به گزارش سلام نو، روحالله نخعی در شرق نوشت: مذاکرات احیای برجام در دولت سیدابراهیم رئیسی از پاییز امسال پیگیری شده است. برای آنها که مذاکرات منتهی به امضای برجام در سالهای ابتدایی دولت حسن روحانی را دنبال میکردند، تفاوت فضای مذاکرات محسوس است. روند اخبار، لحن موضعگیریهای بازیگران برجام و حتی میزان حضور و خودنمایی مذاکرهکننده ارشد ایران در فضای رسانهای و شبکههای اجتماعی بهوضوح با آن زمان تفاوت دارد. زمانی که مذاکرات منتهی به برجام در جریان بود، حاضران مذاکرات از پس حدود یک دهه چالش هستهای به میز مذاکرات رسیده بودند، درحالیکه چیزی بهعنوان پایه و اساس مذاکرات در کار نبود و البته نسخه مشابهی هم از توافقی که درنهایت امضا شد، در صحنه بینالمللی نبود که فرمول آن بتواند الگوی کار باشد. علاوهبراین، ایران و ایالات متحده از پس چند دهه چالش و قطع رابطه، برای اولینبار پای یک میز نشسته بودند و اگرچه در همان مذاکرات کارشان به گفتوگوی مستقیم هم رسید، دهههای پیشین همچنان سایه خود را روی مذاکرات حفظ کرده بودند. در مذاکرات امروز اما از طرفی موضوع مذاکرات در درجه اول نه یک چالش کلی که توافقی است که وجود دارد و موضوع فقط بازگشت به آن است.
به عبارتی میتوان ادعا کرد به لحاظ ماهوی و روی کاغذ، احیای برجام نباید از امضای برجام سختتر باشد. بااینحال روند پیشرفت و چشمانداز موفقیت در گفتوگوهای آن زمان بهمراتب با وضعیت فعلی متفاوت بود. نگاهی به چینش بازیگران میتواند روشن کند چرا به این نقطه رسیدهایم. البته ناگفته پیداست که اصل ماجرا هم در آن زمان و هم در شرایط فعلی، ایران و ایالات متحده بودند و هستند.
انگیزههای پیگیری گفتوگوها
ایرانی که پای میز مذاکرات برجام نشست، مصمم بود که هم سایه جنگ را از سر خود دور کند، هم از شر تحریمها راحت شود و سهم خود را از معاملات بینالمللی پس بگیرد و هم بتواند با جلب سرمایهگذاری خارجی و نیز افزایش تعامل اقتصادی با دیگران، اساسا شکل حضور خود در دنیا را تغییر دهد و اقتصاد خود را نیز به شکلی جدی و ماندگار تقویت کند. از طرف دیگر، ایالات متحده اگرچه مثل امروز برنامه هستهای ایران را یک مسئله میدید اما فراتر از آن به دنبال این بود که رویکرد سیاسی خود را در خاورمیانه و مشخصا در حوزه ایران به شکلی اساسی تغییر دهد.
درواقع هر دو طرف علاوهبر پیگیری توافق هستهای این گزینه را نیز در ذهن داشتند که این توافق میتواند گام اول در حل یا خنثیکردن چالشهای چنددههای ایران و ایالات متحده شود و پس از آن بتوانند مسائل دیگر فیمابین را نیز به گفتوگو بگذارند. چنانکه در همین مذاکرات، سد تعامل ایران و آمریکا شکست و حتی تماس مستقیم وزرای خارجه دو طرف به مسئلهای روزمره تبدیل شد.
امروز اما دولت سیدابراهیم رئیسی بهوضوح علاقهای به تقویت روابط با غرب ندارد و قصدی در کار نیست که بعد از برجام، گفتوگوی دیگری در کار باشد. حتی مسئله تحریم نیز برای این دولت آنچنان که برای حسن روحانی ۹۲ برجسته بود، جایگاه ندارد و کم نیستند صداهایی که غلط یا درست، میگویند ایران دیگر به تحریم عادت کرده است و همانطور که تا امروز توانسته با تحریم ادامه حیات دهد، از این به بعد هم پیش خواهد رفت. دولت جو بایدن نیز، هم در صحنه داخلی و هم در صحنه بینالمللی گرفتاریهای بسیار مهمتری پیشروی خود میبیند که اجازه نمیدهند مسئله ایران چنان در فهرست اولویتها بالا برود و البته امید چندانی هم ندارد که راه مورد نظر پیشین را بعد از احیای برجام با ایران از سر بگیرد.
عزم سیاسی در تهران و واشنگتن
شاید مهمترین ویژگیای که تفاوت ۲۰۱۵ با ۲۰۲۲ را توضیح میدهد، عزم سیاسی دو طرف معطوف به موفقیت مذاکرات بود. دولت باراک اوباما، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، در آن زمان مصمم بود که مسئله برنامه هستهای ایران را حل کند و به نتیجه برساند. علل این تصمیم البته خود بحث مفصلی است که به گرایش اوباما به تغییر رویکرد ایالات متحده در صحنه بینالمللی مربوط است. اما نشانههای عزم اوباما در این مسیر آشکار بود. دولت آمریکا در آن زمان شاید جدیترین چالشهای تاریخش با اسرائیل را بر سر ایران تجربه کرد. نخستوزیر وقت اسرائیل، بنیامین نتانیاهو در سایه نارضایتی از رویکرد اوباما نسبت به ایران، در اقدامی بیسابقه رسما اسرائیل را وارد بازیهای سیاسی داخلی ایالات متحده کرد و در انتخابات ۲۰۱۲ از رقیب جمهوریخواه اوباما یعنی میت رامنی حمایت کرد. او همچنین با دعوت جمهوریخواهان به واشنگتن رفت و در کنگره آمریکا علیه رویکرد دولت به سخنرانی پرداخت، اقدامی که برای کاخ سفید بسیار سنگین بود. اوباما در یک مرحله وقتی مذاکرات با ایران در جریان بود و اسرائیل همچنان بر طبل تهدید میکوبید، این پیام را به اسرائیل داد که در صورت تصمیم به حمله به ایران منتظر آمریکا نباشد. اوباما همچنین در تلاش برای موفقیت مذاکرات، دو بار، یک بار با واسطه جان کری، وزیر خارجه و یک بار مستقیما، ویلیام برنز، دیپلمات برجسته آمریکایی را قانع کرد بازنشستگی خود را به عقب بیندازد و تا وقتی مذاکرات به مراحل پایانی نرسیده صحنه را ترک نکند. حتی زمانی گزارش شد که وقتی تیم آمریکایی خواسته در مواجهه با یک چالش و بهعنوان مشورت، مذاکره را ترک کند و به واشنگتن برگردد، دولت اوباما با پیگیری و ارائه دستورالعملهای لازم از همان راه دور، مانع از این وقفه شده است. مشابه همین رویکرد در ایران هم دیده میشد. دولت روحانی اساسا وعده حل مسئله هستهای و تحریمها را در صدر مواضع کارزار انتخاباتی خود گذاشته بود و این وعده از دلایل مهمی بود که او توانست بعد از انتخابات پرحادثه ۸۸، بخشی از بدنه اصلاحطلبان را از قهر به پای صندوق بازگرداند. او از ابتدا محمدجواد ظریف را عملا از بازنشستگی بیرون کشیده بود تا بهعنوان متخصص ایالات متحده، علم مذاکرات را به دست بگیرد و بخش مهمی از انرژی دولت خود را صرف ایستادگی پای مذاکرات کرد، تا جایی که بعدها همین مسئله به سوژه انتقاد کسانی تبدیل شد که او را متهم میکردند، از مسائل دیگر به نفع برجام غافل شده است. با چنین پسزمینهای، دو رئیسجمهور عملا بخشی از سرمایه سیاسی خود را در این مذاکرات گذاشته بودند و حاضر نبودند شکست مذاکرات را بپذیرند.
در شرایط فعلی اما چنانکه اشاره شد، هیچکدام از دو دولت، حتی نزدیک به آن جدیت در به نتیجه رساندن کار را هم ندارند. بهخصوص در تهران، دولت رئیسی عملا مجموعهای از جدیترین مخالفان برجام را پای کار آورده است که سالهای دوری از قدرت را با حمله به رویکرد دولت روحانی نسبت به غرب و آمریکا گذراندهاند و حالا تا جایی که برایشان ممکن است اصراری ندارند هزینه زیادی پای دستاورد اصلی دولت سابق خرج کنند.
خلاقیت در اتاق مذاکره
زمانی که دولت روحانی رو به پایان بود، بسیاری از تحلیلگران ادعا میکردند که هر دولتی سر کار بیاید، با توجه به اینکه برجام تصمیم نظام است، ماجرای توافق هستهای دچار تغییر نخواهد شد. در عمل البته آشکار شد که چنین تفاوتی وجود دارد و تصور این عدم تفاوت از بیدقتی به یک نکته مهم بوده است: بله تصمیم را پایتخت میگیرد اما هیچچیز در صحنه بینالملل در «تصمیم» خلاصه نمیشود بلکه اجرای تصمیم و پیداکردن راهحل برای موانع بر عهده دیپلماتها و مقاماتی است که پای میز مذاکره مینشینند. در مذاکرات منتهی به برجام از ایران محمدجواد ظریف و از ایالات متحده جان کری بهعنوان وزرای خارجه رؤسای هیئتهای مذاکرهکننده بودند و در سایه جدیت دولتهای متبوع، راهحلهای لازم برای عبور از موانع صعبالعبور را مییافتند. این تا حد قابلتوجهی حاصل تسلط و خلاقیت دو طرف و البته اعضای تیمهایشان بود. نمونه این خلاقیت در اواخر دولت روحانی نیز دوباره دیده شد. وقتی طرح مجلس که از جمله بندهایش، توقف اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی بود، در اوایل دولت جو بایدن، رئیسجمهور جدید ایالات متحده میرفت که پیش از اینکه بایدن فرصت مذاکره بیابد، برجام را در اسفند ۹۹ به نقطهای تقریبا غیرقابلاحیا برساند. اما در سفر رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی به ایران، راهحلی که در مذاکرات ظریف و علیاکبر صالحی، رئیس وقت سازمان انرژی اتمی پیدا شد، توافقی بود که طبق آن اطلاعات نزد ایران میماند تا در زمان احیای برجام تحویل آژانس شود و بهاینترتیب برجامی باقی ماند که اکنون برای احیای آن مذاکره شود. این خلاقیت نیز البته حاصل عزم سیاسی بود که در دولت وقت وجود داشت.
روند فعلی عملکرد تیم حسین امیرعبداللهیان، وزیر خارجه و علی باقریکنی، معاون سیاسیاش و رئیس هیئت مذاکرهکننده ایران، خود در این زمینه گویاست. وزارت خارجه امیرعبداللهیان، ابتدا از رویکرد تیم قبلی فاصله میگیرد و سپس به آن برمیگردد. ابتدا خبر پیشنهاد تروئیکای به گفتوگوی پنججانبه با حضور اتحادیه اروپا را تکذیب میکند و سپس دلایل رد آن را توضیح میدهد. باقری مصرانه از نامبردن از برجام سر باز میزند و مذاکرات را مذاکرات «رفع تحریم» میخواند و امیرعبداللهیان بعد از مدتی به ناچار توضیح میدهد که منظور همان احیای برجام است. امیرعبداللهیان یک روز از گزینه مذاکره مستقیم با ایالات متحده صحبت میکند و روزهای بعد را صرف عقبنشینی از صحبت خود میکند. بیش از تسلط و خلاقیت، آنچه از سوی تیم ایرانی میبینیم، سردرگمی است. در طرف مقابل نیز آنتونی بلینکن، وزیر خارجه آمریکا، عملا در بحث ایران حضور چندانی ندارد و دولت متبوع او نیز هفتهها فرصت طلایی برای شروع مذاکرات را با این پا و آن پا کردن و تحلیلهای غلط درباره چشمانداز انتخابات ایران هدر داد و حالا هم تازه توانسته است بین رابرت مالی، مدافع جدی برجام که رئیس تیم مذاکرهکننده شده است و ریچارد نفیو، متخصص تحریمها که معاون او شده بود، انتخاب کند و «طراح» تحریم را از مذاکره «رفع» تحریم کنار بگذارد.
درک متقابل در گفتوگو
در تحلیلها درباره علت موفقیت مذاکرات برجام اشاره شده است که مشخصا حضور این دو وزیر خارجه و تعاملشان از عواملی بود که اگر نبود، شاید مذاکرات هیچوقت به نتیجه نمیرسید. ظریف و کری هر دو شناخت خوبی از ملزومات صحنه گفتوگو داشتند و بهخصوص ظریف آمریکا و سیاستمدارانش را بهخوبی میشناخت. چنانکه پیشتر توضیح داده شد، هر دو طرف از عزم و جدیت طرف مقابل در رساندن کار به نتیجه خبر داشتند و این خود کمک شایانی به شکلگیری درک متقابلی بود که بین دو طرف ایجاد شد. هر دو طرف میدانستند که طرف مقابل با انگیزه بهنتیجهرساندن کار پای میز آمده است. البته نکته غیرقابلانکار در این زمینه این است که این درک مفاهمه، حاصل مواجهه بود. این دو نفر که برای اولینبار بهعنوان نمایندگان کشورهای خود در جلسههای رسمی در مقابل هم قرار گرفته بودند، در همان فضای مذاکرات بارها دیدارها و گفتوگوهای دوجانبه حضوری و تلفنی را برقرار کردند و بدون حضور واسطه و حتی طرف سومی، مواضع یکدیگر را بهطور مستقیم شنیدند، بدون اینکه این مواضع با منافع پیامرسانها دچار ناخالصی شده باشد. این خود اثر بسیار قابلتوجهی در پیشرفت و بهنتیجهرسیدن مذاکرات از بین چالشها و موانع متعدد داشت.
وضعیت فعلی اما بیشترین فاصله ممکن را با آن زمان دارد: اساسا گفتوگوی مستقیمی بین ایران و آمریکا وجود ندارد که قرار باشد کار به مفاهمه و درک متقابل بکشد. تیمی که جایگزین تیم ظریف شدهاند نیز اصلا به اندازه او آمریکاشناس نیستند، نه امیرعبداللهیان که حوزه تخصصیاش خاورمیانه و کشورهای عربی بوده و نه باقری که پس از سابقه حضور در تیم ناکام مذاکراتی پیش از دولت روحانی، در قوه قضائیه بوده است.
شانس موفقیت برجام در مقابل احیای برجام
در هفتههای گذشته، سؤال آخر همه بحثها حول دیپلماسی این است که «مذاکرات درنهایت به نتیجه میرسد؟». بدبینیای که در بسیاری پاسخها به این سؤال دیده میشود، بیراه نیست. مذاکرات منتهی به برجام، با داشتن همه ویژگیهایی که ذکر شد و حضور عوامل دیگر، مسیری بسیار سخت و طولانی تا رسیدن به نتیجه را طی کرد و در چند مرحله تردیدهایی جدی درباره امکان موفقیت آن وجود داشت. در میانه راه همان مذاکرات، در یکی، دو نوبت، توافقهای موقتی تنظیم شد که از یک طرف بار سنگین توافق را چندمرحلهای میکرد و از طرفی اعتمادپذیری طرفهای حاضر پای میز را به عرصه آزمایش میگذاشت. این گزینه یعنی توافق موقت که آن زمان با همراهی طرفهای مختلف پیگیری شد، امروز خود سوژه یکی از اختلافات جدی تا اینجای کار بین دو طرف است. مذاکرات فعلی بدون همه آن عوامل مؤثر و مثبت در حال پیگیری است و البته یک عامل منفی مهم دیگر نیز با خود دارد: مذاکرات فعلی در شرایطی انجام میشود که برجام با همه آن انگیزه، عزم، خلاقیت و درک متقابل که منجر به آن شد، در مقابل توفان دولت غریب دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین ایالات متحده، دچار خرابیهای بسیار شد و درحالحاضر درحالی برای بازسازی آن صحبت میشود که پیشبینی وضع هوا، رخداد دوباره آن طوفان را دور از احتمال نمیپندارد. ذات اتفاقی که برای برجام افتاد و تنشهای مکرر پس از آن بین دو طرف که تا ترور سردار سلیمانی از سوی آمریکا و سرنگونی پهپاد آمریکایی و حمله به پایگاه نظامی آمریکا از سوی ایران پیش رفت، بدبینیها، بیاعتمادیها و خصومتهایی تازه و جدی به سالهای خصمانه پیشتر اضافه کرده است.
ازاینرو، شاید در نگاه اول به نظر برسد که روی کاغذ احیای یک توافق باید از امضای آن آسانتر باشد اما دنیای ۲۰۱۵ با دنیای ۲۰۲۲ آنقدر متفاوت شده است و طیکنندگان مسیر بازگشت به برجام آنقدر با راهیان جاده منتهی به برجام تفاوت پیدا کردهاند که مقصد معلومی به نام برجام امروز از نقطه نهایی بینامی تحت عنوان توافق هستهای در آن زمان بعیدتر به نظر میرسد. در چنین شرایطی شانس موفقیت مذاکرات چقدر است؟ در دنیای دیپلماسی غیرممکن وجود ندارد.
نظر شما