به گزارش سلام نو، اسفندیار عبداللهی در یادداشتی در دیدارنیوز نوشت: سیدمحمد خاتمی ۷۸ ساله شد، او در ۲۱ مهر ۱۳۲۲ چشم به جهان گشود، شناسنامهاش صادره از اصفهان و خود زاده اردکان یزد است. او رییس جمهوری پیشین ایران و سالهاست که در سپهر سیاسی ایران یک طرف ماجرا و از جمله کسانی است که اولینهایی را در نظام جمهوری اسلامی پایهگذاری کرد. بعد از پایان دوره ریاست جمهوری تا کنون که بیست و دوم مهرماه ۱۴۰۰ است، با وجود محدودیتها و شرایط خاصی که بر عرصه سیاسی و عمومی کشور به وجود آمده، خاتمی شده با جملهای، کلمهای و یا از طریق تشکیلات و برنامهای توانسته نقش تاریخی خود را ایفا کند، شاهد آن تکرارِ "تَکرارهای" او است.
دوستی دارم که هرگاه کارها از پیش نمیرود، میگوید فلانی، "گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود". اتفاقا تا آمدم به روز تولد رییس دولت اصلاحات و ۷۸ ساله شدنش فکر کنم ناخودآگاه به یاد این جمله کلیشهای دوستم جناب آقای "ق. ق" افتادم، خدا حفظش کنه. همین اول کار عرض کنم که قصد ندارم به روال گذشته یادداشت رسمی و کلاسیک بنویسم، حقیقتا میخواهم با هم "حرف" بزنیم. چه اشکالی دارد گاهی روزنامهنگار با مخاطب حرف بزند بدون اینکه بخواهد عضلات مغزش را به جنگ واژههای رسمی بفرستد؟
...عرض میکردم. به مناسبت زاد روز سید محمد خاتمی ناخواسته به این میاندیشیدم که من هم مانند هزاران ایرانی در سال ۱۴۰۰ دیگر عاشق رئیس دولت اصلاحات نیستم اما، "گاهی، نمیشود، که نمیشود که نمیشود" و سید محمد خاتمی را نمیتوان و "نمیشود" نادیده گرفت و فراموش کرد.
ببخشید باز ذهنم به سوی دیگری رفت. یکی دو سالی است که در حال نگارش کتابی تحت عنوان "شریعتی؛ دو تولد و دو مرگ"، هستم. اینکه این کتاب چه از آب درآید یا محتوای آن چیست بحث دیگری است و در صورت موفقیت در تکمیل و انتشار، خوانندگان در مورد آن قضاوت خواهند کرد.
چه ربطی داشت؟ چرا در روز تولد خاتمی به دکتر علی شریعتی گریز میزنم؟ به نظرم بی ربط نیست. علی شریعتی را از هر طرف و از هر زاویه تاریخی، عقیدتی و سیاسی نگاه کنیم، باز هم علی شریعتی است. اینکه ما چقدر با علی شریعتی دوست، دشمن و یا منتقدش باشیم، نمیتواند نام علی شریعی را از تاریخ سیاسی ایران پاک کند و اینکه او چپ بود یا راست، مذهبی، ملی مذهبی یا تندرو و کندرو، با سواد یا بی سواد بود و مبدع و بانی چه رویههایی در ایران بود یا نبود؛ نمیتواند مانع "علی شریعتی بودن" او شود. افراد کمی در تاریخ موجساز و ماندگار میشوند. هیلتر، چنگیزخان و صدام یکجور در تاریخ ماندند. فاتحان در تاریخ ایران و جهان هم نیک نام بودند و هم بدنام. حتی فاتحان بدنام در سرزمین خودشان محبوب و در نزد مغلوبان منفور بودند. مثلا شاید هندیها از نادر شاه افشار به نیکی یاد نکنند، ولی ایرانیها به او میبالند.
یک تیپ انسانها هم هستند که من به آنها "ملکههای ذهن بشر" میگویم که نه تکرار میشوند و نه نیاز به تکرار و تبلیغ عملکرد آنها وجود دارد. آنها خود به خود، اگر نه همیشه، ولی هر از چند گاهی و به بهانهای در ذهن آدمی تاج و تخت دارند و ملکه ذهن هستند. محمدتقی خان فراهانی، عباس میرزای قاجار، ستارخان، باقرخان، علیقلی خان سردار اسعد بختیاری، محمد مصدق، مهندس بازرگان، علی شریعتی، حضرت امام، آیت الله طالقانی و سید محمد خاتمی و البته اسامی دیگری که شاید من فراموش کردهام و یا برای من ملکه ذهن نیستند، افرادی نیستند که به این راحتیها از اذهان پاک شوند.
کوروش هخامنشی پادشاه ایران، نه رسانه داشت، نه عکسها و سخنرانیهایش را در شبکههای تلویزیونی به صورت زنده پخش میکردند. اما نام او فراموش ناشدنی است و برای بسیاری از ایرانیان محترم است؛ لذا با وجود بی مهریهایی که گاه و ناگاه نسبت به این شخصیت تاریخ ایران اتفاق میافتد، نمیشود از تاریخ پر از فراز و نشیب ایران گفت و از او نگفت.
در دوم خرداد ۷۶ در هنگامه رایگیری، نگارنده سرباز نیروی انتظامی بودم و در استان کردستان خدمت میکردم و شخصا تصمیم داشتم که به یک نامزد غیر معمم رای بدهم و تنها نامزد مکلا آن دوره از انتخابات آقای زوارهای بود. ولی کردهای سنی مذهب باعث شدند من هم به رغم تصمیم قبلی، به سید محمد خاتمی رای دهم. خیلی برایم جالب و تامل برانگیز بود که مردم کردستان با چه شور و هیجانی به خاتمی به عنوان "سیدِ اولاد پیغمبر" رای میدادند؛ نه به عنوان کسی که از جامعه مدنی، توسعه سیاسی یا اصلاحات فرهنگی حرف میزد. البته لازم به ذکر است که تا آن زمان خود من هم اساسا واژگان و اصطلاحاتی، چون جامعه مدنی و توسعه سیاسی را نمیشناختم و تصوری از مفهوم آن نداشتم. درست ۵ ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ دوره خدمت من هم به سر رسید و تازه زمانی فهمیدم در ایران چه اتفاقی افتاده که در تهران با روزنامههایی، چون جامعه و دیگر نشریات آن روزگار آشنا شدم. آن وقت بود که فهمیدم چرا مقام معظم رهبری از انتخابات دوم خرداد به عنوان "حماسه دوم خرداد" یاد کردهاند.
به واقع هم نهضت و حماسهای رخ داده بود و در این حماسه هر گروه و صنف از مردم به دلایلی که خودشان داشتند، سید محمد خاتمی را برگزیدند. کردها به این دلیل که او را اولاد پیغمبر میدانستند، دانشجویان، زنان، احزاب، جوانان، آزادیخواهان، مذهبیون و ... هر کدام نیات، آینده و آرزوهای خود را در خاتمی جستجو میکردند. اولین رایم را سال ۷۲ به مرحوم هاشمی رفسنجانی داده بودم و این دومین رای خود را هم تقدیم یک روحانی خندان و خوشرو و اهل تسامح و تساهل کردم.
اتوبوس به مقصد رسید و من هنوز دارم مینویسم!. چون واقعا قصدم حرف زدن بود، قصدم این بود که با خواننده گپی زده باشم و یک تصویر دیالوگی را در این مونولوگ بگنجانم. اما اصل موضوع این بود که به بهانه زاد روز سید محمد خاتمی یادی از او کرده باشیم. یادی کردیم از او و حتما هر کسی از نگاهی و به دلایلی حق دارد در مورد سید اصلاحات سوالات، نقدها و تاییدهایی در ذهن داشته باشد و چون هدف این یادداشت آسیب شناسی خاتمی، نقد اصلاحات، نقش خوب یا بد او در ۴۰ سال گذشته نبود، طبیعتا وارد آن حوزهها و موضوعات نمیشویم. اینکه شخص خاتمی در مقاطع مختلف میتوانست آثار و تاثیرات بیشتری از خود به جا گذارد و مقداری در برابر موجها و تکانههای سیاسی محکمتر باشد و هزار یک قصه دیگر، مباحثی است که بارها گفته شده و گفته خواهد شد.
هر روز که روز تولد نیست! حداقل این یک روز کام خود و صاحب مجلس را تلخ نکنیم. اما واقعا "گاهی نمیشود که نمیشود که نمیشود". همانگونه که نمیتوان تاریخ معاصر ایران را از هاشمی رفسنجانی و کاراکترهای مثل او تهی کرد، "خاتمی بودن" سیدمحمد خاتمی را هم نمیتوان از تاریخ گرفت.
سید محمد خاتمی را هم مانند هاشمی رفسنجانی باید در دو فاز و مرحله تاریخی به طور مجزا تعریف و تحلیل کرد. خاتمی قبل از وزارت ارشاد و خاتمی بعد از آن. سیدمحمد خاتمی از اردوگاه چپ انقلابی میآید که در تمام ایرادات و اشکالات و انتقادات این اردوگاه در دهه اول انقلاب شریک است؛ از چالش در روابط ایران آمریکا پس از تسخیر سفارت آن کشور و دیگر انحصارطلبیهایی که از نظر برخی کارشناسان سیاسی در آن مقطع و توسط جناح چپ رخ داد.
اما سیدمحمد خاتمی بعد از دوم خرداد ۷۶ است که از ذهن و تاریخ پاک نمیشود. چه امروز به مانند سالهای میانی دهه ۷۰ او را دوست داشته باشیم یا نه، خاتمی بانی جنبش اصلاحات، طراح گفتوگوی تمدنها در سطح بینالمللی، برملا کننده فاجعه قتلهای زنجیرهای و رسوا کننده عوامل آن و تاکنون رهبر معنوی جریان اصلاحات است. پس گویی "نمیشود که نمیشود که نمیشود"، خاتمی را نادیده گرفت.
نظرات