سلام نو-سرویس گردشگری: من عاشق نوشتن در مورد داستانهای سفرم هستم، همه آنها شیرینترین خاطرات را زنده میکنند. بنارس شهری مقدس در هند است که میتواند یک جهان جداگانه نیز باشد. وقتی در اولین سفرم به هند به بنارس رسیدم، در واقع برای من یک عشق در نگاه اول بود. شاید به این دلیل بود که من در آن زمان با دوستم مایکل در سفر بودم و او در مورد هر چیزی خیلی آرام بود. پس از دو شبانه روز سفر از امریتسار با قطار، همه خسته و ژولیده رسیدیم. هتلی را انتخاب کردیم که در Lonely planet خوب به نظر میرسید و با دوچرخه سواری ریکشا به هتل رفتیم. بنارس مانند هر شهر هندی پر از زندگی بود. مرد ریکشا ما را به نقطه خاصی برد، در آنجا ایستاد و به ما گفت باید پیاده تا هتل برویم.
جادوی بنارس از آنجا شروع شد. کاوش در بنارس یک تجربه بینظیر است. من گرفتار بودم. من بنارس را دوست داشتم، حتی اگر همه چیز شبیه یک افسانه نبود. قول دادم چند سال پس از اولین بازدیدم به بنارس بازمیگردم. بار دوم واقعیت را دیدم، اما هنوز آن را دوست داشتم. بله، سفر به بنارس در هند ضروری است!
جادوی بنارس از آنجا شروع شد!
خیابانهای باریک، پر از جمعیت، گاو، مغازه، رستوران، کافه و اینها. بوی خاصی که تقریبا دیگر در هند متوجه آن نشدم. اما بنارس بوی خاصی دارد. بعدا به آنجا خواهم رسید. مرد ریکشا آنقدر سریع راه میرفت که تقریبا مجبور شدیم با کوله پشتی خود بدویم. ناگهان روبروی هتل الکا ایستادیم. از بیرون کهنه به نظر میرسید. اما، یک دهلیز زیبا در داخل و یک تراس زیبا با منظره یک میلیون دلاری وجود داشت. بنابراین، این جادوی واقعی بنارس بود. رود عظیم گنگ و گاتهایی در کرانههای آن با پلههای بسیار و پشت سر آنها ساختمانهایی در کنار یکدیگر. چنین مجموعه شگفتانگیزی از زندگی. من معتقدم این توصیف درست است. ما هزینه اتاق را پرداختیم، کمی استراحت، ناهار و مقدار زیادی چای در تراس خوردیم. ما نمی توانستیم برای شروع کاوش صبر کنیم.
کاوش در بنارس یک تجربه بی نظیر است
نمیتوان دقیقا همه آنچه را که در بنارس میگذرد توصیف کرد. چنین مکانی باور نکردنی است. در هر گوشه معابدی وجود دارد، پلکانهای عظیمی که در کنار رودخانه گنگ، گات نامیده میشوند. خیابانها همیشه شلوغ است. همه چیز خیلی سریع است. زائران در رودخانه غسل میکنند، ناقوس معبد به صدا در میآید، ممکن است طلوع یا غروب خورشید باشد. خوب، طلوع آفتاب زمان غسل در نهر مقدس است و غروب آفتاب زمان ارتی است، یک آیین، دعا برای رودخانه. هنگام بازدید از بنارس، هم طلوع و هم غروب خورشید از زمانهایی هستند که باید ببینید.
من بنارس را دوست داشتم، حتی اگر همه چیز شبیه یک افسانه نبود
در اولین دیدارم هرگز فکر نمیکردم که دوباره برگردم. تصمیم گرفتم تقریبا یک هفته در بنارس بمانم. با مایکل برای قایق سواری در طلوع آفتاب به گنگ رفتیم. قایقران اغلب میگفت، یک جسد. او برای ما توضیح داد که چه کسی پس از مرگ به رودخانه پرتاب میشود و چه کسی در محل مخصوص سوزانده میشود. برای ما این چیز عجیبی بود. اما در واقع احساس عجیبی نداشت و دیدن اینکه چگونه در هند مرگ یک بخش عادی از زندگی است، به نوعی طراوت بخش بود. اما بویی که در گات میسوزد، خوب نبود.
نظر شما