به گزارش سلام نو، آرمان ملی نوشت: دکتر محمدرضا تاجیک از جمله تئوریسینهای جریان اصلاحات است که از مدتها قبل موضوع بازگشت جریان اصلاحات به تکانههای اصیل و تاریخی خود را مطرح کرده و معتقد است در شرایط حساس کنونی جریان اصلاحات باید بین بازگشت به ایده اصیل خود و عبور از آن یکی را انتخاب کند. این در حالی است که این تحلیلگر مسائل سیاسی قبل از انتخابات مجلس یازدهم شورای اسلامی براین باور بود که جریان اصلاحات باید بین عبور عالمانه و عامدانه از قدرت یا حضور در قدرت به هر قیمتی یکی را انتخاب کند. از دیدگاه دکتر تاجیک جریان اصلاحات نباید برای همه فصول و تنگناهای سیاسی تنها راههای مرسوم را انتخاب کند؛ بلکه گاهی نیاز است از راههای غیرمرسوم استفاده شود. ایشان همچنین معتقد است جریان اصلاحات نیاز به یک انقلاب درونی دارد و باید بین جریان اصلاحات و اصلاحطلبانی که قصد عبور از تکانههای تاریخی اصلاحات را دارند یک تفکیک رادیکال صورت بگیرد. «آرمان ملی» به همین دلیل با دکتر محمدرضا تاجیک گفتوگو کرده که در ادامه ماحصل آن را میخوانید.
شما قبل از انتخابات یازدهم مجلس شورای اسلامی معتقد بودید جریان اصلاحات باید دست به «انتخاب انتخاب» بزند و به صورت عامدانه و عالمانه از ساحت قدرت عبور کند و در ساحت اجتماعی تأثیرگذار باشد. این اتفاق در عمل رخ داد و فاصله جریان اصلاحات از قدرت به صورت جبری و تاریخی بیش از گذشته شد اما شاهد تأثیرگذاری جریان اصلاحات در ساحت اجتماعی نبودیم. چرا چنین اتفاقی افتاده است؟
در شرایط کنونی جریان اصلاحات در وضعیت آستانگی قرار دارد. این جریان در یک آستانه دیگر تاریخ خود قرار گرفته است. این نکته دارای اهمیت است که اصلاحطلبان چه تدبیری برای دوران آستانگی خود دارند و چگونه از این دهلیز زمانی عبور میکنند. بدونتردید این دهلیز دارای وضعیت پیچیدهای است و پر از پیچشهای غیرقابل پیشبینی است. به همین دلیل نوع تدبیر اصلاحطلبان در چنین شرایطی آینده آنها را ترسیم میکند. اینکه آیا جریان اصلاحات میتواند برای خود آیندهای ترسیم کند یا اینکه به صورت کامل به حاشیه جامعه کشیده میشوند؟ قبل از انتخابات بنده از «انتخاب انتخاب» صحبت کردم و اکنون نیز قصد دارم با معنای موثقتری از همین مفهوم صحبت کنم. به نظر من اصلاح طلبان در وضعیت آستانگی کنونی نیز دوباره با یک «انتخاب انتخاب» مواجه هستند. این «انتخاب انتخاب» به این مسأله بازمیگردد که قصد دارند چه نوع هویتی، گفتمان و استراتژی را برای آینده خود انتخاب کنند و با چه ساماندهی در شرایط کنونی عمل کنند. بنابراین یک انتخاب وجود دارد که آیا جریان اصلاحات قصد دارد از تکانههای اصیل اصلاحطلبی، که جریان تاریخی اصلاحطلبی را ایجاد کرده، عبور کند یا به آن بازگردد. بدونتردید این یک انتخاب مهم و تعیینکننده خواهد بود که بر سایر انتخابات ریز و درشت جریان اصلاحات پرتوافکنی خواهد کرد. از زمانی که بنده موضوع «انتخاب انتخاب» را در قبل از انتخابات مجلس مطرح کردم تا امروز دگردیسیهایی در جریان اصلاحات رخ داده و این جریان با ریزش سرمایه اجتماعی مواجه شده است. به معنای دیگر جریان اصلاحات با بحران مقبولیت و مشروعیت مواجه بوده است و استعداد و امکان استعاری بودن خود را تا حدود زیادی از دست داده است. امکان ایجاد یک نوع فضای آنتاگونیستی و دوقطبی در آستانه انتخابات را تا حدود زیادی از دست داده است. جریان اصلاحطلبی با یک نوع بیطراوتی، رکود و اختگی گفتمانی نیز مواجه است. دیری است که از این باغ بری نمیرسد و مفهوم و ایده تازهای مشاهده نمیشود و در ساماندهیها هیچگونه تغییر ویژهای صورت نگرفته است. در اخلاقیات اصلاحطلبی و روابط بین نیروها از یک طرف و از طرف دیگر میان جریان اصلاحطلبی و آحاد مردم رابطه مناسب شگل نگرفته و به همین دلیل دوران آستانگی را بسیار حساس کرده است. بنده به انتخاب بازگشت به یک تکانه به تعبیر کانتی صحبت میکنم. کانت هنگامی که درباره انقلاب صحبت میکند روی تکانه آغازین انقلاب تأکید میکند و آن را با اهمیت میداند. اینکه چه عواملی باعث میشود کثرت به وحدت تبدیل شود و اراده به تغییر به وجود بیاید و آینده خود را ورق بزنند. به تعبیر دریدایی باید آینده را موضوع اراده آگاهانه امروز خود قرار بدهند. بنده معتقدم تنها یک انقلاب میتواند جریان اصلاحطلبی را نجات بدهد. این انقلاب نیز به معنای بازگشت به تکانه اصیل اصلاحطلبی است که ما دیری است که از آن عبور کرده و دور شدهایم. ما جریان اصلاحاتطلبی را به قدرت وصل کردهایم و هویت آن را به سیاست رسمی گره زدهایم و به همین دلیل هر زمان که از این ساحت کنار گذاشته شود دچار بحران کارآمدی و کنشگری میشود. بنده در گذشته عنوان کردهام و هنوز هم به این نکته معتقدم که جریان اصلاحات باید آگاهانه و هشیارانه یک نوع تعطیلات تاریخی را تجربه کند. به خودش بازگردد، خودش را در آیینه نقد ببیند و بتواند خود را بازسازی کند و خود را با روح و اقتضائات زمانه منطبق کند. در چنین شرایطی میتواند به عنوان یک کنشگر در آینده جامعه ما تأثیرگذار باشد، در غیر این صورت اگر بخواهم به صورت عامیانه یک عبارت را عنوان کنم باید بگویم «با این ریش نمیشه رفت تجریش».
بین «انتخاب انتخاب» به معنای حضور یا عدمحضور در قدرت و «انتخاب انتخاب» به معنای بازگشت به تکانههای اصیل اصلاحطلبی یا عبور از آن چه تفاوتهایی وجود دارد؟ آیا در شرایط کنونی ظرفیتهای درونی و بیرونی جریان اصلاحات اجازه میدهد جریان اصلاحات به سمت چنین انتخابی حرکت کند؟
«انتخاب انتخاب» دوم درونی و به تعبیر «دلوز» درون ماندگار است. این خود فراموش شده یا سرکوب شده «خود» است. بازگشت به خود اصلاحطلبی که سرکوب شده است. ما باید انتخاب کنیم که آیا میخواهیم به این خود بازگردیم یا اینکه قصد داریم از آن عبور کنیم. بنده این انتخاب را هم درونی و هم درون مانگار میدانم. انتخابی که براساس یک رابطه دیالکتیکی به معنای تأثیرگذاری و تأثیرپذیری از شرایط اکنون ایجاد میشود. این نکته دارای اهمیت است که در شرایط اکنون اصلاحطلبان قرار است پوستاندازی کنند یا اینکه به پوسته اصلی خود بازگردند. من میان این دو مغایرتی نمیبینم، به دلیل اینکه اصلاحطلبی را بهگونهای خاص تعریف کرده و میکنم. هنگامی که من اصلاحطلبی را تعریف میکنم هم یک نگاه هستیشناسانه دارم، هم یک نگاه اپیستمولوژیک و معرفتشناسانه و هم یک نگاه متدولوژیکال. اصلاحطلبی چیزی نیست جز یکی شدن و صیرورت مداوم. به تعبیر دلوز چیزی نیست جز تکرار تفاوتهای مداوم و مستمر. به همین دلیل باید با لحظات تاریخی خود ارتباط برقرار کند. این بازگشت به معنای این است که به تکانهای باز میگردد که این صیرورت در درون آن وجود داشته است. از طرف دیگر از منظر اپیستومولوژیک و معرفتشناسانه معتقدم جریانی اصلاحطلب به شمار میرود که بتواند به تولید و بازتولید «امر نو» مبادرت ورزد یا به صورت مداوم تولید امر محسوس داشته باشد. در چنین شرایطی میتواند مفاهیم و ایدههای نو را ایجاد کند. گفتمان اصلاحات باید روی اقتضائات و الزامات زمانه و تغییرات تاریخی آغوشش گشوده باشد و پیرامون آن دیوار قدسی کشیده نشود. من جریان اصلاحات را از منظر اپیستمولوژیک، جریانی میبینم که با زمانه خود دیالوگ برقرار میکند و براساس این دیالوگ و دیالکتیک تغییر میکند. از دیدگاه متدولوژیک نیز معتقدم جریان اصلاحات نمیتواند همواره با یک روش کنشگری انجام دهد. اینکه جریان اصلاحات در چه شرایطی با چه روشی وارد صحنه شود باید منطبق با روح زمانه باشد و صیرورت و شدن در فضای روشی نیز باید وجود داشته باشد. من فاصله بین بازگشت و گشت را از بین میبرم و این دوانگاری را یگانه میکنم. در چنین شرایطی مفهومی شکل میگیرد که در درون خود هم بازگشت دارد، هم گشت و هم بازگشت به تکانههای اصیلی است که اصلاحطلبی را به حرکت درآورده و آن را به یک پدیده تاریخی تبدیل کرده و یک آلترناتیو جدی در عرصه سیاسی به وجود میآورد. همچنین باید با زمانه خود دیالوگ داشته باشد.
جریان اصلاحات از یک طرف با طیف سنتی خود مواجه است که اجازه تغییرات اساسی را در این جریان نمیدهد و از سوی دیگر برای آینده کادرسازی نکرده و تحولات نسل جدید اصلاحطلبی عمدتأ خودجوش و بدون ساماندهی بوده است. آیا در چنین شرایطی میتوان به انقلاب در این جریان که مورد نظر شماست، دست پیدا کرد؟
اولین گام در این زمینه این است که جریان اصلاحات را از چنبره برخی اصلاحطلبان برهانیم. ما باید یک رهایی درونی را تجربه کنیم. به تعبیر سیدجمالالدین اسدآبادی هنگامی که قصد داریم اسلام را تعریف کنیم در ابتدا باید بگوییم ما مسلمان نیستیم تا اسلام را در چهره ما نبینند. اگر ما قصد داریم جریان اصلاحات را احیا کنیم در مرحله نخست باید بین اینهمانی جریان اصلاحات و نگاه، برداشت و تفسیر برخی اصلاحطلبان یک تفکیک رادیکال انجام بدهیم. جریانی که از اصلاحطلبی یک ابزار برای بازی در قدرت ساخت و یک نظم نمادینی در درون نظم بزرگتری به وجود آورد باید مورد چالش جدی قرار بگیرد تا از این فضا عبور کنیم. این نکته به معنای آن است که جریان اصلاحات به شکل فزایندهای از یک جریان معرفتی، گفتمانی و اندیشگی از سوی یک پراگماتیسم خشک کلیشهای توسط برخی از اصلاحطلبان پیش رفت. در چنین شرایطی جنبههای اندیشگی و گفتمانی جریان اصلاحطلبی روز به روز نحیف و نحیفتر شدند. به همین دلیل ما باید در مرحله نخست تکلیف خود را با چنین افرادی که جریان اصلاحات را بلعیدهاند مشخص کنیم. در غیر این صورت امکان ورود به ساحتهای دیگر وجود ندارد. جریانی که همواره در حال صیرورت و آفرینش در عرصه نظری و عملی بود با ورود برای کسب قدرت به یک جریان عقیم و اخته تبدیل شد. در فقدان گفتمان منطبق با شرایط اکنون با یک حفره در زمینه بازیگران فردی و جمعی و ساماندهی تشکیلاتی نیز مواجه هستیم. این در حالی است که در پشت ویترین جریان اصلاحطلبی چیزی مشاهده نمیشود. نه مفهوم و ایده جدیدی و نه شخصیت جدیدی در این ویترین وجود ندارد. گویا گرد غبار بر این ویترین نشسته و به گفته مولانا «غماز» نیست. تا زمانی که یک خانهتکانی گفتمانی و استراتژیک نداشته باشیم نمیتوانیم به اتفاقات بعدی فکر کنیم.
معادلات قدرت در درون و بیرون از ایران در آستانه تحولاتی مهم قرار گرفته است. این در حالی است که احتمال حضور یک دولت رادیکال و حتی نظامی در ایران وجود دارد. در چنین شرایطی فقدان گفتمان و استراتژی برای اکنون چه پیامدهایی برای جریان اصلاحات به همراه خواهد داشت؟جریان اصلاحات باید با چه استراتژی به صحنه انتخابات ریاستجمهوری آینده وارد شود؟
واقعیت این است که در شرایط پیچیده و حساسی قرار داریم. تحلیل من این است که همواره راست زیادی سر از چپ درمیآورد و چپ زیادی سر از راست. کسانی که در ساحت نظری رادیکال نشان میدهند در عمل یک روش محافظهکارانه را در دستور کار خود قرار میدهند. کسانی که امروز در ساحت ایدئولوژیک قرار دارند و وجه رادیکال دارند در عمل نیز اینگونه رفتار خواهند کرد. بنده معتقدم نرمش و چرخشی که ممکن است در آینده به سمت قدرتهای جهانی مانند آمریکا صورت بگیرد بیشتر از سوی جریان راست و راست رادیکال رخ خواهد داد. اگر واقعبینانه نگاه کنیم گرهای که در عرصه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی گشوده خواهد شد توسط اصلاحطلبان انجام نخواهد شد. در نتیجه اینکه در آینده با آمدن راست رادیکال در ایران ما با افزایش تنش بین ایران و آمریکا مواجه خواهیم بود واقعیت ندارد. با یکدست شدن قدرت در ایران قدرت با نوعی چرخش گفتمانی، فضایی را ایجاد خواهد کرد که چرخش قدرت در داخل و خارج توجیه شود. براساس سناریوهایی که ترسیم شده قدرت در ایران به سوی یکدست شدن در حال حرکت است. هنگامی که این قدرت یکدست میشود از درون آن، دگرهای جدیدی میجوشد. در شرایط کنونی قدرت دارای یک دگر بیرونی و رادیکال به نام اصلاحطلبی است که باعث انسجام شده است. با از بین رفتن این دگر بیرونی و یکدست شدن قدرت بازیهای زمانی مختلف در درون این فضا جلوهگری خواهد کرد و دگرهای جدیدی خواهد جوشید و شاهد ۷۲ ملت خواهیم بود. اینکه جریان اصلاحات در آستانه انتخابات بتواند افکار عمومی را بجنباند، بعید به نظر میرسد. در نتیجه هم به دلیل رویکرد جریان اصلاحات و هم اینکه با نوعی ساماندهی از سوی قدرت برای آینده مواجه هستیم باید عنوان کنم دوران پس از انتخابات ریاستجمهوری یک دوران جدید خواهد بود. ما از نظر تاریخی وارد یک دوران جدید خواهیم شد که تحولات مهمی در جامعه رخ خواهد داد.
در شرایطی که قدرت در حال یکدست شدن است شانسی برای پیروزی جریان اصلاحات در انتخابات قائل نیستید؟
در این شرایط خیر؛ جریان اصلاحات باید یک تغییر بنیادین را در خود به وجود بیاورد. جریان اصلاحات در آلترناتیوها و شخصیتهایی که معرفی میکند باید شاهد تغییرات جدی باشد. در کارتهایی که برای بازی در نظر گرفته شده هم در نوع و هم در روش بازی باید شاهد تغییرات جدی باشیم. این در حالی است که تغییرات متفاوتی مشاهده نمیشود. کارتها و کنشهای کلیشهای از این امکان برخوردار نیستند که جریان اصلاحات را به عنوان یک آلترناتیو جدی در شرایط کنونی مطرح کنند. اگر چه جریان رسمی اصلاحطلبی وارد بازی انتخاباتی خواهد شد اما من شانس جدی برای آنها قائل نیستم.
آیا جریان اصلاحات برای ورود به عرصه قدرت ارادهای ندارد یا اینکه موانع بیرونی چنین اجازهای به جریان اصلاحات نمیدهد؟
من قصد ندارم با این دوانگاری بازی کنم و نوعی فرافکنی سیاسی داشته باشم. سیاست به معنای زیبای دریدایی ممکن کردن امر غیرممکن است. کنشگر سیاسی زمانی معنا پیدا میکند که«شب تاریک و بیم موج و گردآبی چنین حائل» وجود داشته باشد. هنگامی معنا پیدا میکند که راه ناهموار وجود داشته باشد.ا گر همه شرایط فراهم باشد، راه هموار باشد و هیچ بازی قدرتی در پس پرده وجود نداشته باشد که کنشگری سیاسی معنایی ندارد و همه میتوانند مدعی کنشگری سیاسی باشند. این طبیعت گروههای سیاسی است که مسیر رقیب خود را ناهموار و حتی ناممکن میکنند. در شرایط کنونی نیز همین اتفاق رخ داده است. سوال اینجاست که آیا جریان اصلاحات به آن بلوغ و رشادت رسیده که بتواند از روزنهها عبور کند یا منتظر است در و دروازهها گشوده شود و فرش قرمز برای آنها پهن شود؟ تجربه نشان داده دروازه در عرصه سیاسی ایران باز نیست و تنها روزنههایی در مقاطع مختلف بروز و ظهور میکند و پس از مدتی نیز از بین میرود. نباید جریان اصلاحات را به بازی مرسوم سیاسی گره زد. جریان اصلاحات باید بتواند همه ساحتها را عرصه بازیگری خود قرار بدهد و اگر از عرصه سیاسی مرسوم راهی پیدا نکرد به عرصه سیاسی غیرمرسوم گرایش پیدا کند. نباید تنها یک سناریو خاص و تعریف شده برای همه فصول به کار گرفته شود.
نظرات