سلام نو – سرویس سیاسی: پس از آن چه در سالهای پس از خروج آمریکا بر ایران گذشت نه تنها دولت روحانی یک به یک امتیازات خود را از دست داد بلکه مخالفان دولت به لطف مشارکت کم توانستند بهارستان را به طور کامل فتح کنند و پیروزی خود در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ را هم تضمین شده بیابند و تنها این پرسش را مطرح کنند که چه کسی باید به پاستور برود؟ قالیباف، رئیسی یا کس دیگری؟
محمدصادق کوشکی، فعال سیاسی اصولگرا از جمله کسانی است که به این دیدگاه انتقاد جدی دارد و میگوید: جریان اصولگرا تصور میکند که از الان برنده هستند. دوستان اصولگرا از الان مشغول تقسیم وزارتخانهها هستند و وضعیت فعلی و حضور اصلاحطلبان در انتخابات آتی را خیلی جدی نگرفتهاند. برداشت آنان این است که در انتخابات آتی برنده هستند و اصلاحطلبان شانسی ندارند.
هر چند برخی اصولگرایان همچون کوشکی معتقدند نباید خود را از پیش برنده انتخابات بدانند ولی واقعیت این است که بخش قابل توجهی از اصولگرایان هیچ شانسی برای اصلاحطلبان قائل نیست و به انتخابات ریاست جمهوری خیلی خوش بین است. حمید رضا ترقی، عضو ارشد حزب موتلفه اسلامی در این باره میگوید: با توجه به موفقیت اصولگرایان در انتخابات مجلس یازدهم، به پیروزی در انتخابات ۱۴۰۰ریاستجمهوری خوشبین هستم.
محمدعطریانفر، عضو ارشد حزب کارگزاران هم با کوشکی هم نظر است و اصلاحطلبان را بازیگری از پیش باخته نمیداند و معتقد است که اگر آمریکاییها روی موضع فعلی خود وفادار بمانند و در رابطه با ایران هم به تعهدشان (برجام) برگردند، در فضای روانی جامعه تأثیر خواهد داشت و حتی تا حدودی روی اقتصاد ملی هم اثرگذار خواهد بود و در نتیجه اصلاحطلبان شانس خوبی برای بیرون کردن رقیب از گود دارند، به ویژه اگر وضع به همین شکل پیش برود و اصولگرایان در اجماع شکست بخورند.
اما آیا برجام یا گشایش اقتصادی تا این اندازه میتواند زمین بازی را تغییر دهد و آیا امکان باخت اصولگرایان واقعا وجود دارد؟ تجربه تاریخی به ما میگوید حتی در صورت اجماع اصولگرایان باز هم امکان شکست آنان وجود دارد.
شاید این بسیار خوش بینانه به نظر برسد که در وضعیت فعلی و بعد از ترور جنایتکارانه شهید فخری زاده به چیزی شبیه گشایش سیاسی در عرصه بین الملل فکر کنیم، شانسی برای بهبود اقتصادی قائل شویم و در نهایت انتظار تاثیر بر فضای داخلی را نیز داشته باشیم ولی واقعیت این است که چنین چیزی حتی بدون بازگشت آمریکا به برجام هم میتواند محقق شود.
به تجربه خرداد ۷۶ نگاهی دوباره کنیم. سید محمد خاتمی، روحانی کمتر شناخته شدهای که برای شناخته شدن به حمایت مسایر چهرهها نیاز داشت در حالی نامزد انتخابات شد که رقیب اصلی او علی اکبر ناطق نوری بود، سیاستمداری شناخته شده که نفوذ خوبی در حاکمیت داشت و بخش قابل توجهی از ساختار سیاسی نیز میل داشت او پیروز میدان رقابت شود.
حتی خود خاتمی هم امید چندانی به پیروزی نداشت و در بهترین حالت دنبال دست و پا کردن طرفدار برای آغاز کار حزبی بود. اما مردم به خاتمی رای دادند. این رای در حالی داده شد که وضعیت اقتصادی آخرین روزهای دوران هاشمی به بدی دوران روحانی بود، تورم چند ده دردصدی مردم را تحت فشار گذاشته بود، اعتراضات مردمی و برخورد خشن برای کنترل آن رخ داده بود و در نهایت اروپا هم با ایران قطع ارتباط کرده بود.
در همین وضعیت مردم تصمیمی غیرمنتظره گرفتند. یک روحانی کمتر شناخته شده را در برابر سیاستمداری شناخته شده برگزیدند و فضای کشور را ناگهان تغییر دادند.
شرایط امروز با انتهای سال ۷۵ و بهار سال ۷۶ متفاوت است. فشار اقتصادی بیشتر است، اعتراضات و انتقادات بیشتر است، جناحی که خاتمی از آن برخواست در وضعیت کنونی شریک است و رسانههای مخالف به شدت اثر گذار هستند و همین خود ناامیدی را تشدید میکند. با این همه این به آن معنا نیست که امکان تغییر شرایط وجود ندارد.
تغییر جو داخلی، اجماع سازی سیاسی، مخابره پیام مورد نیاز جامعه به آن و ایجاد یک کمپین انتخاباتی خوب میتواند جو فعلی را بشکند و بار دیگر اصولگرایان را با شکست مواجه کند، اصولگرایانی که کلید پیروزیشان در مشارکت و عدم حضور رقیب است و همیشه به مشارکت بالا و رقیب حتی متوسط باختهاند.
با این تفاسیر شاید محمد خاتمی تنها گره گشای خرداد ۱۴۰۰ نباشد، اما این به این معنا نیست که خرداد آینده نتواند بستر تولد یک خاتمی دیگر در تاریخ سیاسی ایران باشد، خاتمی جدیدی که باز هم اصولگرایان و مردم را شگفت زده کند.
نظرات