به گزارش سلام نو، محمود پاکنیت میگوید: به خاطر پایین بودن کیفیت بسیاری از کارهای تلویزیونی، مردم تولیدات شبکههای دیگر را به جای تلویزیون میبینند.
حجم تولید آثار تلویزیونی در چند سال گذشته افزایش پیدا کرده اما اغلب این تولیدات از کیفیت لازم برخوردار نبوده و در جلب رضایت مردم ناموفق هستند. این در حالی است که همین رسانه در دهههای گذشته آثاری را روانه آنتن کرده که همچنان برای مخاطبان جذاب بوده و پخش مجددشان برای آنها به مثابه نوستالژی عمل میکند.
محمود پاکنیت از جمله بازیگران پرکار تلویزیون به شمار میآید که از آغاز فعالیتش در این رسانه چند دهه میگذرد. پاکنیت که اکنون با مجموعه «حکایتهای کمال» هرشب ساعت 21:30 میزبان مخاطبان است، در مجموعههای موفقی همچون «روزی روزگاری»، «پس از باران»، «شب دهم» و آثار دیگری نیز به ایفای نقش پرداخته است. او معتقد است که در گذشته زمان کافی برای ساخت سریالها به عوامل داده میشد، اما اکنون میخواهند با سرمایه اندک کاری را تولید کنند. به همین دلیل از زمان تولید اثر کاسته شده و کیفیت آن با مشکل مواجه میشود.
وقتی به کارنامه کاری شما نگاه میکنیم، بازی در مجموعههایی همچون حضرت یوسف، روزی روزگاری، پس از باران و شب دهم بیشتر از بقیه آثار به چشم میآید. در انتخاب نقش چه ملاکهایی دارید؟
به هر حال متن مهمترین چیزی است که یک بازیگر، تهیهکننده و کارگردان آن را برای کارشان انتخاب میکنند. چراکه تماشاگر یا خواننده با متن و قصه در ارتباط است. به نوعی وقتی قصه گیرایی لازم را داشته باشد، اینکه در چه ژانری باشد، تفاوتی نمیکند. قصه میتواند در ژانر وحشت، جنگی، خانوادگی، کمدی و یا هر چیز دیگری روایت شود اما در واقع گیرایی موجود در قصه ملاک کار ماست. برای شخص من نیز به همین صورت بوده و در واقع انتخاب میکنم در کاری حضور پیدا کنم که قصه آن را دوست دارم و واقعا قصه مجموعه حکایتهای کمال را دوست داشتم.
عجله برای تولید اثر سبب کاهش کیفیت مجموعههای تلویزیون شده
کیفیت سریالها در زمان کنونی را در مقایسه با دوران ساخت سریالهایی همچون روزی روزگاری چطور ارزیابی میکنید؟
کیفیت یک سریال به موقعیتی که درکار ایجاد میشود، مربوط بوده که در واقع کارگردانی، تهیهکننده، عوامل تولید و همه موارد دیگر در آن تاثیرگذار هستند. یکی از مهمترین مواردی که همیشه درد ما بوده و آن را به صداوسیما، تهیهکنندگان و کسانی که در راس امور تولید کارها هستند میگوییم، این است که زمان برای تفکر خوب روی کارها وجود ندارد. مثلا شما فرض کنید، متنی نوشته میشود و به سرعت به دست کارگردان رسیده و بعد از دکوپاژ، داغ داغ به بازیگر داده شده و تصویربرداری آغاز میشود. یعنی زمان برای تحلیل و فکر کردن به شخصیت و پرداختن به آن و همچنین زمان برای کارگردان که دکوپاژ انجام دهد و تهیهکننده که موقعیت و فضا را برای کارگردان و عوامل آماده کند، بسیار کم است. در حالی که ما برای کارهایی که در گذشته انجام میدادیم، زمان کافی داشتیم. به عنوان مثال برای مجموعه «روزی روزگاری»، آقای احمدجو دو، سه سال قبل از شروع تصویربرداری، متن آن را نوشته و آماده کرده بود. به نوعی این متن چندین بار توسط آدمهایی که اهل فن هستند، خوانده شده بود و نظرهایی درباره آن داده شده و بر اساس آنها مجدد تصحیح شده بود. همچنین ما برای تصویربرداری ۱۶، ۱۷ قسمت، ۶ ماه زمان داشتیم. ولی اکنون در ۶ ماه حداقل باید ۲۶ تا ۳۰ قسمت ساخته شود. یعنی زمان تا این اندازه کم است. به هرحال این موارد در کیفیت یک اثر خیلی تاثیرگذار است.
برای مسئولین صداوسیما کیفیت اهمیتی ندارد
مردم کارهای هجو تلویزیون را نمیبینند
فکر میکنید دلیل این عجله چیست؟
دلیل این موضوع، سرمایهگذاری است که انجام میدهند. به نوعی پول کمی دارند و میخواهند با آن در مدت زمان خیلی کوتاه ۳۰ قسمت کار را جمع کنند. متاسفانه یکی از مواردی که برای افرادی که در راس کار هستند، مهم نیست، کیفیت است. من بارها این موضوع را گفتهام؛ اکنون مخصوصا مسئولین صداوسیما به گونهای برخورد میکنند که انگار کیفیت اصلا مهم نیست. در واقع به همین دلیل در زمان پخش آثار ما خیلی از تماشاگران تولیدات شبکههای دیگر را میبینند و کارهای ما را دنبال نمیکنند. چراکه وقت برای مردم طلاست. به عنوان مثال فکر کنید من سه ربع تا یک ساعت از زمان زندگیام را بگذارم و به تماشای یک کار هجو بنشینم؛ خب به جای این کار، کانالی را دنبال میکنم که حداقل بهتر از این باشد.
این روزها به قدری هم کانالهای مختلفی وجود دارند که کافی است شما کنترل تلویزیون را دست بگیرید و در کانالهای مختلف را ببینید و هرکدام که برنامههای بهتری داشتند را برای تماشا انتخاب کنید.
این موضوع تا چه اندازه در کار بازیگران تاثیرگذار است؟
خیلی زیاد. وقتی من سر کاری میروم، واقعا زمان خواب کمی دارم. چراکه ۵ صبح راه میافتیم و بعد از انجام کارهای مختلف، ۸:۳۰ شب به خانه برمیگردیم. این زمان من دیگر خسته و خرد هستم ولی تازه باید به کار فردای خود فکر کنم. به نوعی اگر حوصله و تحمل نشستن بعد از ۱۶، ۱۷ ساعت کار را داشته باشم، تازه باید دیالوگهای فردا را حفظ کنم. این کار خیلی سخت است. این بوده که آن چیزی که باید دربیاید، درنمیآید. بازیگر هم همیشه کمبود خواب و استراحت دارد.
بازیگران تا چه اندازه میتوانند زمینهای را فراهم کنند تا در نقشهای متفاوتی به ایفای نقش بپردازند؟ آیا این امکان برای آنها وجود دارد؟
کارگردان یا کسی که بازیگران را انتخاب میکند، در ابتدا توانایی آن بازیگر را در نظر گرفته که آیا او میتواند از عهده نقشی که برایش در نظر گرفته شده، بربیاید یا نه. چون انتخاب برای یک کارگردان مهمتر از هر چیزی است. به نوعی اگر کارگردان انتخاب اشتباهی کند، بیچاره است؛ ولی اگر انتخابش درست باشد، ۵۰ درصد راه را رفته و ۵۰ درصد دیگر نیز برعهده آن بازیگر است. چراکه آن بازیگر توانایی این را دارد که آن شخصیت که حالا میتواند در هر ژانر و موقعیتی از جمله پیر، جوان، قاتل، مثبت یا منفی باشد را دربیاورد. این اتفاق برعهده بازیگر است.
حال این انتخاب که کارگردان میکند، با زمانی که برای کار مورد نظر به او دادند، نیز مرتبط است. مثلا برای همین کار حکایتهای کمال، گفته بودند که باید روزی ۸ دقیقه بسازید، خب کار کردن با بازیگران بچهای که در این کار بودند، خیلی سخت بود چراکه باید با هرکدام آنها تمرین میکرد و به نوعی ساخته میشد. واقعا یکی مثل آقای صلحمیرزایی در این کار خیلی خسته شد. چون عوامل و بازیگران خیلی زیادی در کار بودند که نیاز بود با بسیاری از آنها کار شود. به خصوص در گروه کودک و نوجوان. به هر صورت اینکه یک بچه بخواهد نقش یک پسر فضول در محل را بازی کند، کار خیلی سختی بوده و باید برای آن آموزش ببیند.
قصه «حکایتهای کمال» گاهی اوقات ما را یاد قصههای مجید میاندازد و تنها مختص به گروه سنی کودک و نوجوان نیست...
در مجموعه حکایتهای کمال به دلیل اینکه دوران کودکی خودم هم در زمان همین قصه میگذشت، خواندن فیلمنامه برایم لذتبخش بود چراکه بازارچه و مغازههایی که در آن وجود داشت، حمام، زغالفروشی و وضعیتی که بچهها در کوچه این مجموعه باهم دارند، برایم جذاب بود.
بر همین اساس وقتی آن را میخواندم، برای من یک نوستالژی بود و دلم میخواست که زنده شود و به صورت تصویر دربیاید تا دیگران هم ببینند و لذت ببرند. چون برای همسنهای من نوستالژی بوده و برای جوانها هم چیزی است که تا به حال در زندگیاشان ندیدهاند. به نوعی آنها هیچگاه در همچین موقعیتی نبودند و اطرافشان تنها دیوار بوده است. اکنون همه در موبایل و تکنولوژی و تلویزیون و سرگرمیهای دیگر به سر میبرند. در حالی که در گذشته فضای بازی برای بچهها حیات خانهها و کوچهها بود، اما متاسفانه اکنون همه چیز محصور در چهاردیواریها شده است. این برای یک بچه و نوجوان که آن را میبیند، خیلی زیبا و لذتبخش است. بنابراین وقتی این قصه را خواندم، واقعا خوشم آمد و کار کردم، در حالی که همزمان با آن، در حال خواندن ۴ کار دیگر هم بودم که دوست نداشتم و کار نکردم. در نهایت باید بگویم که این قصه فقط برای بچهها نبوده و بزرگسالان نیز از آن لذت میبرند.
/ایلنا