سلام نو – سرویس سیاسی: حالا دیگر ربع قرن از ۲ خرداد ۱۳۷۶ میگذرد، روزی که محمد خاتمی با رای مردم به عنوان رییس جمهور ایران انتخاب شد و انتخاباتی رقم خورد که فضای سیاسی ایران را کاملا دستخوش تحول کرد.
دوم خرداد بیست و پنج سال پیش بسیاری از ناظران سیاسی انتظار داشتند نام علی اکبر ناطق نوری یا محمد محمدی ری شهری از صندوق رای خارج شود، دو چهرهای که برخی جریانهای قدرتمند برای رای آوری آنها تلاش میکردند.
پیشتازی محمد خاتمی چنان بود که یکی از مسئولین ارشد ستاد ناطق نوری میگوید: طرفهای ظهر به اعضای ستاد گفتم کرهکره را پایین بکشند. خاتمی برنده بود. ناطق نوری با فاصله کمی با خاتمی تماس گرفت و پیروزی را به او تبریک گفت، اقدامی که در تاریخ سیاسی ایران ماندگار شد و بعدها به عنوان درسی اخلاقی در سیاست از آن یاد شد.
خاتمی و اطرافیانش مثل بسیاری از مردم فکر نمیکردند که ورق سیاسی چنین برگردد. خاتمی بارها گفته که انتظار داشت با یک رای هفت تا هشت میلیونی در انتخابات شکست بخورد و بعد همان بدنه رای را تبدیل به سکوی کار حزبی کند. یک دلیل این مسئله به آن بر میگشت که تا اواسط سال ۱۳۷۵ نیروهای چپ، یا همان خط امامی، دنبال نامزدی میرحسین موسوی در انتخابات بودند.
میرحسین نخست وزیر امام و مخالف سیاستهای اقتصادی هاشمی بود. همین دو مسئله باعث میشود تا او مثل مرهمی بر زخمهایی باشد که دولت هاشمی به مردم زد. با وجود اصرار زیاد نیروهای چپ میرحسین موسوی به دعوتها برای آمدنش به رقابتهای انتخاباتی با انتشار بیانیهای در آبان ماه ۷۵ پایان داد. او یک بار دیگر در سال ۱۳۸۴ نیز چنین کرد و بازگشت خود به عرصه سیاسی را تا سال ۱۳۸۸ عقب انداخت.
خاتمی آمد، موج ساخت و بُرد. از پس آن پیروزی و موج جریانی شکل گرفت که در بیست و پنج سال بعد از آن به عنوان «دوم خردادی» یا «اصلاحطلب» شناخته میشدند. وجه تمایز این جریان با رقیب دست راستی خود تاکیدش بر آزادی اجتماعی و سیاسی و مذاکره با دنیا بود.
تجربه هشت ساله خاتمی هرچند به روی کارآمدن پر حاشیه محمود احمدینژاد ختم شد، اما اصلاحطلبان در انتخاباتهای ریاست جمهوری ۱۳۸۸، ۱۳۹۲ و ۱۳۹۶ توانستند هوداران خود را به پای صندوقهای رای بیاورند موثر باشند و در نهایت دو انتخابات از این سه انتخابات را پیروز شوند.
حالا اما شرایط فرق دارد و اصلاح طلبان بعد از ربع قرن استقبال مردم و فراز و فرودهای بسیار در شرایط عجیبی به سر میبرند، شرایطی که برخی آن را دوران گذار و دیگران کمای اصلاحطلبان دوم خردادی میدانند. هرچند مخالفان این جریان معقتد هستند اصلاحطلبی به رهبری محمد خاتمی به پایان راه رسیده و اگر اصلاحاتی باشد به جریان و رهبری تازه نیاز دارد.
اما چه شد که اصلاحطلبان از اوجهای خرداد و تیرهای انتخابات ریاست جمهوری به چنین فرود عجیبی افتادند. بخشی از این مسئله محصول شرایط عمومی کشور است. بیش از یک دهه تحریم، فشار اقتصادی پایگاه اجتماعی تمام نیروهای سیاسی ایران را تضعیف کرده است.
مسئله بعد اما به ضعفهای اساسی اصلاحطلبان باز میگردد. نسل جدید اصلاحطلبان هنوز که هنوز تاثیر چندانی در فرآیندهای سیاسی این جریان ندارند و سکان در دست پیرانی است که عموما از فضای جامعه دور هستند. به جز این برخی از این پیران سیاست با اندکی رای بیشتر، قاعده بازی در فضای سیاسی ایران را از یاد میبرند. محصول این فراموشی کنشهای محمدرضا عارف در مجلس و ماجرهای شهرداری تهران در دوران اصلاحطلبان است.
به جز آن وعدههای بزرگی که روحانی در ریاست جمهوری داد و به آن نرسید به پای اصلاحطلبان نیز نوشته شده است و باعث ناامیدی فزاینده بدنه سیاسی این جریان شده.
در این میان اصلاحطلبان به برخی عارضههای دیگر هم مبتلا هستند، از جمله رانتهای آقازادگی که از فاطمه حسینی در مجلس تا فرزندان چهرههای سیاسی اصلاحطلب در شهرداری ادامه داشت.
در چنین وضعی تکلیف اصلاحطلبان و اصلاحات چه میشود؟ تکلیف اصلاحطلبان را جامعه، کنش آنان و اندکی شانس مشخص میکند، اما تکلیف اصلاحات روشن است. شاید دوم خردادیها از صفحه سیاست ایران محو شوند، مدتی رادیکالیسم میداندار شود و اصلاحات به گوشه میدان سیاست برود، اما اصلاحات ماندنی است.
اصلاحطلبی و محافظه کاری دو جریان اساسی سیاست در دنیا هستند که در فضایی معقولانه فعالیت میکنند. جریانهای رادیکال شاید بتوانند به صورت مقطعی این دو جریان را کنار بزنند، اما در نهایت اصلاحطلبی و محافظهکاری خود را باز تولید میکنند.
نظر شما