به گزارش سلام نو، این روزنامه در یادداشتی درباره «شنای پروانه» نوشت:
اولین فیلم بلند سینمایی محمد کارت (مستندساز) به نام «شنای پروانه» درباره درگیریهای درون دسته جات اراذل و اوباش شهری است که فیلمهای بسیاری در تاریخ سینما را به ذهن متبادر میسازد، از آثار سینمای گنگستری مانند «صورت زخمی» هاوارد هاکس و «سزار کوچک» مروین لروی و «دشمن مردم» ویلیام ولمن در اوایل دهه 30 تا آثاری همچون «دوستان خوب» و «دار و دسته نیویورکی» مارتین اسکوسیزی و تا...
انتشار فیلم ویدئویی استخر پروانه (طناز طباطبایی)، همسر یکی از گنده لاتهای محله به نام هاشم (امیر آقایی) باعث قتل پروانه و به زندان افتادن هاشم میشود. شرط احمد (علیرضا داوود نژاد) برای گذشتن از خون دخترش آن است که عامل انتشار فیلم را پیدا کنند. برادر هاشم، حجت (امیر عزتی) ابتدا با یکی دیگر از گنده لاتهای محله به نام مسیب که از دوستان نزدیک هاشم است با گروهش به دنبال سرنخهای ماجراست و سپس خودش به تنهایی به دنبال عامل مصیبتی که برخانواده شان آوار شده، میرود.
به جز برخی صحنههای اضافی که حجت به دنبال پوارو بازی به دخمهها و سوراخ خلافکاریهای محله مثل پاتوق شاپور (پانته آ بهرام) سرک میکشد و کمک چندانی به قصه نمیکند (به نظر این فقره از خلق و خوی مستند سازانه محمد کارت برمی آید)، فیلم «شنای پروانه» از ساختار روایی و سینمایی قابل قبولی برخوردار است. ضمن اینکه میتوان آن را دارای یک دوگانگی نچسب و باور ناپذیر نیز دانست. فیلم در واقع به لحاظ ساختار روایی، دو پاره به نظر میرسد و از این موضوع به سختی رنج میبرد.
چنان که تا اواسط فیلم شاهد یک نوع روابط معمول در میان دسته جات اوباش هستیم که حتی حجت برای پیدا کردن عوامل بدبختی خانوادهاش، از طرق معمول مانند متوسل شدن به دیگر اراذل محله اقدام میکند اما از اواسط فیلم همین حجت که چندان هوش و ذکاوتی هم از او شاهد نبودهایم، ناگهان به شرلوک هلمز تبدیل شده و چنان به سراغ مظنونین ماجرا رفته و پرونده شان را باز میکند که به نظر میآید سالها روی پروندههای آنها کار کارشناسی کرده و حالا آمده با سوالات بسیار زیرکانه و استفاده از نقاط ضعف افراد، به اقرار وادارشان سازد!
وقتی چند سال پیش در جشنواره فیلمهای ایرانی در کلن، دو فیلم مستند از محمد کارت به نمایش درآمد، گزارشگر رادیو فرانسه، آنها را «تیره، ناامیدکننده، ملال آور و گاه خشن و مازوخیستی» خطاب کرد. حالا به نظر میآید کارت برای اولین فیلم داستانیاش نیز چنین قصه و ساختار نفرتانگیزی را انتخاب کرده همچنان که تارانتینو در هشتمین فیلمش، یکی از کثیفترین داستانها و روایتهای خود را به تصویر کشید و آن را «هشت نفرتانگیز» نام گذارد.