جامعه ما هم دیندار است و هم ملی ولی آشتی اینها به دو دلیل آسان نیست: اولاً در ادبیات دینی تفسیری ارائه شده است که تعلقات ملی را نفی میکند و ثانیاً در ادبیات ایرانی گری هم جریانی از مشروطه به بعد پیدا شده است که نسبت به دین موضع چندان همدلی نداشته است. منهای جریان چپ که خارج از تحلیل ماست، از مشروطه به این سو جامعه ما حول مذهب و ناسیونالیسم نوسان داشته است. هر از گاهی یکی به منبر می رود و دیگری به پستو و گفتگو را متوقف می کنند اما تنش جایی است که این دو در نقطه تلاقی قرار دارند. اکنون در این شرایط هستیم.
ناسیونالیسم بر دو نوع تبارگرا و مبتنی بر قرارداد است. ناسیونالیسم تبارگرا حاوی نوعی جوهرگرایی، رمانتیسم، باستانگرایی و تا حدی نژادپرستی است اما ناسیونالیسم مدنی مبتنی بر قرارداد حول قانون اساسی است، تصمیمی عقلایی است و معمولاً هم دموکراتیک است. در ایران از ابتدا علی رغم اینکه نظریه ناسیونالیسم به اقتفای قانون اساسی مشروطه شکل گرفت، اما به تبارگرایی شیفت پیدا کرد و خشونتهای آن هم ظاهر شد. ناسیونالیسم تبارگرا در سیاست خارجی باعث شارژ تبارگرایی های بدیل مانند پان اسلامیسم، پان عربیسم و پان ترکیسم میشود و برای وحدت اسلامی مشکل زا است. در داخل هم با مذهب، قومیتها و دولت ملی مدرن دموکراتیک چالش ایجاد میکند.
گفتمان رایج ناسیونالیسم در ایران، تبارگرا است و حتی جریان مذهبی هم هر وقت درباره ناسیونالیسم فکر کرده است، پیش فرض گرفتند که ناسیونالیسم مساوی تبارگرایی است و امکان بدیل آن را در نظر نگرفتند. مرحوم مطهری هم «خدمات متقابل ایران و اسلام» را روی این تعریف سوار میکند و اصرار دارد که اینها دو ایدئولوژی متفاوت برای اداره جامعه هستند و سرانجام بحث را به نفع اسلام سوق داده است. رواج تعریف تبارگرا از ناسیونالیسم و تضاد قهری آن با مذهب، چرخه باطل هویت را ایجاد کرده است. بحران، ناشی از بزرگ بودن ناسیونالیسم فرهنگی و کوچک بودن ناسیونالیسم سیاسی است. ملیت ایرانی، همین ایرانی است که در این گربه قرار دارد و خارج از آن، رمانتیک و تهاجمی است و ناهم مکانی و ناهم زمانی می آورد. یعنی کسانی را ایرانی می دانیم که ایرانی نیستند و کسانی را ایرانی نمی دانیم که ایرانی هستند. ملیت سیاسی باید همان ملیتی باشد که ملیت فرهنگی ماست.
فقه مشروطه و ادبیات مرحوم نایینی و آخوند خراسانی، خلوص دارد و ناسیونالیسم را تبار نمیداند بلکه دنبال این بودند که ملتی یک قرارداد میبندد و امور مشترک خود را به اشتراک و مبتنی بر قانون اساسی که هنجارهایش به مرور زمان یک علقه ملی تولید میکند، اداره کند. این نگاه با مذهب هم در تضاد نیست و مسلمانان درون امت می توانند دولتهای جدا از هم تشکیل دهند. فقه مشروطه ایده ناسیونالیسم قراردادی را پشتیبانی میکند. در فقه مشروطه ملت کسانی اند که مشترکات نوعی دارند و دور هم جمع شده اند تا این نیازها را اداره کنند. ادبیات مشروطه تمام همتش حل مسئله دولت ملی ایران است و مذهب هم در کلیت خود در پی ناسیونالیسم دموکراتیک است.