به گزارش سلام نو، فرهاد عشوندی در ادامه نوشت: رفته چون پیشنهاد چند هزار پوندی داشته. رفته چون هر طوری میشمردند و برنامه تقسیم میکردند، او را نمیشمردند. نه خیلی سوتی میداد، نه این قدر هیجانانگیز بود که ستاره باشد.
حتی برای سپردن برنامه لیگ یک هم به او اکراه داشتند. سنش داشت به حوالی ۵۰ میرسید و خب احتمالا به جایی رسیده بوده که خواسته تغییری ایجاد کند.
او هم رفت مثل خیلی از سرمایههای سوخته تلویزیون.
او را اینجا این قدر ندیدند که ول کرد و رفت. اینقدر دنبال پول ساخت برنامههایش رفت که خسته شد و رفت به مسیر بیبازگشت. او که قطعا بزرگتر از عادل فردوسیپور نبود، عادل که هیچ، مگر بزرگتر از امثال عطا بهمنش بود که چنان خانهنشینش کردند؟
نه او هیچیک از اینها نبود و خسته شده بود از این یکنواختی و حس گس نادیده گرفته شدن و در سایه ماندن. این قدر مرام داشت که بعد از آن همه فشار ماندن زیر سایه عادل، جایش را نگیرد و اینقدر به جایی رسیده بود که ول کند و برود.
اما این رفتن از او چه میسازد؟ یک سوپراستار؟ تجربه راستش چنین چیزی را نشان نداده.
اسمها را بیایید مرور کنیم. آنها که رفتند از روشنزاده و مانوک خدابخشی تا فریبرز قریب و صالحنیا تا مجید وارث، کدام یک در یادها ماندند؟
مهدی رستمپور اگر میماند ستارهتر بود یا حالا که رفته؟ اینها که هیچ، فرشید منافی کجاست حالا؟ آن ستاره بینظیر رادیو جوان آیا درخششی دارد؟ سینا ولیالله هم اگر گل کرده، برای جنس متفاوت کاریاست که کرده، وگرنه شاید او هم این شهرت را نداشت.
حالا احتمالا مزدک در رویای ساخت ۹۰ خودش است، هزاران مایل آنطرفتر و اینجا دوستانش باید نگرانش باشند که سیدمحمد حسینی جدیدی از پسری که دوستش داریم، ساخته نشود. پسری معمولی که همیشه استاندارد است اما نه ستاره است و نه روحیه این مدل ماجراجوییها را دارد.
یکی از دوستان گزارشگرش که بسیار سرشناس است و کسی است که خوب حقش را همیشه گرفته، وقتی خبر را شنید گفت: نه بابا، امکان ندارد، بین ما از همه ترسوتر مزدک است، امکان ندارد چنین کاری بکند!
اما انگار یا دوستش را نشناخته یا نمیدانسته که او به جایی رسانده شده که چارهای غیر از رفتن برای رسیدن به حقش برای خود متصور نشده است./ایسنا