سلام نو – سرویس اجتماعی: هر چقدر مدل طلای تیراندازی و پیروزی والیبال در برابر لهستان برای ورزش ایران لذت بخش بود، به همان اندازه روز سوم المپیک با رقابت کیمیا علیزده و ناهید کیانی در تکواند تلخ شد.
در روز سوم بازیهای المپیک ناهید کیانی نماینده کشورمان در وزن ۵۷- کیلوگرم مسابقات تکواندوی بانوان مقابل کیمیا علیزاده ملیپوش سابق تکواندو ایران قرار گرفت، علیزادهای که این بار زیر پرچم پناهجویان پا به رقابت گذاشت و اتفاقا توانست از سد ناهید کیانی بگذرد و به نیمه نهایی برسد، هرچند در نیمه نهایی شکست خورد و باید شانس خود را برای کسب مدال برنز امتحان کند.
ایران در المپیک شکستها بسیاری خورده و ناکامیهای بسیاری را تجربه کرده است. از شکست در کشتی که همیشه مدعی قهرمانی بودیم تا ناکامی چند دههای در رسیدن فوتبال به المپیک. ما در تمام دوران المپیک تلخیهای بسیاری را دیده و چشیدهایم. با این وجود تا اینجا رقابت ناهید کیانی با کیمیا علیزاده تلخترین رقابت و تلخترین شکست ایران و ایرانیان بود.
کیمیا علیزادهای که امروز زیر پرچم پناهجویان میجنگد ۵ سال پیش و در المپیک ۲۰۱۶ ریو مدال برنز وزن خود را کسب کرد و تبدیل به اولین زن مدال آور ایران در المپیک شد. کیمیا آن روزها ۱۹ ساله بود و تازه از نوجوانی به جوانی گام گذاشته بود. پیامهای تبریک یکی پس از دیگری سر رسیدند و کیمیا بر صدر نشست و محبوب و الگو شد.
روزگار پیش رفت، زمین چرخید ابر و باد و مه و خورشید دست به دست هم دادند تا کیمیا علیزاده از ایران برود. در ابتدا گفته میشد که او با پرچم هلند به المپیک تابستانی خواهد آمد، در نهایت اما زیر پرچم پناهجویان و همراه با ۴ ورزشکار دیگر پا به رقابتها گذاشت.
بیایید حرفهایی مثل بیوفایی و بدعهدی کیمیا علیزاده و دیگر ورزشکاران کوچ کننده را کنار بگذاریم و یک بار هم که شده به علتهای واقعیتر این مهاجرتها نگاه کنیم. به گفته معاون وقت وزیر ورزش کیمیا پس از موفقیت در المپیک ۳۰۰ سکه طلا، یک خانه و یک ماشین دریافت کرد و هزینه عملهای جراحیش نیز پرداخت شد. پس به طور خلاصه میتوان گفت که نبود کیمیا در ایران دلیل مالی ندارد.
کیمیا امروز ۲۳ ساله است پس نمیتوان او را تربیت شده غرب، تحت تاثیر حکومت سابق و چیزهایی از این دست دانست. او یک نفر مثل صدها هزار نوجوان و جوان ایرانی دیگری است که در این سالها به خواستههای بسیارشان بیتوجهی شده است.
در متن تند و تیزی که علیزاده برای رفتن از ایران نوشتن تاکید کرد که«من یک انسان هستم و میخواهم در همین مدار باقی بمانم و خواهان یک زندگی شاد و سالم با امنیت هستم». در همین بخش از متن هم مشخص است که مسئله مالی در اولویت نخست او قرار نداشته است، چنانچه در کلیت متن هم اشارهای به مشکل مالی نمیکند.
کیمیا متولد تابستان ۱۳۷۷ است و به نوعی نماد و نشانی از نسلی که حالا اندک اندک پا به عرصههای مختلف میگذارند، نسلی که این روزها به عنوان دهه هشتادیها نیز خطاب میشوند.
نسل کیمیا و نسلهای بعد به جز مسائل مالی استانداردهایی دیگر نیز برای زندگی خود دارد و نشان دادهاند که حاضر نیستند به سادگی از این استانداردها کوتاه بیایند. به نظر میرسد سیاستگذاران و مسئولان دیر یا زود باید فکری به حال این نسل، استانداردها و خواستههایش بکنند. آیا میخواهند در برابرش بیاستند؟ سرکوبش کنند؟ یا واقعیتهای آن را بپذیرند؟
از دست رفتن کیمیا و شکستی که ایران از رفتنش متحمل شد تنها یکی، و شاید کم هزینهترین شکست از هزاران شکستی باشد که از کوچ فرزندان ایران به این سرزمین تحمیل میشود. باید این موج کوچ را که از تفاوت استانداردها و البته فشارهای اقتصادی بسیار متاثر است جدی گرفت و گرنه در آیندهای نه چندان دور هزینههایی بسیار سهمگین به ایران تحمیل خواهد شد.
نظرات