سلام نو-سرویس گردشگری: ژابیز که با رفتن به کوهستان دیدنی آواتار سعی میکنه از آخرین قطرههای سفرش به چین حسابی استفاده کنه، با وجود نقشههای کوهستان و تابلوهای موجود به دوراهیای میرسه که طبیعتا باید یک راه رو برای ادامه مسیرش انتخاب کنه. اون انتخاب راه اشتباه رو وسوسهای درونی میدونه که آدم رو تشویق میکنه، مشخصا اسم این وسوسه رو "وسوسهی گم شدن در یک قدم مانده به بهشت" میگذاره و اینطور توصیفش میکنه: "روز آخر حضورمون تو کوهستان آواتار بود و قصد داشتیم تا جای ممکن از زمانمون استفاده کنیم. یکی از مسیرهای کوهستان آواتار اسم جالبی داشت، یک قدم تا بهشت. با کمک نقشه راه افتادیم به سمت یک قدم تا بهشت. به یک دو راهی رسیدیم. نه رو نقشهای که دستمون بود اثری از این دو راهی بود نه تابلوی راهنمایی وجود داشت."
در همین حین با دیدن یک توریست و پرسیدن مسیر بهتر از اون، دست به انتخاب اساسی میزنه: "یک توریست اروپایی رو دیدیم که از یکی از مسیرها برمیگشت و ازش پرسیدیم کدوم راه رو بریم. گفت راه سمت راست کوتاهه ولی خیلی دیدنی نیست و راه سمت چپ زیباست ولی خیلی طولانیه و قویا توصیه کرد مسیر سمت چپ رو نریم چون تا به انتهای مسیر برسیم قطعا هوا تاریک میشه."
ژابیز با وجود آگاهی و اطلاع از مشکلات و خطرات احتمالی راه سمت چپ رو انتخاب میکنه و دربارهی این راه طولانی اینطور میگه: " خود مسیر و منظره اطرافش رویایی بود و تقریبا خالی از گردشگر. قسمت عمده مسیر از کف دره و بین کوههای سر به فلک کشیده میگذشت و هر از چندی هم سر و کله چند تا میمون پیدا میشد که البته کاری به کار ما نداشتند. چنان سرمست و مدهوش طبیعت و هوای بینظیر بودیم که متوجه گذشت زمان نشدیم."
ژابیز و همسرش که مدتی راه میرفتن، کمکم متوجه تاریک شدن هوا میشن از نور موبایل برای ادامه دادن استفاده میکنن: "حدودا ۴ ساعت بود که داشتیم راه میرفتیم و هوابه سمت تاریکی میرفت. چون مسیر کوهستانی، لغزنده و خطرناک بود با استفاده از نور موبایل تا جایی که میتونستیم باید ادامه میدادیم و در عین حال باید به گزینه شب تو طبیعت موندن هم فکر میکردیم چون متأسفانه فقط کمی تجهیزات همراه داشتیم."
اینقدر شرایط عجیبی رو تجربه میکردن که لحظهای به خستگی ناشی از راه رفتن زیاد فکر نمیکردن، اما به قول نظامی پایان شب سیه سپیده: "ملغمهای از استرس ، هیجان و ترس آدرنالین خونمون رو بالا برده بود و خستگی تنها چیزی بود که بهش فکر نمیکردیم. در همین گیرودار از دور ساختمونی رو دیدیم. بله ایستگاه تله کابین برگشت بود. با تمام سرعت ممکن به سمت ساختمون حرکت کردیم. در ورودی بسته بود. کمی سر و صدا کردیم تا در رو باز کردند و با خستگی تمام و در مقابل چشمان گرد شده کارکنان سوار تله کابین شدیم تا به ایستگاه اتوبوس اصلی پارک برگردیم . کلی غر زدن بهمون که الان مجاز به سوار کردن مسافر نیستند و ما هم گفتیم که بابا گم شده بودیم."
نظر شما