سلام نو - سرویس فرهنگ و هنر: دوم تیرماه مصادف با سالروز تولد صمد بهرنگی نویسنده و فرهیخته فقید ایرانی است و به همین مناسبت و پس از گذشت بیش از نیم قرن از درگذشت وی، خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی سلام نو به بررسی زندگی این هنرمند فقید، در یادداشتی با عنوان «از طلوع تا غروب» پرداخته است که در ادامه خواهید خواند.
طلوع :
صمد بهرنگی نویسنده، مترجم و معلم فقید ایرانی در ۲ تیر ۱۳۱۸ در خانواده ای سنتی و تهی دست در منطقه چرنداب از محله های پایین شهر تبریز چشم به جهان گشود، خانواده صمد بهرنگی پرجمعیت بود و شامل 6 فرزند، سه پسر و سه دختر بود که به همراه عزت بهرنگی و سارا ( پدر و مادر صمد ) خانواده 8 نفری را تشکیل می دادند، وی فرزند چهارم خانواده بود و دو خواهر و یک برادر بزرگتر از خود به نام اسد داشت.
عزت بهرنگی پدر صمد به کارگری مشغول بود و با اینکه فعالیت اصلی او زه تابی بود، اما گاهی اوقات در ایستگاه «وازان» به روسها و عثمانیها آب میفروخت، هنگامی که صمد کودک بود پدرش عزت برای تامین خرج فرزندان خود به همراه بیکاران منطقه آذربایجان به دنبال شغل راهی باکو و قفقاز شد، اما هیچ خبری پس از او به خانواده نرسید و سختی های زندگی خانواده دو چندان شد.
بیشتر بخوانید :
از طلوع تا غروب با «هوشنگ گلشیری» / تاثیرگذارترین داستاننویس معاصرایرانی
از طلوع تا غروب با غزاله علیزاده / از دوستی با مرتضی آوینی تا خودکشی در جواهرده
از طلوع تا غروب با «نادر ابراهیمی» / بار دیگر مردی که دوستش می داشتیم
از طلوع تا غروب با افشین یداللهی / از پزشکی تا ترانه سرایی
صمد پس از بی خبری از پدر، بالجبار از کودکی مشغول به کارهای سخت شد و همین موجب شد تا در آینده به تشویق خانواده ها برای فرستادن فرزندان خود به مدرسه بپردازد، وی پس از گذراندن کلاس های درسی و اخذ دیپلم در مهر سال ۱۳۳۴، زمانی که تنها 16 سال داشت، وارد دانشسرای مقدماتی پسرانه تبریز شد و پس از دو سال فراگیری و کسب علم، در خرداد ۱۳۳۶ از آنجا فارغالتحصیل شد.
وی معلمی را از سن پایین هیجده سالگی و از مهر 1336 آغاز کرد و تا پایان عمر کوتاهش به مدت 11 سال به تدریس پرداخت، وی در شهر و روستاهایی نظیر آذرشهر، ممقان، قاضیجهان، گوگان، و آخیجهان در استان آذربایجان شرقی، به تدریس اشتغال داشت.
بهرنگی فعالیت نویسندگی خود را از سن پایین و در دانشسرای تبریز آغاز کرد، وی در این دانشسرا به همراه دو دوست خود روزنامه دیواری با عنوان «خنده» برپا کردند و صمد نوشته های طنز فکاهی خود را در آن درج می کرد که در زمان خود بسیار پرطرفدار بود.
وی نخستین داستان خود را در سال ۱۳۳۹ با عنوان «عادت» منتشر کرد و پس از استقبال از این کتاب بهرنگی یکسال بعد کتاب «تلخون» را در سال 1340 روانه بازار کرد، کتاب «بینام» سومین اثر این نویسنده ناکام است که در ۱۳۴۲ به انتشار رسیده است.
این نویسنده سرشناس ایرانی معروف ترین اثر خود با عنوان «ماهی سیاه کوچولو» را در زمستان 1346 به نگارش درآورد و یک سال بعد در مرداد سال 1347 انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را با تصویرگری فرشید مثقالی منتشر کرد که به عنوان کتاب برگزیده سال 1347 انتخاب شد، این کتاب بارها و به زبان های متعددی در جهان به چاپ رسیده است و داستان آن در خصوص ماهی کوچکی است که به عشق دیدن دریا خطر میکند و سفری دور و دراز را با تجربههای متفاوت برای رسیدن به رهایی آغاز میکند.
کتابهای صمد بهرنگی علی الخصوص «ماهی سیاه کوچولو» و «اولدوز و کلاغها» در میان چریکهای فدایی خلق بسیار پر طرفدار بود و داستان «ماهی سیاه کوچولو» در سالهای پیش از انقلاب به عنوان یک داستان علیه حاکمیت معرفی میشد و بسیاری آن را را نماد نسل جوان انقلابی و روشنفکر میدانستند.
صمد بهرنگی رابطه خوبی با دربار و شاهنشاهی نداشت و با داشتن پیشنهاد خوب از وزارت فرهنگ مبنی بر دعوت به همکاری، هرگز آن را نپذیرفت و دلیل آن را وابستگی وزارت فرهنگ به دربار دانست و اعلام می کرد که تمایلی ندارد صفحات اول کتابش را به شاه و همسرش اختصاص دهد.
ویژگی اصلی نوشته های صمد بهرنگی نثر ساده و روان آن بود و از دل بر می آمد و مصداق سخن هرآنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند بود و این آثار در عین سادگی پر از حرف و پیام بود و متون و قصه هایش که بیشتر زمینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی داشت، علاوه بر سرگرم کردن کودکان، برای درک پیام آن باید ساعت ها وقت صرف تحلیل جملات و قصه های او کرد.
یکی دیگر از ویژگی های کتاب های بهرنگی قیمت پایین آنها بوده است و زمانی حاضر به عقد قرارداد با ناشرین می شد که کتاب هایش را با قیمت پایین به چاپ برساند، وی دلیل این کار را علاقه شخصی خود به قشر بی بضاعت جامعه می دانست و عقیده داشت که کتاب هایش را برای کودکان نیازمند و افرادی که قادر به خرید کتاب های گران نیستند، نوشته است، هرچند که ریشه این علاقه از کودکی خود وی و مشکلات آن زمان ناشی می شود.
صمد بهرنگی در طول عمر کوتاه خود، تعداد زیادی اثر در زمینه های داستان کوتاه، بلند و ... را به نگارش درآورده است، وی نویسندگی کتاب های مطرحی نظیر: «ماهی سیاه کوچولو»، «افسانه های محبت»، «اولدوز و کلاغها»، «اولدوز و عروسک سخنگو»، «کچل کفترباز»، «پسرک لبوفروش»، «پیرزن و جوجه طلاییاش»، «یک هلو هزار هلو»، «کوراوغلو و کچل حمزه»، «کند و کاو در مسائل تربیتی ایران»، «الفبای فارسی برای کودکان آذربایجان»، «اهمیت ادبیات کودک»، «مجموعه مقالهها» و ... را در کارنامه نویسندگی خود دارد.
لازم به ذکر است که این نویسنده فقید ایرانی علاوه بر نویسندگی در حوزه ترجمه نیز فعالیت داشته و ترجمههایی از انگلیسی و ترکی استانبولی به فارسی و از فارسی به ترکی آذربایجانی همانند ترجمه شعرهایی از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، و نیما یوشیج را انجام داده است، وی همچنین ترجمه کتاب های «ما الاغها» نوشته عزیز نسین، «خرابکار» نوشته چند نویسنده ترکزبان، «کلاغ سیاهه» نوشته مامین سیبیریاک و ... را بر عهده داشته است.
صمد بهرنگی در تدریس هم به قصه گویی می پرداخت و قصّهگویی شاید تنها روشِ تربیتی در کلاس هایش بود، وی همیشه از کتاب های درسی آن زمان انتقاد می کرد و عقیده داشت که باید در کتاب های درسی روشهای زندگی مناسب آموزش داده شوند و با قصه گویی سعی در ترغیب کودکان به یادگیری و آموزش داشت.
هرچند که مهدی آذریزدی اولین کسی است که در زمینه داستان نویسی تخصصی برای کودکونوجوان قدم برداشته است و به پدر ادبیات داستانی کودکونوجوان مشهور است، اما با در نظر گرفتن برخی ویژگیهای آثار صمد بهرنگی، میتوان او را بنیانگذار ادبیات داستانی کودکونوجوان به معنای امروزی آن دانست، زیرا صمد بهرنگی تا سال۱۳۶۰ تنها نویسنده مطرح در حوزهٔ کودکونوجوان بود.
از صمد بهرنگی به عنوان «هانس کریستین آندرسون» ایران یاد می شود، آندرسون نویسنده مشهور دانمارکی و خالق آثار مطرحی همچون : پری دریایی کوچولو، بندانگشتی، جوجهاردک زشت، زندگی من، ملکه برفی، دخترک کبریتفروش، لباس جدید پادشاه و ... است که سالروز تولدش را روز جهانی کتاب کودک نامگذاری کرده اند.
زندگی خصوصی:
صمد بهرنگی هرگز عاشق نشد و ازدواج نکرد و تا پایان عمر به همراه مادرش زندگی کرد، اما همیشه عشق به شاگردانش و نوشتن را سرلوحه کارهایش قرار می داد و از نظر او ازدواج یک کار عبث و احمقانه ای بود.
غروب:
صمد بهرنگی در ۹ شهریور سال ۱۳۴۷ در سن 29 سالگی در رود ارس و در ساحل روستای کوانق و شامگوالیک درگذشت و جسدش را چند روز بعد در ۱۲ شهریور در نزدیکی پاسگاه کلاله در چند کیلومتری محل حادثه، از آب گرفتند و پیکرش در قبرستان امامیهٔ تبریز به خاک سپرده شد و در مراسم خاکسپاری وی، انبوهی از مردم، روشنفکران و جوانان حضور داشتند. دلیل مرگ وی از همان ابتدا با گمانه زنی هایی همراه بود و افرادی همانند جلال آلاحمد و غلامحسین ساعدی و ... آن را به ساواک نسبت می دادند و عده ای نیز مرگ وی را طبیعی و در اثر غرق شدن در رودخانه اعلام می کردند، اما هیچکس اطلاع دقیقی نداشت، اما در هنگام شستن پیکر وی چند جای زخم، طرف ران و ساقش بود و چیزی شبیه فرورفتگی دیده می شد.