شما به عنوان یک حزب نوپا چطور میخواهید اعتماد عمومی به اصلاحات را بازیابی کنید و ایده عملی شما برای پیادهسازی عدالت، شفافیت و حلوفصل مشکلات اقتصادی که امروز به چالش اساسی برای کشور تبدیل شده، چیست؟
منتجبنیا: برای تحقق این امور ابتدا باید آسیبشناسی کنیم. بنده همیشه به این مسئله تاکید کردهام که اصلاحطلبان نیاز به آسیبشناسی دارد. البته آسیبشناسی به معنای برگزاری کنگرهها و سمینارهای تشریفاتی نیست و نیاز به اقدامات جدی و عملی دارد. بنده در این حدود 40 سال تلاش خود را برای اصلاح امور انجام دادهام. در ابتدای انقلاب به نام جریان خط امام و پس از دوم خرداد 76 نیز با نام اصلاحات سعی در اصلاح امور داشتهام. اما آیا واقعا گروههایی که شعار اصلاحطلبی میدهند، توانستهاند مبانی اصلاحات را در جامعه محقق کنند یا اینکه همواره از این شعار برای پیشبرد منافع خود سوءاستفاده کردهاند؟
من معتقدم اگر اصلاحطلبان به جای شانه خالی کردن از بار مسئولیت و اینکه یک روز رقیب سیاسی داخلی خود را مقصر مشکلات کشور بدانند و روزی دیگر آمریکا و ترامپ را، اقدام به آسیبشناسی و حسابرسی در درون خودشان کنند، میتوانند باز هم افکار عمومی را جذب کنند. چراکه مردم خواستار این هستند که وقتی گروهی ادعای رهبری سیاسی جامعه را دارد، هیچ نقطه ابهام در زندگیاش وجود نداشته باشد. متاسفانه آنچه که امروز در جریان اصلاحات شاهد هستیم این است که بزرگان آن تمایلی به آسیبشناسی در درون این جریان نیستند. بالاخره اصلاحات داخلی نیاز به برخی پرداخت هزینهها و عدول از برخی مسیرها دارد که خیلیها حاضر به انجام آن نیستند و میخواهند بدون پرداخت هزینه اصلاح کنند.
حکایت یکی از دوستان ما در دوران جنگ است که به بنده میگفت دوست دارد شهید شود منتها از خداوند خواسته که هنگام شهادت در خواب باشد و توسط یک اسلحه که مجهز به صداخفهکن است، به شهادت برسد تا بدون ذرهای احساس ترس و درد مستقیما وارد بهشت شود. بعضیها نیز میخواهند به همین ترتیب اصلاحات را پیادهسازی کنند. برای اصلاحات نیاز است خیلیها در طرز تفکر و رفتارشان تجدید نظر کنند و خیلیها نیز اموال بادآوردهای که حاصل اقدامات رانتآلود است، بازگردانند.
اما در ارتباط با حزب جمهوریت، ما در ابتدا تمام نکاتی که عرض کردم را برای تمامی کسانی که قصد عضویت در حزب داشتند، مطرح کردیم و این دوستان نیز با استقبال از این نکات دور هم جمع شده و اعلام همصدایی کردند. حتی بنده به اعضا تاکید کردم که هیچکس به طمع پست و مقام به عضویت حزب جمهوریت در نیاید. البته منظور بنده این نیست که حزب ما برنامهای برای حضور در رقابتهای انتخاباتی ندارد. شخص بنده نیز که محوریت حزب جمهوریت را بر عهده گرفتهام، در این 4 دهه حضور در مناصب بزرگ و کوچک از جمله سه دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی، مشاور رئیسجمهور، نماینده حضرت امام و مقام معظم رهبری را تجربه کردهام و قصد ریاستجمهوری نیز ندارم. بنابراین قصدم از تاسیس حزب جمهوریت صرفا کسب مناصب حاکمیتی نیست و هدفم اصلاح امور و کادرسازی و پرورش نیروی انسانی کارآمد برای اداره امور کشور است.
**حزب جمهوریت صلاحیت در دست گرفتن پرچم اصلاحات را دارد
برنامه حزب شما برای مبارزه با فساد چیست؟
منتجبنیا: بنده به شدت در ارتباط با فساد حساس هستم و از همان ابتدای تاسیس حزب نیز این مسئله را مورد تاکید قرار دادم. ما معتقد هستیم که اگر حزب جمهوریت بتواند با شفافیت به فعالیت سیاسی بپردازد، میتواند جایی در ممکلت برای خود باز کند و حداقل آن این است که ما به جامعه اثبات کنیم که میتوان حزبی تشکیل داد که علاوه بر پایبندی به اصول تحزب، عاری از هرگونه ابهام و فساد باشد و قادر است پرچم اصلاحات را در دست بگیرد. البته بنای حزب جمهوریت بر تکروی نیست. ما اهل تعامل هستیم ولی به هیچ عنوان اهل پذیرش تحمیل تصمیمات خاص نیستیم و ضمن اینکه ارادتمند همه دوستان هستیم ولی برادرخوانده را قبول نداریم و کسی را به عنوان مرکز تصمیمگیری نمیپذیریم.
به عنوان سوال پایانی با توجه به اینکه شما چند دهه تجربه فعالیت سیاسی به عنوان یک فعال اصلاحطلب را در کارنامه دارید، ارزیابی شما از بحث رهبری جریان اصلاحات که این روزها در محافل اصلاحطلب مطرح میشود چیست؟ آیا این جریان نیاز به رهبری واحد دارد؟ با توجه به محوریت آقای خاتمی در دو دهه گذشته در جریان اصلاحات، آیا آقای خاتمی این ظرفیت را دارد که رهبری این جریان را بر عهده بگیرد یا اینکه شخص دیگری برای این مهم باید در نظر گرفته شود؟
منتجبنیا: من از روز اولی که بحث انتخاب رهبری جریان اصلاحات و لزوم ائتلاف در میان گروههای مختلف اصلاحطلب مطرح میشد، با آن مخالفت کردم. بنده به صراحت اعلام کردم که نمیشود یک شخص را به عنوان رهبر اصلاحات انتخاب کنیم و هر چه او گفت بدون کم و کاست توسط احزاب اصلاحطلب به اجرا برسد. این مسئله کاملا خلاف تحزب و دموکراسی و شعارهایی اصلاحطلبی است و از سوی دیگر بازگشت احزاب به فردگرایی و شخصیتگرایی خواهد بود.
ما در کشورمان اگر مسئله رهبری را پذیرفتهایم که باید بپذیریم، به این دلیل است که قانون اساسی بر مبنای اصل ولایت فقیه بنا شده است. بالاخره در کشور یک نفر باید حرف آخر را بزند. درست است که قانون اساسی اختیارات تمامی نهادها از جمله رهبری را مشخص کرده ولی اگر جایی اجرای قانون توسط دستگاهها دچار مشکل و گرهای شود یک نفر باید باشد که این گره را باز کند تا کشور دچار بنبست نشود. رهبر انقلاب نیز همیشه به این مسئله تاکید داشتهاند که ولایت فقیه به این معنا نیست که فوق قانون باشد و یا قانون را نقض کند. ایشان در جلسات خصوصی پس از انتخابات سال 88 بارها بر این مسئله تاکید کردند.
اما در احزاب که مدعی دموکراسی و خرد جمعی هستند و قانون اساسی نیز دست آنها را برای نحوه مدیریت داخلی باز گذاشته، نباید به سمت سازوکاری رفت که در مغایرت با اصول تحزب باشد و به طور مثال ائتلافی تشکیل داده و برای آن اختیارات فرادستی تعیین کنیم. این حرکت بدون شک بدعت و حرکتی انحرافی است که نمونه آن در جریان اصلاحات برای انتخابات مجلس در سال 94 ایجاد شد.
در آن سال به دلیل بالا گرفتن اختلافات میان احزاب اصلاحطلب که یکی از عوامل اصلی آن نزدیکان آقای خاتمی بودند، در نهایت برخیها پیشنهاد کردند که مجموعهای مرکب از کمیته انتخابات شورای هماهنگی احزاب اصلاحطلب و کمیته راهبردی شورای مشورتی آقای خاتمی ایجاد شده و هدایت انتخابات مجلس را بر عهده بگیرد.
در آن سال ما کاری غیرقانونی و غیراصولی را به عنوان یک ضرورت و اضطرار پذیرفتیم ولی بعد از 94 برخی از دوستان اصرار داشتند که این سازوکار باید نهادینه شود. خب این نهاد ادامه پیدا کرد تا سال 96. در آن سال هر چه ما اصرار کردیم که آقایان، دیگر اختلافی میان احزاب اصلاحطلب وجود ندارد که بخواهیم برای جلوگیری از آن تن به ائتلاف و دور زدن احزاب بدهیم ولی باز هم به توصیههای ما گوش نکردند.
از سال 93 تا کنون بنده بارها و بارها به بزرگان اصلاحات از جمله آقای خاتمی نامه نوشتم و در جلسات به انحای مختلف اعتراض خود را به رویه حاکم اعلام کردم و دوستان را از عاقبت این حرکت انحرافی برحذر داشتم، ولی برخیها با اتهامزنی به بنده و اینکه فلانی میخواهد در جریان اصلاحات اختلافافکنی کند، سعی در به حاشیه راندن بنده داشتند. متاسفانه خیلی از دوستانی که آنروزها برای ادامه فعالیت شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان سینه چاک میکردند، امروز تبدیل به منتقدان اصلی فراکسیون امید و شورای شهر تهران که خروجی همین شورا بوده است.
**آقای خاتمی باید احترام خود را نگه داشته و اجازه ندهد عدهای از او استفاده ابزاری کنند
در سال 92 پس از پیروزی آقای روحانی که کمی فضا برای فعالیت احزاب اصلاحطلب باز شد، بنده خدمت آقای خاتمی رسیدم و عرض کردم که احزاب اصلاحطلب سلایق گوناگونی دارند و نیاز است که هماهنگی میان آنها صورت گیرد و پیشنهاد من این است که 5 نفر از ریشسفیدان سیاسی از جمله خود شما، مرحوم هاشمی و آقای عارف و دو نفر دیگر دور هم جمع شوید و برای تعریف جریان اصلاحات و نحوه حمایت، نظارت و رفع اختلافات احزاب اصلاحطلب بدون دخالت مستقیم در کار احزاب، چارهای بیاندیشید. متاسفانه با وجود حمایت آقای خاتمی از این پیشنهاد، تحقق آن هیچگاه به شکل جدی در دستور کار بزرگان جریان اصلاحات قرار نگرفت.
اگر آن روزها به پیشنهادات خیرخواهانه توجه میشد، امروز شاهد این نبودیم که برخی از احزاب که از رکنهای اصلی تشکیل شورای سیاستگذاری بودند، علیه این شورا و روسای آن اظهارنظرات تندی داشته باشند و عدهای دیگر به سراغ تشکیل سازوکارهایی چون پارلمان اصلاحات بروند. به هر حال بنده معتقدم آقای خاتمی چهره محبوب ملی است که باید در جایگاه خودش به او احترام گذاشت. علاوه بر این ایشان نیز باید احترام خود را نگه دارد و اجازه ندهد که عدهای از جایگاه او استفاده ابرازی کنند.نزدیکان آقای خاتمی نیز باید به این مسئله توجه داشته باشند که ایشان شعار جامعه مدنی داده و میدهند. شعار گفتوگوی تمدنها داده و همواره حامی احزاب بوده است و نباید اقدامات صورت گیرد که ایشان را در مقابل شعار جامعه مدنی و احزاب قرار دهند.
**بزرگان جریان اصلاحات فردگرایی را کنار بگذارند
به هر حال همین امروز نیز شخصیتها و بزرگان جریان اصلاحات میتوانند با کنار گذاشتن فردگراییها، اقدام به ساماندهی احزاب اصلاحطلب کنند. اگر چنین امری محقق شود، هم احترام شخصیتهای ملی حفظ میشود و هم احزاب میتوانند آزادانه به فعالیت سیاسی بپردازند.
در پایان نیز باز هم بر این مسئله تاکید میکنم که نجات کشور در پیادهسازی تحزب است و نباید کسی تصور کند که نظام ولایی مغایر با تحزب است چراکه اگر اینطور بود خداوند در قرآن تحزب را کفر میدانست.
به گزارش سلام نو هر بار که به موعد انتخابات مجلس شورای اسلامی یا ریاستجمهوری نزدیک میشویم، تب توجه به احزاب و نظام حزبی در محافل سیاسی بالا میرود. موافقان نظام حزبی که عامل بسیاری از نارساییهای مدیریتی کشور را عدم رعایت سلسلهمراتب مدیریتی میدانند، بر این باورند که اگر در ایران نیز همانند برخی کشورهای توسعهیافته نامزدهای حضور در انتخابات از کانال احزاب به مردم معرفی شوند، در صورت راهیابی به مراکز قدرت، از یک سو از حمایت حزب متبوع خود برای پیادهسازی شعارهای وعده دادهشده به مردم برخوردارند و از سوی دیگر حزب مربوطه مسئولیت تمامی اقدامات نماینده خود را تا روز پایانی حضورش در قدرت بهعهده خواهد گرفت.
از سوی دیگر مخالفان حزبگرایی معتقدند که نظام حزبی در واقع گونهای مدرنشده از قبیلهگرایی مرسوم در حکومتهای قرون وسطایی است و در نهایت مانع شکوفایی ظرفیتها و استعداد قشر عظیمی از عامه مردم میشود. همین مسئله ما را بر آن داشت تا به بررسی معایب و مزایای نظام حزبی بپردازیم. نظامی که با توجه به برخی نارساییها در مدیریت اجرایی کشور، گویا برای عدهای قطعی شده است که راهحل نواقص موجود است.
برای بررسی خوب و بد نظام حزبی، تاکنون با ابراهیم فیاض ابراهیم فیاض استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران و امیر محبیان تحلیلگر مسائل سیاسی و دبیرکل حزب نواندیشان ایران گفتوگو کردیم.
در ادامه این پرونده، با حجتالاسلام رسول منتجبنیا به گفتگو نشستیم. وی از اعضای با سابقه جریان اصلاحات است که حیات حزبی خود را از حزب جمهوری اسلامی آغاز کرد و بعد از آن به مجمع روحانیون مبارز پیوست. سال 84 و بعد از جدایی مهدی کروبی از مجمع روحانیون، بههمراه او حزب اعتماد ملی را تاسیس کرد و قائم مقام کروبی در این حزب شد. بعد از اختلافات اخیر در "اعتمادملی" و برگزاری کنگره دوباره این حزب، منتجبنیا از اعتماد ملی جدا شد و بههمراه برخی اعضای مستعفی از اعتماد ملی،حزب جدیدی با نام "جمهوریت ایران اسلامی" تاسیس کرد.
نمایندگی سه دوره اول مجلس شورای اسلامی، ریاست کمیسیون دفاع در مجلس سوم، نمایندگی امام خمینی و ریاست سازمان عقیدتی سیاسی شهربانی کل کشور، مشاور حجتالاسلام خاتمی در دولت اصلاحات بخشی از سوابق رسول منتجبنیا است.
متن زیر مشروح گفتوگوی با رسول منتجبنیا رئیس هیئت موسس حزب جمهوریت ایران اسلامی است که از منظرتان میگذرد:
جناب آقای منتجبنیا اگر موافق باشید برای شروع گفتوگو نگاهی به تجربه پیادهسازی نظام حزبی در کشورهای توسعه یافته و همچنین ایران و معایب و مزایای تحزب بیندازیم.
از نظر شما که جزو موافقین نظام حزبی هستید، تحزب چه نقشی در ساختار سیاسی دارد و آیا شما احیانا معایب و ضررهایی را هم متوجه نظام و ساختار حزبی میدانید؟
منتجبنیا: با تشکر از جناب عالی و تقدیر از اینکه مبحث تحزب را مورد توجه قرار دادید که به نظر من یکی از ضرورتهای امروز جامعه ایران است و لازم است مورد تبیین قرار گیرد. آنچه که باید برای مقدمه بیان کنم این است که در زندگی اجتماعی جوامع بشری، نحوه اتخاذ تصمیمات به دو نوع تقسیم میشود. نوع اول تصمیمات فردی است که هر فرد بر اساس عقل، خرد و بینش شخصی اتخاذ میکند و نوع دوم تصمیمات جمعی و گروهی است. تفاوت میان این دو آنجا است که تصمیمات فردی هرچقدر هم که مورد مطالعه، بررسی و کنکاش قرار گیرد و فرد تصمیمگیر نیز، شخصی عاقل و دانشمند باشد ولی چون عقل او محدود بوده و به طور کلی وجود انسان وجودی متناهی است، قطعا بخشی از حقایق برای آن فرد مکتوم و پنهان واقع میشود.
در حالی که در تصمیمات جمعی از آنجا که عقلهای محدود را در کنار هم قرار داده و تضارب، تبادل نظر و همافزایی صورت میگیرد، بخش منفی، اشتباه و کمی و کاستیها در تصمیمگیری به حداقل میرسد. بنابراین نوع دوم که تصمیمات، مبتنی بر خرد جمعی است، به نسبت تصمیمگیری فردی نتایج بهتر و مطمئنتری در بر خواهد داشت.
برهمین اساس در دین اسلام بر مسئله جماعت تاکید بسیاری شده است. جماعت هستند که میتوانند مکمل هم باشند و در روایات نیز آمده است که «یدالله مع الجماعه». علاوه بر این وقتی تصمیمات اتخاذی بر اساس خرد فردی باشد، نفسانیت و منیت بیشتری در کارها به وجود میآید. در حالی که وقتی رویکردها جمعی باشد، فرد در جمع ذوب میشود و دیگر ویژگیهای فردی کنار رفته و در قالب ویژگیهای جمعی تجلی پیدا میکند. این مبانی به شکل موکد در فلسفه سیاسی اسلام آمده بطوری که ارزش اعمال عبادی از جمله نماز و حج نیز معطوف و متناظر به جماعت شده است.
**تحزب دستاورد کشورهای توسعهیافته و استکباری نیست
اما در باب معایب و مزایای نظام حزبی اول باید به این سوال پاسخ داد که تحزب به چه معناست؟ تحزب به معنای کنار گذاشتن فردیت و برگزیدن جمعیت است. همچنین به معنای عبور از منیتها و ورود در جمعیتها و به معنای اینکه یک عقل کوچک در کنار عقلهای دیگر قرار گرفته و با همافزایی و تبادلنظر به نتایجی به مراتب نزدیکتر به ایدهآل نائل آید.
تحزب مسئلهای به دور از عقل، منطق و واقعیتهای جامعه نیست بلکه اتفاقا تحزب بخشی از حقیقت جامعه است. جامعهای که در آن تحزب باشد، "جامعه به ماهو جامعه" است. زمانی که افراد با هدفی مشترک در کنار هم قرار میگیرند، تشکیل یک حزب میدهند و وقتی حزب تشکیل شد، متعاقب آن جامعه تشکیل میشود. اینکه قرآن بر روی حزب تاکید دارد و سورهای به نام احزاب در قرآن آمده و در جایی به حزبالله و حزبالشیطان اشاره میشود به این معنا است که خداوند تحزب را به عنوان یک اصل حتمی به حساب آورده است. به همین دلیل است که در قرآن آمده است که «حزبالله همالمفلحون». بنابراین اصل تحزب و تجمع از دیدگاه قرآن کریم نیز امری مسلم است منتها مسئلهای که اینجا مطرح میشود این است که یک حزب بر مبنای چه اهداف و ارزشهایی بنا میشود.
حتی قبل از اسلام نیز مسئله تحزب و تجمع با وجود انسان در آمیخته بوده و تحزب مسئلهای نیست که در قرنهای اخیر به آن پرداخته شده باشد. به طور کلی انسان موجودی اجتماعی خلق شده است. فلاسفه دوران باستان نیز معتقد بودند که انسان "مدنیت بالطبع" یعنی به تعبیری موجودی اجتماعی است. یکی از تفاوتهای اصلی انسان با حیوانات این است که اگر یک حیوان را در مکانی بسته قرار داده و خوراک لازم را در دسترس او بگذارید، این حیوان هیچ احساس ناراحتی نمیکند. در حالی که اگر یک انسان از حضور در جامعه محروم شود حتی اگر تمامی امکانات و لذایذ دنیایی را نیز در اختیار او قرار دهید، ولی بیشترین محدودیت بر او وارد شده است. بر همین اساس است که تبعید به عنوان یکی از سنگینترین مجازاتهای فردی بشمار میرود.
حزب یک حقیقت دور از فکر بشر یا خارج از دسترس و یا ارمغان کشورهای توسعه یافته و استکباری نیست. در شرایطی که در قرآن بارها مفاهیمی در ارتباط با حزب آمده، برخیها تصور میکنند حزب سوغات غرب است. ولی جوامع در حال توسعه به این نتیجه رسیدهاند که باید در کنار حرکت شتابان تکاملیافتگی به سمت تحزب پیش رفت. در کشور ما نیز بر اساس اصل 26 قانون اساسی، احزاب به عنوان یک نهادی مستقل، امکان فعالیت آزادانه سیاسی در چارچوب قانون را دارند.
** راهکار حل مشکلات مدیریتی پیادهسازی درست تحزب در کشور است
بشر امروز به این نتیجه رسیده است که نمیتواند به شکل فردی حرکتی انجام دهد که به نتیجه مطلوب برسد و هر حرکتی برای موفقیت حتما باید به شکل اجتماعی صورت گیرد. امروز در کشورهای پیشرفته اگر کسی بگوید میخواهد فعالیت سیاسی انجام دهد ولی تحزب را قبول ندارد، هیچکس اعتنایی به سخنان او نمیکند. در دنیا به مسئله تحزب به عنوان امری ضروری نگاه میشود و نظام حزبی نیز به عنوان بهترین سازوکار برای اداره امور معرفی شده است. یعنی حکومتی که هیچ سبقت فردی در آن وجود نداشته و آرا و دیدگاههای مردم است که در جامعه حکمفرما میشود.
ممکن است شما بگویید که این امر صرفا با انتخاب رئیسجمهور و نمایندگان مجلس محقق میشود. خب سوال اینجاست مردمی که بنده و شما را نمیشناسند، باید با چه شناختی به ما رای بدهند؟ بنابراین نیاز است که مجموعهای وجود داشته باشد تا واجدان شرایط حضور در انتخابات را شناسایی و به جامعه معرفی کند تا جامعه هنگام رای دادن بتواند رای صحیح و متقنی داشته باشد. بنده ضمن احترام به رای مردم در تمامی دورههای انتخاباتی، معتقدم تا نظام حزبی به شکل درست در کشور حاکم نشود، اشکالات موجود در سیستم مدیریتی کشور حل و فصل نخواهد شد.
انتخابات واقعی زمانی صورت میگیرد که این انتخاب بر اساس تحزب باشد. یعنی مردم در طول سال با کاندیداها در ارتباط باشند و کسانی که میخواهند به عنوان نمایندگان یک حزب در انتخابات شرکت کنند، به شکل شبانهروزی زیرنظر مردم قرار گیرند و با افکار عمومی گفتوگوی چهره به چهره داشته و برنامههای خود را به طور کامل ارائه دهند. در حالی که این روند به هیچ عنوان در کشور ما پیاده نمیشود. در ایران یک فرد یا به شکل شخصی و بر اساس شگردهای تبلیغاتی که بکار میبرد رای مردم را به دست میآورد یا این که مجموعهای از تشکلها و شخصیتها فضایی را درست میکنند که مردم مجاب میشوند تا به افرادی که این تشکلها معرفی کردهاند رای بدهند و چه بسا پس از مدتی از رویکارآمدن این افراد، مردم از انتخاب خود ابراز پشیمانی کنند. علت این مسئله این است که رای مردم بر اساس شناخت و آگاهی واقعی نبوده است.
انتخابات واقعی زمانی است که در کشور احزاب قدرتمند وجود داشته و این احزاب تمامی ایدهها و برنامههای خود را به مردم ارائه دهند. آن زمان است که به جای رای دادن به افراد و شخصیتها به ایدهها و برنامههای قابل پیادهسازی رای میدهند.
**کشورهای توسعه یافته از تحزب برای پیشبرد اهداف استعماری استفاده میکنند
ما نمونههایی از پیاده سازی نظام حزبی در کشورهای توسعه یافته را داریم. به طور مثال در کشوری مثل آمریکا به ظاهرا نظام دو حزبی نیست و دیگر احزاب نیز میتوانند بروز و ظهور داشته باشند. ولی حقیقت این است که دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در عمل قدرت را بین خودشان دست به دست میکنند.
در چنین فضایی گروههای مستقل و کوچکتر به دلیل انحصار در قدرت نمیتوانند ظرفیتها و استعدادهای خود را به منصه ظهور بگذارند.
عدهای از کارشناسان معتقدند موفقیت شخصی مانند ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در شرایطی که این شخص، عضو شناخته شده هیچیک از دو حزب قدرتمند آمریکا نبوده، نشان دهنده افول نظام حزبی در آمریکا است.
نظام حزبی که بیش از یک قرن در آمریکا قدرت سیاسی را ساماندهی میکند، از شخصی چون ترامپ که با استفاده از شبکه مجازی به شکل مستقیم با افکار عمومی آمریکا ارتباط برقرار میکند، شکست میخورد و ترامپ قادر است معادلات دو حزب استخواندار آمریکا را به هم بزند.
البته عدهای معتقدند که ایدههای ترامپ پوپولیستی بوده ولی با نگاهی به وعدههای انتخاباتی ترامپ و آنچه که تا امروز عمل کرده، انطباق حداکثری در برآورده کردن این وعدهها دیده میشود. البته ما قصد تایید یا رد اقدامات ترامپ را نداریم ولی در هر حال او به وعدههای انتخاباتی خود از جمله کشیدن دیوار سراسری در مرز آمریکا با مکزیک، خروج از برجام، بستن تعرفه به کالاهای وارداتی و ... که عمل کرده است. در مقابل حزب دموکرات در برابر فعالیت انتخاباتی ترامپ در فضای مجازی، از آنجا که دریافته بود ایدههای او برای اقناع و جلب آرای افکار عمومی آمریکا کارایی ندارد، ناچاراً دست به دامن سلبریتیها شد تا با توسل به محبوبیت آنها، رای مردم آمریکا را به سبد خود بیاندازد.
با توجه به اینکه شما برای نظام حزبی نسخههای خارجی پیادهشده را مثال زدید و یکی از مصادیق اصلی آن نظام حاکم بر آمریکا است، این مسئله را چگونه تحلیل میکنید. اگر به فرض نظام حزبی در ایران نیز به شکل کامل پیاده شود، چه تضمینی وجود دارد که در نهایت به سرنوشت امروز آمریکا دچار نشود؟
منتجبنیا: مقایسه ایران با کشورهایی چون آمریکا و حتی انگلیس یا فرانسه قیاس معالفارق است. چون نظامی که قبل از نظام حزبی بر ما حاکم است، نظام سرمایهداری بزرگ جهانی است. نظامی که اصل را بر این گذاشته که از همه ابزارها در جهت رسیدن به منفعت اقتصادی و استثمار کشورهای دیگر استفاده کند و با شعار دموکراسی و حقوق بشر به دنبال کسب منافع حداکثری خود باشد.
بر همین اساس دو حزب دموکرات و جمهوریخواه در آمریکا نیز منافع حداکثری آمریکا را اصل قرار داده و هدف خود را رهبری جامعه جهانی تعریف کردهاند که این مسئله از نظر ما زیر سوال است و به طور کلی نیز با اصول تحزب سازگاری ندارد که این دو حزب خود را پدرخوانده کل دنیا بدانند و این موضوع با اصول دموکراسی مغایرت مبنایی دارد.
اگر این دو حزب میخواهند بر دنیا حاکمیت داشته باشند، اصول دموکراتیک ایجاب میکند که برای مردم دنیا حق انتخاب قائل باشند. اگر اکثریت مردم دنیا قبول داشتند که آمریکا ارباب آنها باشد و برای آنها تصمیمگیری کند، آنوقت میتوان تحت شرایطی قیمومیت آمریکا بر دنیا را پذیرفت ولی آیا این مسئله محقق شده است؟ و آیا مردم دنیا میپذیرند که آمریکا برای آنها تعیین تکلیف کند؟
این دو حزب منافع ملی آمریکا را اینگونه تعریف کردهاند که در دوردستترین سرزمینها نسبت به آمریکا حضور داشته باشند و با استثمار ملل دیگر، منافع آنها را در انحصار خود قرار دهند. این مسئله به طور کلی با تحزب و دموکراسی جهانی مغایرت دارد. اما در داخل آمریکا اینطور نیست که دو حزب دموکرات و جمهوریخواه تحزب را به شکل کامل قبول داشته باشند و نظرخواهی از مردم را به شکلی در دستور کار داشته باشند که برآورده کننده عقل و نظر جمعی باشد.
در پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری شاهد بودیم که پیش از اعلام رسمی نتایج همه بر این باور بودند که رقیب او پیروزی حتمی انتخابات است. در حالی که وی با استفاده از شگردهای انتخاباتی منحصر بفرد خود توانست رای مردم را به سبد خود بیاندازد. بنابراین باید به این نکته توجه کرد که کشوری مانند آمریکا که نماد پیادهسازی نظام حزبی در دنیا شناخته میشود، تحزب را تنها به عنوان ابزاری برای پیاده سازی اهداف استعماری خود میداند. بنابراین مقصود ما از تحزبگرایی قطعا آنچیز که در آمریکا یا دیگر کشورهای استعمارگر به اسم نظام حزبی در حال پیاده شدن است، نیست.
ما میگوییم در داخل کشور باید مردم آزادی عمل داشته باشند و حاکمیت باید مدیریت و حاکمیت نظام را بر اساس خواست مردم تعیین کند. بنابراین در بحث پیادهسازی نظام حزبی ما نباید خود را با کشورهایی مقایسه کنیم که مبنای حرکتشان را استعمارگری و دستاندازی بر منافع دیگر کشورها قرار دادهاند.
چه تضمینی وجود دارد که اگر در ایران نیز نظام حزبی پا گرفت، در نهایت به انحصار قدرت در میان گروهی خاص نینجامد؟
منتجبنیا: در ارتباط با نظام حزبی باید به این نکته توجه کرد که انحصار حزبی مغایر با اصول تحزب است. قبل از انقلاب رژیم شاه به این نتیجه رسید که حزب رستاخیز را به عنوان حزبی فراگیر معرفی و همه مردم را مجبور به عضویت در آن کند و اعلام کرد که هرکس عضو این حزب نباشد، به طور کلی ایرانی نیست و باید از کشور برود. این شیوه نهتنها تحزبگرایی نیست بلکه نماد دیکتاتوری و نادیده گرفتن حق مردم و سلب اختیارات اجتماعی از آنها است.
باید در یک کشور آزاد، افراد و احزاب در تشکیل و تاسیس حزب و همکاری با احزاب کاملا آزاد باشند. همانطور که قانون اساسی ما این حق را برای مردم به رسمیت شناخته و همین مسئله موجب شده تا احزاب کوچک بسیاری در کشور ایجاد شود.
البته این مسئله از یک جهت نوعی آفت است چراکه این احزاب غالبا کارایی خاصی ندارند. ولی از یک جنبه نیز معرف وجود آزادی در کشور برای فعالیتهای سیاسی مشروع است. البته در قانون جدید احزاب نحوه فعالیت احزاب تا حدودی ساماندهی شده و دیگر اینطور نیست که جمعی چند نفره بتوانند حزبی تشکیل دهند.
اگر ما این آزادی را در کشور ایجاد کردیم میدان رقابت را برای افراد و احزاب باز کردهایم و اینطور نیست که حتما دو حزب قدرتمند همواره در قدرت باشند و یک حزب کوچک نیز این انگیزه را پیدا میکند که با داشتن برنامه و ایده عملی برای اداره کشور بتواند جای احزاب شناخته شده را بگیرد.
در چنین جامعهای دیگر ظرفیتها و استعدادهای افراد نادیده گرفته نمیشود. منتها شرط شکوفایی استعدادها این است که افراد همنظر بتوانند در کنار هم یک حزب را تشکیل داده و با همافزایی و تبیین ایدهها در میان افکار عمومی، نظر مردم را به خود جلب کنند و جای احزاب مستقر در قدرت را با رویه دموکراتیک بگیرند.
از ابتدای انقلاب تاکنون احزاب زیادی بودند که فعالیت خود را تنها با چند عضو آغاز کردند و امروز به احزابی با هزاران نفر عضو در سراسر کشور تبدیل شدهاند. بنابراین وقتی میدان برای فعالیت احزاب باز است، انحصار حزبی در کشور ایجاد نمیشود.
اکثر چهرههای حزبی از هر دو جریان سیاسی فعال در کشور همواره با نزدیک شدن به انتخاباتها، از موانع قانونی بر سر راه فعالیت احزاب در کشور دم میزنند و نبود اختیارات قانونی لازم برای فعالیت احزاب را به عنوان مهمترین دلیل عدم پیادهسازی ایدههای خود معرفی میکنند. در حالی که به عقیده کارشناسان سیاسی، از آنجا که احزاب فعال در کشور به طور کلی ایدهای برای اداره امور ندارند، با چنین اظهارنظراتی، در تلاش برای فرافکنی و دادن آدرس غلط به مردم هستند.
با توجه به اینکه حزب جمهوریت ایران اسلامی به تازگی با محوریت شما آغاز بکار کرده و شما در نشست خبری اخیرتان اعلام کردید که حزب جمهوریت راه اصلاحات را ادامه میدهد، آیا قرار است حزب شما نیز همان رویهای را در پیش بگیرد که دیگر احزاب اصلاحطلب تاکنون پیمودهاند؟
منتجبنیا: من در سفر اخیری که به استانهای شمالی داشتم، به این نتیجه رسیدم که علاوه بر اینکه در قانون اساسی ظرفیت لازم برای فعالیت تشکلهای سیاسی وجود دارد، بستر تاسیس و گسترش فعالیت احزاب نیز فراهمتر از گذشته است. البته این مسئله به معنای نبود برخی ایرادات قانونی نیست ولی این ایرادات نمیتواند مانعی در مسیر تحزب در کشور باشد.
روند تحزب در کشور ما اینگونه بوده که احزاب در اوایل انقلاب بنا به دلایلی به غیر از یک یا دو حزب که بنده نیز عضو یکی از آنها بودم، نمیتوانستند فعالیت سیاسی داشته باشند. در دوره اصلاحات احزاب از نظر کمی گسترش چشمگیری داشتند ولی در دوره پس از آن تا حدی منزوی شدند. این روند در دولت کنونی مقداری بهبود پیدا کرد و احزاب جان گرفتند و خود را بازسازی کردند. ولی به طور کلی نظرم این است که ما در کشور هنوز حزب به معنای واقعی نداریم.
احزاب در کشور بیشتر در قالب ستاد انتخاباتی یا هیئت گردآوری نخبگان و افراد ریشسفید و صاحب نظر تعریف شده است. حزب به معنای واقعی کلمه که بتواند توانایی جذب اقشار مختلف مردم با ایدهها و نگرش گوناگون در چارچوب قانون اساسی را داشته باشند، در کشور وجود ندارد. همچنین حزبی که قادر به شناسایی و آموزش نیروی انسانی بگونهای که بتواند در آینده مدیریت کشور را به عهده گرفته و به نوعی تبدیل به نهادی برای پرورش نماینده مجلس، وزیر و رئیس جمهور به شکل سلسله مراتب باشد، نداریم.
**وظیفه احزاب بنگاهداری سیاسی نیست
هرگاه یک حزب به این مرحله رسید که بگوید قادر است چند استاندار یا بخشدار و در مراحل بالاتر چند فرد که صلاحیت وزارت و حتی ریاست جمهوری داشته باشد، آن زمان است که میتواند ادعا کند که توانایی نقشآفرینی در اداره امور کشور را دارد. البته ممکن است احزاب در واکنش به چنین مطالبه بحقی مدعی شوند که هماکنون نمایندگانی از حزب آنها در مجلس و دولت حضور دارد ولی سوال این است که آیا این چهرهها در درون این احزاب پرورشیافتهاند یا اینکه چهرههای شناخته شدهای هستند که به عنوان جمعی نخبگانی تحت لوای یک حزب دور هم جمع شدهاند.
بنابراین هماکنون حزب در روند به قدرت رسیدن اشخاص فعالیت خاصی نداشته و تنها به عنوان یک بنگاه برای جمعآوری نخبگان و تقسیم قدرت مطرح بوده است. در صورتی که وظیفه احزاب بنگاهداری سیاسی نیست بلکه وظیفه آنها تولید فکر و ایده و پرورش کادر شایسته برای اداره کشور است.
متاسفانه در کشور ما نهایت تلاش یک حزب به ماههای پیش از انتخابات معطوف میشود و از آنجا که احزاب در طول سال هیچ گونه تلاشی برای جذب نیروی انسانی کارآمد و پرورش این نیروها انجام ندادهاند، ناچاراً با دعوت از چهرههای شناخته شده سیاسی برای عضویت در حزب متبوعشان و حمایت از آنها برای ورود به مناصب قدرت به فکر اعتبارزایی برای حزبشان هستند. در واقع این وام گرفتن از شخصیتها است نه ساختن چهرهها. در نهایت وقتی این افراد به مناصب قدرت تکیه میزنند با پشت پا زدن به حامیان حزبی خود، هر گونه وابستگی به آن حزب را رد میکنند و طبعا حزب مورد نظر نیز هیچگونه مسئولیتی در قبال عملکرد آن فرد به عهده نمیگیرد. در حالی که اگر حزب، یک نیروی انسانی را از زمان فارغالتحصیلی جذب کرده و به مرور او را برای حضور در مناصب قدرت پرورش دهد، هیچیک از این مشکلات اتفاق نمیافتد.
آیا محدودیتهای قانونی است که احزاب را مجبور به اتخاذ چنین تصمیماتی میکند یا مشکل آنها در عدم وجود ایده و برنامه در احزاب برای اداره کشور است؟
منتجبنیا: خیر. ظرفیتهای قانونی به میزان کافی در اختیار علاقهمندان به کار حزبی و سیاسی قرار گرفته و از این منظر مشکلی برای فعالیت احزاب در کشور وجود ندارد. منتها این خود احزاب هستند که به دلیل دریافت غلط از مفهوم حزب و تبدیل آن به بنگاه جمعآوری نخبگان و یا ستاد انتخاباتی، دیدگاه مردم نسبت به خود را تغییر دادهاند و امروز شاهد هستیم که افکار عمومی، احزاب را به چشم ستادهای شب انتخاباتی میبینند. حتی در جامعه به غلط این مسئله جا افتاده که برخیها افتخار میکنند در هیچ حزبی عضویت نداشته و به اصطلاح خود را شخصیت آزاده معرفی میکنند.
ممکن است برخی دوستان از بیان چنین اظهاراتی دلخور شوند ولی بنده وظیفه خود میدانم که علت عدم توفیق احزاب در چهار دهه اخیر را با صراحت بیان کنم تا با اصلاح ایرادات، شاهد بهبود شرایط سیاسی و متعاقب آن اقتصادی و فرهنگی کشور باشیم.
**اصلاحات مفهومی نیست که محدود به طیف خاصی شود
شما در اظهاراتتان از پرورش نیروی انسانی در احزاب به منظور تصاحب مناصب قدرت و پرهیز از نخبهمحوری در احزاب سخن گفتید. ممکن است برخیها از سخنان شما اینگونه برداشت کنند که آقای منتجبنیا از اساس با حضور و تاثیرگذاری نخبگان در یک حزب مخالف است.
منتجبنیا: خیر. اینطور نیست. به طور کلی پرورش نیروی انسانی جوان بر عهده همین نخبگان و چهرههای سیاسی تاثیرگذار است. نخبگان سیاسی نهتنها وظیفه پرورش اعضای حزب را برعهده دارند بلکه باید مدیریت کمیسیونهای تخصصی حزب از جمله کمیسیون سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را بر عهده داشته باشند و در قالب این کمیسیونها، ایدههای حزب برای اداره کشور را به بالندگی برسانند.
به طور مثال یک حزب برای اینکه بخواهد راهکاری عملی برای حل و فصل مشکلات اقتصادی ارائه دهد، باید دهها نفر از صاحبنظران و اقتصاددانان کشور را دور هم جمع کرده و ایدههای خود را با آنها در میان بگذارد و در نهایت برنامه اقتصادی جامعی ارائه دهد. همین رویه باید در مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز در دستور کار مسئولان حزب قرار گیرد.
اصلاحات به معنای زدودن مفاسد و کنار گذاشتن افراد ناصالح و جایگزینی آنها با چهرههای کارآمد و اصلاح سیاستهای غلط است. بنابراین اصلاحات مفهومی نیست که محدود به یک طیف خاص شود.
**بالای شهر نشینی و داشتن زندگی مرفه با اصلاحطلبی در تضاد است
پس اینکه شما در نشست خبری حزبتان گفته بودید در راستای همان اصلاحات حرکت میکنید، منظور جریان اصلاحاتی نیست که از دوم خرداد 76 آغاز بکار کرده است. چون در روزها و هفتههای اخیر برخی چهرههای اصلاحطلب از جمله آقای کرباسچی دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی که خزبشان به عنوان یکی از ارکان جریان اصلاحات مطرح است، انتقادات شدیدی را به نهادهای بالادستی جریان اصلاحات وارد کرده و اصل حرکت اصلاحطلبان از سال 76 را زیر سوال برده است و خطاب به آقای خاتمی گفته است که "جریان اصلاحات از همان سال 76 رهبری واحدی نداشته و امروز نیز ندارد." در حالی که گروههای سیاسی اصلاحطلب در این دو دهه به گفته خودشان تمام تلاش خود را برای پیادهسازی منویات رئیس دولت اصلاحات بکار بستهاند. علت اینکه به گفته برخی چهرههای اصلاحطلب امروز جریان اصلاحات به نوعی با بنبست سیاسی روبرو شده چیست؟ و با توجه به این که حزب شما تشکلی منشعب از حزب اعتماد ملی است که از احزاب تاثیرگذار جریان اصلاحات محسوب میشود، رابطه شما با جریان اصلاحات چگونه تعریف میشود؟
منتجبنیا: من قسمتی از سوال شما را در بخشهای قبلی توضیح دادم. اما در ارتباط با جریان اصلاحات و کسانی که مدعی اصلاحات هستند و پرچم اصلاحطلبی در دست گرفتند، باید گفت که باید ابتدا اصلاحات را در درون خودشان کلید بزنند. باید ببینند آیا خودشان در منش و رفتار و عمل به درستی پیاده کرده و به آن اعتقاد دارند یا خیر. بنده وقتی از اصلاحطلبی دم میزنم یعنی قصد مبارزه با فساد، تبعیض، اختلاف طبقاتی و انحصارطلبی را دارم. در بالای شهر نشستن و زندگی مرفهی داشتن و روز به روز از مردم فاصله گرفتن، به معنای اصلاحطلبی نیست.
وقتی ما در جامعه تشکیلاتی به نام اصلاح طلبی شکل میدهیم ابتدا باید ببینیم که تشکیل این نهاد ضروری بوده است یا خیر. سپس نحوه نسبت این تشکیلات را با نهادهای قدرت و ثروت مورد بررسی قرار دهیم. چراکه امروز بسیاری از نهادها و تشکیلات سیاسی به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در ارتباط با دولت هستند . وقتی دولتها با بودجه خود یک حزب تشکیل میدهند، این حزب دیگر نمیتواند شعار اصلاحطلبانه بدهد.
چرا که این حزب دیگر ماهیت اصلاح کنندگی و دولتسازی نخواهد داشت. وظیفه حزبها دولتسازی است نه اینکه دولتها اقدام به تاسیس حزب کنند. پس جریان اصلاحات چه افراد چه احزاب آن در صورتی میتوانند شعار اصلاحطلبی بدهند که ابتدا مفهوم اصلاحات را در درون خودشان نهادینه کنند و اِلا اصلاح طلبی ادعا و شعاری بیش نیست. وقتی گروهی دم از اصلاحات میزنند ولی فرزندان و نزدیکانشان آلوده به رانت و فساد شدهاند این مسئله اصلاحات را بدنام میکند. بنابراین ما باید اصلاحطلبها را از اصلاحات جدا کنیم.
**بزرگان اصلاحات تمایل به آسیبشناسی جریان اصلاحطلبی ندارند