سحر طوسی؛ کسی که زندگیش رو صعود میکنه، لحظه هاش رو میرقصه و نگاهش رو تعارف میکنه. با کار داوطلبانه و فریلنسری کلی تجربیات هیجان انگیز داره و به مقاصد مختلف ایران و جهان سفر کرده.
یکی از این تجربیات، رکاب زدن برای محقق کردن یک آرزوی دوران بچگی هست. سحر برای برآورد کردن آرزوش یعنی ساخت مدرسه، به مدت ۳۵ روز ۲۰۰۰ کیلومتر رو از خزر تا خلیج فارس به نفع دختران بازمانده از تحصیل بعد از دوره ابتدایی، رکاب زده.
اون از اولین روز سفرش اینطور میگه: "چک کردیم هوا خوبه و چهار صبح راه افتادیم به سمت بندرانزلی.و بعد از رسیدن و گرفتن فیلم و عکس، اولین روز از ساحل دریایخزر شروع شد، با هزارتا حس متفاوت و ضد و نقیض:
ترس، ذوق، استرس، قدردانی"
بعد از بندر انزلی به سمت قزوین راهی میشه و با سبقت یه وانت از خاکی سمت راستش میخوره زمین. بعد مسیرش رو ادامه میده و از قزوین به سمت تهران حرکت میکنه.
اگر از اون بپرسید چرا دختران فردا، چرا پسران و چرا فرزندان نه؟ بهتون این پاسخ رو میده: "میتونم بگم چونکه تعداد دخترانی که از تحصیل باز میمانند بیشتر از پسرانه، میتونم بگم دختران, زنان و مادران فردایمان هستند و بیشترین تاثیر را در ساختن جامعه فردا دارند.
اما واقعیت اینه که برای من بیش از اینها چیزی که مهمه اینه که بسیاری از دختران به دلایل متفاوتی از تحصیل باز میمانند. دلایلی همچون نبود امکانات، دور بودن مدارس و تعصبات فرهنگی.
خیلی از پسران بعد از تحصیل یا حتی در هنگام تحصیل وارد بازار کار میشن و به شکلی دیگه زندگیشون ادامه و رویایشان را میسازن. اما برای بسیاری از دختران، بخصوص در مناطق کم برخوردار بازماندن از تحصیل به معنای بازماندن از آرزوهایشونه، دست شستن از ایده هایشونه.
به همین دلیل به جای پول نداشتهام، توانی که در بدن دارم را به کار میگیرم و با همه وجود از دریای خزر تا خلیجفارس را رکاب میزنم تا دختران همچنان رویاهایشان را بسازند و شبها با امید سربر بالش بگذارند."
با کمی استراحت و فیزیوتراپی از تهران به قم میره و در قم وجود دوچرخه سوار خانم، تعجبش رو برمیانگیزه. اون مسیرش رو پی میگیره و خودش رو به کاشان میرسونه و با خبر تقبل ساخت یک مدرسه توسط موسسه حامی کانادا کلی انرژی میگیره و به نطنز، با خیابونای پر از چنار میرسه.
از نطنز راهی اصفهان میشه توی بازار اصفهان تاب میخوره و بعد راهی نایین می شه و حواسش بوده تا شبها رکاب نزنه و خودش رو به یک شهر یا روستا برسونه.
از شهر زارچ با طولانی ترین قنات جهان که در یونسکو ثبت شده عبور میکنه و وارد یزد میشه و به هنر و رنگ صنایع دستی یزد دل میبازه.
یزد رو بدون اینترنت و نقشه و اطلاع از آب و هوا، به سمت کرمان ترک میکنه و در مسیر کلی تابلو از عبور حیوانات مختلف میبینه و نگاهی به قدیمی ترین صندوق امانات جهان در قلعه سریزد میاندازه.
با وجود شرایط بارونی و برفی و شروع عادت ماهانه مسیر خودش رو در کرمان ادامه میده و یکی از سختترین گردنه ها را پشت سر می گذاره. با عبور از گردنه راین، ارگ راین که سومین بنای خشتی جهان هست و یکی از بزرگترین بناهای تاریخی مربوط به دوره ساسانی می شه رو میبینه.
حالا به قول خودش داره به قول مرحله آخر یعنی گردنه دلفارد نزدیک میشه. سحر در جاده گردنه دلفارد ترسیده این جاده رو این طور توصیف میکنه: "جاده ای بسیار زیبا و یکی از جاده هایی که واقعا ترسیدم. شیب بسیار زیاد، باد، جاده دوطرفه، رانندگی افتضاح و البته طبیعت فوق العاده زیبا"
با ادامه مسیر، به جیرفت میرسه. شهری که به خاطر تنوع مرکبات و کشاورزی به هند ایران معروفه و با وجود اینکه قدمت این شهر به دوران پیش از تاریخ باستان بر می گرده به زعم سحر، این شهر به امان خدا رها شده و داره روز به روز خراب تر میشه.
در نهایت سحر این مسیر پر پیچ و خم رو با رکاب زدن و تمام سختی و لذتی که براش داشته در کهنوج به پایان می رسونه و در تاریخ ۱۱ آذر ماه ۱۳۹۸ کلنگ اولین دبیرستان دخترانه در کهنوج زده میشه.
نظر شما