سلام نو – سرویس سیاسی: 28 مرداد سالروز کودتایی است که تنها منجر به ساقط شدن دولت مصدوق نشد بلکه روند دموکراسی در ایران را برای چند دهه عقب انداخت و مسیر توسعه و پیشرفت ایران را به طور قابل توجهی دست خوش تغییراتی ناخوشایند کرد. چند سالی میشود که حرف و نقد درباره این اتفاق از جمله درباره نقش ابوالقاسم کاشانی و مصدق زوایای جدیدی به خود گرفته و ناگفتههای بسیاری درباره آن طرح شده.
در همین یکی دو سال اخیر اسنادی از آرشیو شخصی اردشیر زاهد، از نزدیکان محمدرضا پهلوی و فرزند فضلالله زاهدی، منتشر شد که در آن ادعا شده بود آیتالله کاشانی و بهبهانی ۸۰۰ هزار ریال، شعبان جعفری (بیمخ) و دستهجات او ۲۰۰ هزار ریال پول بابت کودتا دریافت کرده بودند. سهم «وعاظ مختلف» ۵۰۰ هزار ریال ثبت شده است. در حاشیه سند توضیح داده شده که محمدتقی فلسفی، خطیب معروف به طور جداگانه «در بهمنماه ۱۰ هزار تومان از شاه گرفته.»
در گزارشی دیگر نیز سیا به نقل از منابع نزدیک به سرلشکر زاهدی نوشته شده که زاهدی در چهارم مهر ۱۳۳۲ حداقل ۱۰ هزار تومان و یک هفته بعد پنج هزار تومان به بهبهانی داد «تا حسن نیت بهبهانی را حفظ کند و او را حامی دولت نگه دارد.» هر چند برخی مورخان این ادعاها را موثق ندانستند و اسناد منتشر شده را سند سازی ارزیابی کردند.
محمود کاشانی فرزند آیتالله کاشانی در واکنش به اتهاماتی که به پدرش وارد شد انگشت اتهام را به سمت مصدق گرفت و گفت: "بین مصدق و زاهدی توافقات پنهانی وجود داشت و انتقال قدرت به صورت مسالمتآمیز صورت گرفت."
اما این تنها کاشانی نیست که اتهامهای جدیدی را متوجه خود میبینید. دکتر محمد مصدق نیز با آن سوابق درخشان امروز با اتهامهایی جدی از جمله منحل کردن بی مورد مجلس و حتی پوپولیست بودن مواجه است.
موسی غنینژاد از جمله جدیترین منتقدان محمد مصدق که او را به پوپولیسم نفتی متهم میکند و میگوید:
پوپولیسم به جریانی گفته میشود که که مدعی است بدون هیچ واسطه حزبی یا نهادی نماینده مستقیم مردم است و لذا خود را ملزم به پاسخگویی به هیچ نهاد سیاسی نمیداند. سیاستورزی آقای مصدق دقیقا از این سنخ بود. مصدق علاقه داشت همواره پیشتاز حرکت عوام باشد. در این فضا٬ محمد مصدق موفق شد نبض حساسیت افکار عمومی را در دست گیرد. او به صراحت، خارجیها - به ویژه انگلیسیها- را مسبب همه بدبختیهای مردم میدانست.
این ادعا البته مخالفینی جدی هم دارد، از جمله لطفالله آجدانی پژوهشگر تاریخ که مینویسد:
تلقی و پندار محققانی چون موسی غنینژاد برای محدود کردن تفکر و رفتارهای مصدق به خاستگاه پوپولیستی و نیز محدود کردن هدف نهضت ملی کردن صنعت نفت به مدیریت آن به دست ایرانیها و ادعای شکست خوردن این نهضت؛ ادعا و نتیجهگیری چندان دقیق و درستی نیست. اشتباه غنینژاد و هماندیشان او درباره محدود دانستن نهضت موسوم به ملی کردن نفت ایران به هدف مدیریت نفت ایران به دست ایرانیان، ریشه در درک نادرست از ماهیت و ابعاد گسترده و مختلف این نهضت دارد.
اما این تمام ماجرا نیست و در سالها اخیر طیفی از پژوهشگران کودتای 28 مرداد 32 را اساسا کودتا نمیدانند و معتقدند شاه با توجه به قانون حق برکناری مصدق را داشت و مصدق علیه شاه شورید و به حکم او عمل نکرد در نتیجه ارتش اقدام به عملیاتی کردن دستور شاه کرد، ادعایی که البته با توجه به اسناد موجود درباره عملیات انگلیس و آمریکا در ایران نمیتوان به آن تن داد.
محمد مصدق رهبری بی نقص نبود. او نتوانست اتحاد با کاشانی را مدیریت کند، حمایت حزب توده را آن طور که باید حفظ نکرد و در تعامل با امرای ارتش به مشکل خورد. او در سیاست خارجی هم با وجود پیروزیهای بزرگی که کسب کرد نتوانست دیپلماسی قابل توجهی داشته باشد و ارتباطش با انگلیس و آمریکا را تنظیم کند.
با تمام اینها اما مصدق رهبری کاریزما، ایران دوست و مردمی بود که جز صلاح ایران چیزی نمیخواست و جز برای ایران گامی بر نداشت و جز برای ایران اقدامی نکرد، اما چرخ روزگار چنین رقم خورد که با در بسته مواجه شود و با کودتا به حصری طولانی مدت برود.