وضعیت کنونی جهان بدون شک در نقطهای تاریخی قرار دارد. راستهای افراطی درکشورهای بسیار یا مستقر شدهاند و یا دستبالا را در میان نیروهای خارج دولت دارند. حضور ترامپ در کسوت ریاست جمهوری آمریکا، که یکی از مقصران اصلی وضعیت بحرانی کشورش را مکزیکیها اعلام کرده است، پیروز شدن ژائیر بولسونارو در انتخابات برزیل، فردی که در اظهار نظری عجیب، شکنجه را به رسمیت شناخته است، کسب 65 کرسی از پارلمان اسپانیا توسط حزب خلق (راست افراطی) علیرغم آنکه دو سال پیش پروندهی فساد مالیشان افشا شده بود، حضور قابل توجه حامیان مارین لوپن در فرانسه، فردی مهاجرستیز و مسلمانستیز که مسلمانان را در سخنرانیای در سال 2015 با نازیها مقایسهکرد، حضور گفتمانی رسمی در اتریش که ملیگرایی و هویتطلبی رکن اصلی آنان است و با مهاجران سر ستیز دارد و مثالهای فراوان دیگر نشاندهندهی وضعیت کنونی جهان پیرامون ما است. جهانی که به دلایل مشخصی که در ادامهی مقاله به آن پرداخته میشود، شرایط برای حضور راست افراطی در آن فراهم شده است؛ راست افراطی که خود را با کلمهی پوپولیست پیوند زده و با خلقِ صورتبندی تازهای از بحران، راهحلهای عقیمی را ارائه داده است. امروزه شرایط ساختاری نظیر بحران سرمایهداری، بحران نئولیبرالیسم، کاهش خدمات اجتماعی و رفاهی و پولیسازی آنها اعم از مسکن، بهداشت و آموزش، شانه خالیکردن دولت از وظایف اجتماعی خود و... وجود دارند که از علل اصلی بحرانهای اقتصادی-سیاسی جامعههای کنونی در سطح جهان هستند. هدف این مقاله پرداختن به این مسائل نیست، بلکه هدفمان پرداختن به پاسخهایی است که به آنها دادهمیشود. میخواهیم به این نکته بپردازیم که پوپولیسم راست متناسب با وضعیت موجود چه پاسخی ارائه میدهد و به چه علت این پاسخ خطرناک است و پوپولیسم چپی که علیه آن قرار میگیرد، چه ویژگیهایی باید داشته باشد.
پوپولیسم هم مانند واژگانی چون سیاست، دموکراسی و... آنقدر به صورت گاهوبیگاه و باربطوبیبط مورد استفاده قرار گرفته که نهتنها از معنی تهی شده است، بلکه همچون ظرفی خالی از محتوا، هر مفهومی روی آن سوار و به مخاطب القا میشود. بنابراین برای آنکه در جای درست بایستیم، لازم است ابتدا بررسی کنیم که پوپولیسم و مقصودمان از کاربرد آن چیست.
به بیان ژاک رانسیر، میتوان سه ویژگی اصلی و اساسی را به عنوان گفتار مسلط بر این واژه معرفی کرد: 1-شیوهی خاصی از سخن گفتن که مردم را مستقیم مورد خطاب قرار میدهد و گویی نمایندگان و اساسا کسانی که داعیهی نمایندگی دارند را دور میزند. 2- تاکید بر آنکه حاکمان و نخبگان بیشتر دغدغهی منافع خود را دارند تا منافع مردم 3- استفاده از نوعی گفتار معطوف به هویت که درونش ترس از خارجیها و طرد آنان وجود دارد.
اما هیچ «ربط ضروری» میان این سه ویژگی وجود ندارد، گروهی ممکن است مردم را مورد خطاب قرار دهند و از مشکلاتی که گریبانگیر مردم شدهاست، سخن بگویند بیآنکه دارای مواضع نژادپرستانه یا بیگانهستیز باشند، افرادی ممکن است پوپولیست خطاب شوند اما در نهایت حافظ منافع حاکمان باشند و با ایدهی «حاکمان فاسد» فاصله داشته باشند و حتی هممانند مارین لوپن مهاجران را آفت بدانند و خواهان اخراج آنان به عنوان راهحل مشکلات کشورشان باشند.
بنابراین مشخص است که «پوپولیسم» نشاندهندهی هیچ نیروی سیاسی کاملا تعریف شده و یا ایدئولوژی خاصی نیست. این واژه در خدمت ترسیم تصویری از «مردم» با مفهومی خاص است. چیزی به خودیخود به نام مردم وجود ندارد، آنچه وجود دارد تصویری ساخته شده بر اساس پررنگ شدن ویژگیهای بارز، برخی تواناییها و عدم تواناییها است. بنابراین تصاویری که پوپولیستها در خلال گفتارهایشان در مقابل ما میسازند، گاهی متفاوت و یا در تضاد با یکدیگر هستند. آنها میتوانند از مردم تودهای جاهل، یا از مردم تصویری قدرتمند بسازند.
پوپولیسم راست همگام با ارتباط با مردم، بحرانهای اقتصادی موجود را میپذیرد، مطالبات اقشار فرودست جامعه را بیان میکند، به سیاستمداران پیشین بد و بیراه میگوید و آنها را مدافع منافع خودشان میداند، اما مهم آن است که پاسخ بحران را با گفتار نژادپرستانه و دیگریساز میدهد. دیگریساز به آن معنا که بحران داخلی را میپذیرد اما علل بحران را به دیگری، مثلا مهاجرین، نسبت میدهد.
بحرانهای اقتصادی که به واسطهی سیاستهای سرمایهداری و شدت گرفتن سیاستهای نئولیبرال شکل گرفته بودند، نه تنها روزبهروز عمیقتر میشدند بلکه امکان پاسخ به آنها هم از دست میرفت. ظهور پوپولیسم راست حاصل شکل گرفتن یک خلل است، خللی که ممکن است به دلیل عدم پاسخ پیشینیان به مسئلهی مردم شکل گرفته و یا حاصل سرکوب نیروی مترقی در گذشته باشد. در مقابل روزبهروز تفاوت گفتمان چپ و راست کمتر و تفاوت چپ میانه و راست میانه از بین رفت. به عنوان مثال در انگلیس زمانی جریان تونی بلر در حزب کارگر به قدرت رسید و حزب کارگر که بخشی از ماهیتش در تضاد با سیاستهای محافظهکاران شکل گرفته بود، عملا با از دست دادن ماهیتش، به گفتمان چپ میانه نزدیک شد. گویی هر دو طیف جهانیسازی نئولیبرال را پذیرفتهاند. در همین لحظه است که تفاوتها از میان میروند، بحرانها بیپاسخ میمانند و مردم نسبت به هر دو طیف بیگانه میشوند. بنا بر همین نکته است که جرمی کوربین، رهبر چپگرای فعلی حزب کارگر مسئله را به خوبی درک میکند و با صراحت بیان میکند که ما در شرایط فعلی باید نسبت به مواضعمان رادیکال باشیم، در غیر این صورت نهتنها پاسخی جدی نمیدهیم و بحرانهای گذشته را بازتولید میکنیم بلکه دچار شکستی سخت میشویم که هم امکان شکلگیری نیروی مترقی را کاهش میدهد و هم راه را برای حضور پوپولست راست بیش از پیش فراهم میکند.
در کنار این امر نباید فراموش کنیم که سرکوب نیروی مترقی، نه تنها امکان شکلگیری نیروی جدید دیگری را از بین میبرد بلکه بحران را هم بیپاسخ رها میکند. به عنوان مثال زمانی که جنبش والاستریت و تسخیر بوستون در آمریکا که در پی بحران 2008 آمریکا شکل گرفتند، سرکوب شدند و اوباما به جای پاسخ به بحرانها به روند گذشته ادامه داد، راه برای حضور ترامپ در قالب منتقد تمامی احزاب و وضع موجود، فراهم شد.
مردم مشاهده میکنند که در سیاستهای فعلی نشانهای از به رسمیت شناخته شدن بحرانها وجود ندارد و سیاستها در پی مسیر گذشته، به راه خود ادامه میدهند. به همین دلیل است که هر کس بحرانها را به رسمیت بشناسد، مخاطبش را مردم قرار دهد و به سیاستهای گذشته بتازد، مورد توجه مردم قرار میگیرد. گفتمان پوپولسم راست از وجود بحران سخن میگوید و حتی خود را متفاوت با گذشتگان معرفی میکند اما علل سازندهی مشکلات را داخلی و منوط به سیاستهای گذشته نمیداند بلکه بیرونی نشان میدهد و به همین سبب همان سیاستهای گذشته را بلکه به گونهای هارتر همراه با گفتمان نژادپرستانه و دیگریساز ادامه میدهد. پوپولیسم دست راستی سیاستهای نئولیبرالی را به عنوان علل و منشا ساختاری وضعیت موجود نمیپذیرد، سیاستهایی که حول آن مقرراتزدایی، حذف سندیکاهای کارگری، موقتسازی نیرویکار، جهانیسازی و در کنار آن ارزانسازی نیروی کار، کاهش مسئولیتهای اجتماعی و رفاهی دولت مانند بیمه، بهداشت، آموزش، مسکن و خصوصیسازی بنگاههای اقتصادی اتفاق میافتد که نتیجهای جز افزایش شکاف طبقاتی و شدت گرفتن عدم توزیع عادلانهی ثروت ندارد. بنا بر همین دلیل است که پوپولیسم راست ادامهدهندهی راه گذشته بلکه به شکلی هارتر است و علاوه بر آن باعث شکلگیری بحرانهای اجتماعی جدیدی مانند مهاجرستیزی میشود. ادامهدادن مسیر گذشته سبب میشود که پوپولیسم راست هیچوقت نمایندهی مردم به معنای طبقات تحت سلطه نباشند.
بنابراین یک بدیل راستین جریان پوپولیسم دستراستی هم باید ضمن تاکید بر «وجود» بحران، سیاستی مردممحور را دنبال کند که برخلاف پوپولیسم راست علل بحرانزا را در منطق حاکم بر سیاستهای گذشته جستجو کند و گفتمان خود را در تقابل با آن تعریف کند. تقابلی که باید بهگونهای رادیکال بیان شود در غیر این صورت تفاوت، اساسی و البته مشهود نمیشود و آنچه در میان مردم بازنمایی میشود، ادامهی راه گذشتگان است. به همین دلایل است که پوپولیسم چپ به عنوان بدیل پوپولیسم راست سر بر میآورد.
پوپولیسم چپ باید با تکیه بر تقابل «ما» و «آنها» تفاوت خود را با راست میانه محرز کند، در مواضع خود رادیکال شود و در برابر نیروهای جهانیسازی نئولیبرال به عنوان علل ساختاری وضعیت موجود بایستد تا بتواند برخلاف پوپولیست راست با بحرانهای موجود و منابع و منشاهای آن پیوند برقرار کند. در شرایط کنونی جهانی، در مقابل راست افراطی به چپ پوپولیستی نیازمند هستیم که هدفش رادیکالیزهکردن دمکراسی باشد.
در نهایت به عنوان پایان مقاله، این سخنرانی جرمی کوربین، در سال 2016 در پارلمان بریتانیا خطاب به محافظهکاران، به خوبی بخشی از موضع چپ پوپولیست را به ما نشان میدهد و «مفهوم جامعه» که مد نظرش است را بیان میکند.
«وقتی مسکن نمیسازید و جلوی اجارههای سربهفلککشیده درنمیآیید، لاجرم بیخانمانی زیاد میشود و شمار خانوادههایی که اسکان موقت میگیرند زیاد میشود. وقتی از بودجهها برای مقامات محلی میزنید، حرفش بهنظر بد نمیرسد. رئیسی بلند میشود میرود پشت جعبهی تریبون پارلمان و میگوید میخواهم مقامات محلی را کارآمدتر کنم، میخواهم ایکس میلیارد پوند ازشان بگیرم. تنها مشکل این است که فقط از مفلسترین مقامات محلیای میگیرد که نمایندهی مناطق فقیراند. آن وقت است که مراکز تفریحی بسته میشود، کتابخانهها بسته میشود، مراکز کودکان بسته میشود، استخرهای شنا بسته میشود. این رویکرد به خدمات عمومی و خرجکردن سرشان کل جامعهمان را خوار و خفیف میکند. داشتن آن خدمات با کیفیت خوب جامعهمان را بهتر میکند. آنچه ما را قوی میکند تدارک جمعی این خدمات است نه فردیساختنشان.»
علی حقیقت جوان