه. چون من و ما زاده شیعه ها و سنی هایی هستیم که با روح هنر به هم پیوند خوردند و سالها هنر آفریدن و سرود صد گنج سیستان و بلوچستان رو سرودن.(صد گنج از ساخته های فاخر پدرم، حمید ریسباف)
سالها گذشت، کمبودها، تبعیض ها، فقر، بیکاری و عدم مسئولیت مسئولین وقت، باعث بوجود آمدن عبدالمالک ها شد و روزهایی رو برامون رقم زد که سرشار از خشونت و ترس بود. روزهایی که برای رفتن به تحریریه هفته نامه صبح زاهدان با ترس و لرز به خیابون می رفتم تا بنویسم، از همون خشونت و کشت و کشتار و ناامنی، دیدم و نوشتم، هفته های فرهنگی برگزار کردیم و لباس های محلی مون رو پوشیدیم و نمایش اجرا کردیم، تا بگیم بلوچ عبدالمالک ریگی نیست، سازهامون رو بردیم به خانه هنرمندان، زدیم و خواندیم در رسای بلند سرفرازمان بلوچستان و سیستان و رقص های فولکلور اجرا کردیم تا بگوییم بلوچستانمان لبریز هنر است...
ساخت فیلم شبی که ماه کامل شد با تمام کمی ها و کاستی هایش، نکات مثبت بزرگی هم دارد که برای من کافیست. این فیلم مثال معروف پسر نوح است که با بدان بنشست. آبیار تمام تلاشش را می کند تا اقلیم و اصلیت و اصالت بلوچ را به تصویر بکشد. میخواهد حکومتی و سفارشی باشد یا نباشد. سفارش دهندگانش را دور زده باشد یا نزده باشد. پول هنگفت گرفته باشد یا نگرفته باشد. آن ایدئولوژی به ضرس قاطع منفور و مرتد است. عبدالمالک می توانست به هر فامیل و لباسی و در هر کجای ایران باشد، چرا این جا و در استان من قد علم کرد؟ چون اینجا برای یک لقمه نان باید قاچاق برد، قاچاق سوخت، پارچه، سیگار، مواد مخدر و...چرا قاچاق؟ چون اینجا یک استان مرزی است و ساده ترین راه درآمد ناچیز که گذران زندگی کند همان قاچاق است. چون اینجا تبعیض بیداد می کند، چون نان نیست، آب نیست، کار نیست، چون برای فرهنگ و فرهنگ سازی بودجه نیست اگر هم هست در اختیار اهلش نیست. درد هنرمند این استان همیشه همین بوده و هست گوش شنوایی هم نیست. هرکسی خواست به جایی برسد از استان رفت و موفق هم شد. کسانی که به جبر ماندند یا خشکیدند و یا سالهاست مانده اند و کم و بیش فریاد وامصیبتایی سر می دهند که به جایی هم نمیرسد. همین امروز کسانی هستند که شاید فردا عبدالمالک بشوند.