فعالین سیاسی و اجتماعی هر کدام به شکلی به این رخداد واکنش نشان دادند. برخی آن را حاصل دست بیگانه خواندند، برخی هر چه رخ داد را دست پخت دولت مورد حمایت اصلاحطلبان دانستند، برخی گفتند که سعه صدر به خرج دادند، برخی بیانیه نوشتند و در آخر برخی از نمایندگان فعلی به خاطر خونهای ریخته شده قید مجلس آینده را زدند تا صدای ملت باشند.
من اما بیش از همه از همان دسته آخر و به طور مشخص پروانه سلحشوری عصبانی، شاکی و خشمگین شدم. پروانه سلحشوری یک نماینده به معنای واقعی کلمه "به درد بخور" بود. در دوران فوران دردها صدای موکلینش بود، در دورانی که عموم نمایندگان در بهترین حالت صدای خودشان هستند.
خیلیها میگفتند که سلحشوری حق دارد نیاید، حق شخصی دارد، بالاخره او هم به عنوان یک انسان حق دارد ثبت نام نکند. حق دارد با توجه به وقایع آبان ماه "پایش نکشد" که برود ثبت نام انتخابات کند، اما راستش من معتقدم او هر چند مثل هر انسان دیگری حق داشت دست به انتخاب بزند، اما وظیفه داشت ثبت نام کند و حتی با بیانی تندتر حق نداشت که ثبت نام نکند!
پروانه سلحشوری امروز همان خانم ناآشنایی نیست که بیشتر به نام همسرش بشناسندش، او امروز پروانه سلحشوری، صدای بخش مهمی از مردم ایران در مجلس است که از مدرس بانو تا سلحشور بانو تلاش میکنند به شیوههای مختلف او را میراثدار و نماد یک گونه از نمایندگان بدانند، نمایندگان مستقلِ حق جویِ حق گویِ دلیری که پشت به مدرس و مصدقها دارند.
این پروانه سلحشوری مدرسوار، این نماینده شجاع و دلیر و این صدای ملت حاصل یک سرمایه اجتماعی عظیم است. حاصل آبروی برآمده از آنچه در انتخابات 88 گذشت و حاصل آبروی سیدمحمد خاتمی که بی دریغ برای آنهای تکرار کرد تا امروز هزار و یک انگ و فحش ناروا بخورد.
جایگاه امروز پروانه سلحشوری حاصل ذره ذره مبارزه سیاسی جریان اصلاحطلب، نه صرفا دوم خرداد، در سالیان گذشته است. این جایگاه دست آورد شخصی او نیست که به تنهایی دربارهاش تصمیم بگیرد و بعد با صدایی بغض آلود رو به دوربین بگوید که از بزرگان اصلاحات "حلالیت" میطلبد! پروانه سلحشوری به جز بدهکاری به تک تک موکلینش به آن بزرگ اصلاحات که با او تماس گرفت سخت بدهکار است که نوبت پیشین او را با تکرار و بدون توقع روانه بهارستان کرد و آبرو گرو گذاشت ولی حالا حاضر نیست بدهی خود را ادا کند و آبرو گرو بگذارد.
شاید خانم سلحشوری یادش نباشد اما من و هم نسلان من به خاطر داریم آنان که امروز اصلاحطلبان را میکوبند قبلا چه کردهاند! نیازی نیست دوباره فرصت دهیم تا ببینیم چه میکنند. مگر از خاطرمان رفته این انقلابیهای امروز و اصولگرایان دیروز در سال 84 چه شاهکاری خلق کردند؟ مگر میشود فروپاشی شیرازه سیاست، جامعه و اقتصاد ایران بین سالهای 84 تا 92 را فراموش کرد؟ مگر میتوان دوران یک تازی مرتضوی، مشایی، بقایی و البته شخص محمود احمدینژاد را فراموش کرد؟
در 94،92 و 96 ما همهی اینها را به خاطر داشتیم و رای دادیم. اسم شما را که روی برگه رای مینوشتیم بغض خود را فرو میخوردیم و به خاطر ایران رای میدادیم. مگر موی سپید صفایی فراهانی، کمر خمیده بهزاد نبوی و چهره تکیدهی مصطفی تاجزاده را نمیدیدیم؟ مگر میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی را از خاطر بردیم؟
کاش یک مشاور خیرخواه و صریح در کنار پروانه سلحشوری بود و میگفت که در برای همان یک صندلی خیلی جوانی خود را دادند. برای آن یک صندلی خیلیها خون دادند. برای پروانه سلحشوری شدنِ پروانه سلحشوری یک کشور و یک ملت هزینه داده و به همین سادگی نیست که او بغض کند و کنار بکشد.
کاش یک مشاور خیراه، صریح و ایران دوست کنار پروانه سلحشوری بود و میگفت بازی سیاست در ایران بازی آسانی نیست. ما برای این که به همین جا برسیم بارها شکست خوردیم، بارها کتک خوردیم، بارها فحش شنیدیم و بارها مردیم ولی رسیدیم چون ایمان داشتیم برای اصلاح ملک و ملت باید تلاش کرد.
کاش کسی بود میگفت خانم سلحشوری این آدمها چهار سال روی تو سرمایهگذاری کردند تا امروز که عرصه تنگ شده کنارشان ایستادگی کنی، به میدان بروی و حتی شکست بخوری، نه اینکه دست رد بزنی به سینه عالم و آدم و قهرمان اخلاقی موجهای توییتری باشی.
کاش کسی که میگفت خانم سلحشوری این آدمهایی که داد میزنند باید نامزد شوی و آن بزرگی که زنگ میزند نامزد بشو اتفاقا خون جوانان وطن را خوب یادشان است و برای همین میخواهند تمام زورشان را بزنند که مسیر اصلاح از پارلمان به شکل حداقلی هم که شده باز بماند.
ولی خب کسی نبود یا اگر هم بود گوش شنیدن پیدا نکرد و حالا پروانه سلحشوری رفته. شاید هم اشتباه از من و امثال من باشد و انتخاب او درستتر از پیشنهاد ما باشد، ولی هر چه که باشد او نمایندهای محترم بود و از این به بعد هم آدم محترم و قابل اعتنایی است که کنار کشیدنش جای غصه خوردن دارد، برعکس برخی دیگر که کنار کشیدنشان لطف به خودشان و اصلاحات بود.