احتمالاً وقتی به والدین یا یکی از آدمبزرگهای نزدیکتان خبر دهید که عضو انجمن اسلامی یا یک تشکل سیاسی شدهاید، شاهد چشمهای نگرانشان خواهید بود و تکرار این جمله که: «سیاست پدر و مادر نداره بچه! ول کن این کارها را».
من در سالهای ۹۲ تا ۹۴ در دانشگاه تهرانجنوب فعالیت دانشجویی-سیاسی کردم. چند هفته پیش ملیکا پیام داد و خواست که درباره جنبش دانشجویی بنویسم. در ذهنم واژههایش را مرور کردم: «جنبش». اینکه هنوز این جریان «جنبش» نامیده شود را شک دارم. تصمیم گرفتم خودم بشوم مهرسایی که تازه دانشجو شده است. مهرسای ۲۶ ساله به مهرسای ۱۸ ساله چه خواهد گفت؟ دورِ فعالیتِ دانشجویی-سیاسی را خط بکشد یا به استقبال بستری برود که در آن تجربههای جدید بکند؟
پیشنهاد من به مهرسای ۱۸ ساله دومی است!
در هفت بند توضیح میدهم که چرا از نظرم فعالیت دانشجویی-سیاسی مفید است:
یکم. چه هستیم؟ از نظر من آنچه در دانشگاه از «جنبش دانشجویی» باقی مانده، بستری است که در آن دانشجویان میتوانند تجربههای کاری و گروهیِ منحصربهفردی در کنار تحصیلشان داشته باشند. روراست باشیم عبارت «جنبش دانشجویی» برای زمانهی ما نیست. واژهی بزرگ استفاده کردن باعث میشود بزرگبینی پیدا کنیم. بزرگبینیای که خیلی زود خالیبودنش را نشانمان خواهد داد. برای همین من صدایش میکنم همان: «فعالیت دانشجویی». هیچ ایرادی ندارد اگر ما دغدغه دانشجویان دهه بیست را برای اصلاحِ ساختار سیاسی نداشته باشیم. اما ایراد دارد اگر خودمان را جای ایشان جا بزنیم. شناختن آنچه هستیم کمک میکند هدفهایمان را واقعیتر و قابل دسترستر بنویسیم. پس اگر کار در انجمن را میخواهید شروع کنید یا شروع کردهاید به نظرم حواستان باشد که از چه بستری حرف میزنید؛ «فعالیت دانشجویی»
دوم. ساختار مییابیم. کار در انجمنهای سیاسی به ما تجربهای میدهد از سازماندهی کارکردن. به ما یاد میدهد که چرا خوب نیست هیئتی (به اصطلاح) و دقیقه نودی کار کنیم. در زندگی نیز، از ذهنمان گرفته تا کارهایمان باید سامان داشته باشد. مهم نیست این ساماندهی به چه شکلی است اما مهم است ذهنمان واضح باشد و به قولی خط داستانمان را گم نکنیم. انجمن یک بستر کلاسیکِ سازماندهیشده است؛ با کمیتههای مختلف، با جلسات دورهای، با روزهای مشخصی در تقویم که باید برایشان آستینِ ایدههایمان را بالا بزنیم و کار تازه بکنیم. تمرینی بهتر از این؟
بعدها که وارد مشاغل حرفهای میشوید ـهیچ فرق نمیکند چه شغلی_ ملزومات یک سازمان به چشمتان آشنا خواهد آمد و حتی برای تغییرات یا بهبودش صاحبنظر خواهید بود.
سوم. صیقل میخوریم. هرچهقدر هم دوران مدرسه پویا بوده باشیم. دانشگاه جای دیگری است. آدمها دیگر به چشمِ آدمبزرگ نگاهمان میکنند و ما؟ واقعیت این است که اکثر ما نوپایانی هستیم که تازه از چتر حمایتی خانواده کمی بیرون آمدهایم. آدمهای جدیدی را میبینیم که قرار است شانهبهشانهی هم کار کنیم. خبری از حمایت و قربان صدقه رفتن های والدین نیست. بالای چشم همهمان هم ابرو است و همینجاست که درک خواهیم کرد که چهقدر شخصیتها و کلاممان تیزی دارد! چهقدر یکدیگر را آزردهخاطر میکنیم. چهقدر سخت است کارجمعی کردن. همینجاست که یاد میگیریم مراقبِ کلام و رفتارمان با آدمها باشیم. یاد میگیریم دستور دادن حس خوبی به آدمها نمیدهد. یاد میگیریم با صیقل خوردن است که میتوانیم کنار دیگر همراهانمان بچرخیم.
چهارم. مطالعه بیشتر. بگذارید خیالتان را راحت کنم که هیچکس واقعاً نمیداند. حتی آن رفقاییمان که اصطلاحات تخصصی بیشتری بلدند و اسامی نویسندگان و روشنفکران را از براند و بیشتر بحث میکنند هم خیلی نخواندهاند. پس فرصت را مغتنم بشماریم. درست است که ممکن است هیچ از تاریخ معاصر نشنیده باشیم جز کتابهای صدمنیهغازِ مدرسه، اما الآن فرصت مناسبی است که شروع کنیم به خواندن. اینکه ندانستن را بهانه کنیم برای ترکِ فعالیت قابلقبول نیست. هنر نیست که از مسوولیت شانه خالی کنیم. انجمن فرصت خوبی است که برای کم نیاوردن در بحثها هم که شده بیشتر مطالعه کنیم. اما حواسمان باشد یادگرفتن بخشی از مفاهیم، باد به غبغبمان نندازد. راستش آدمی که نمیداند شریفتر از آدم مدعی است.
پنجم. ایرانی کوچک. کار در انجمن و کشوقوسهایش باعث میشود دید واضحتری از معضلات ساختاری و رفتاری در جامعه و سیاست پیدا کنیم. جرئت داشته باشیم میگوییم انجمنها هم نمونهای کوچکی از کل جامعهاند. با همان معضلات و دغدغهها و درگیریها. بنابراین دفعه بعدی که با آهنگ: «ایران فدای اشک و خنده تو» احساساتی شدیم، یادمان باشد که میتوان درست کردن وطن را از انجمن شروع و تمرین کرد.
ششم. دموکراسی همیشه خوب نیست. دموکراسی واژه پرطرفدار و دوستداشتنیای است اما در کارهای انجمن که وارد شویم متوجه میشویم خیلی جاها هم خوب نیست. خیلی جاها فقط باید نیروهای متخصص آن حوزه نظر دهند و اگر مسئله را به رأی عمومی بگذاریم باختهاید! اینجاست که تخصصگرایی برایمان معنا پیدا میکند.
هفتم. رفیق. آدمهایی که روالِ روزمره زندگی و دوردور را رها میکنند و میآیند برای فعالیت دانشجویی، حتماً آدمهای جالبی باید باشند. جمعهای این چنینی که حول یک هدف گردهم جمع میشوند، در میانشان رفقایی هستند که تا ابد برایمان میمانند. رفیق نعمت است.
اگر هنوز فعالیت دانشجویی-سیاسی را شروع نکردهاید و سر پرسودایی هم دارید، پیشنهاد میکنم فرصت را از دست ندهید./ نشریه دانشجویی پاد