سلام نو – سرویس گردشگری: محمد از تجربه مهمان شدن و زندگی با یک خونواده مکزیکی به مدت دو شب میگه: "دو شب پیش این خونواده اقامت داشتم و باز هم تجربه جدیدی بود. دختر خونواده درخواست من رو قبول کرد، اتاق خودش رو داد به من، و دو شب پیش مادرش خوابید که من یک اتاق اختصاصی داشته باشم. ازش پرسیدم چقدر مادرت رو دوس داری؟ گفت اون واسه من هیرو (قهرمان) هست. بعدا فهمیدم که چون از باباشون جدا شده و بعدش تنهایی کل زندگی رو میچرخونه، این حس رو بهشون منتقل کرده. خیلی به بچههاش محبت میکرد. رابطه مادر و پسر ۱۷ سالش خیلی جالب بود. مثل دوتا دوست صمیمی با هم شوخی میکردن، خیلی اوقات دست تو دست هم صحبت میکردنو پسره اکثرا توی اتاقش در حال بازی کامپیوتری بود ولی مامانش که میومد ظهور میکرد یهو. مادر خونواده خیلی محبت میکرد حتی به من. بهم گفت که از یخچال هرچی دوس داری بردار، خونه خودته. یاد مهمون نوازی ایرانیا افتادم (البته ماها بعضی جاها شورشو در میاریم و اجازه نمیدیم طرف دست تو جیبش کنه و شنیدم بعضیا واسه مهموناشون حتی سوغاتی (از نوع گران قیمت) به جهت فقط خوشحال کردنشون و نه صرفا یادگاری نیز میخرن) به هر حال من عادت دارم اگر جایی میرم خریدهامو خودم میکنم و حتی باقی موندشو میزارم واسشون بمونه و با خودم نمیبرم."
اون در ادامه راجع به هدفی که از مهمان شدن داره میگه: "هدف اصلی من دیدن زندگی اونها از نزدیک هست. حس اعتمادی که ایجاد میشه، اینکه بتونم فرهنگ اینو داشته باشم که سو استفاده نکنم، به چیزی غیر از استفاده از فضای خواب فکر نکنم، افکار منفی جنسی در صورتی که در منزل جنس مخالف هستم نداشته باشم، اگر در خانه تنها بودم جایی سرک نکشم. هدف این سایت این بوده که با این کار به هم کمک کنیم بتونیم طولانیتر و بیشتر سفر کنیم و به هم محبت کنیم و زندگیهای همو ببینیم، پس باید فرهنگشو داشته باشیم و اینجا رو فضایی برای تعقیب تخیلات جنسی یا صرفا مفت گذرانی نبینیم و البته همه اینها با قبول ریسک خطراتش هست، چون آدمهای بد همه جا هستن و منتظر سو استفاده." محمد در نهایت از پیشنهادات عجیبی که بهش میشه میگه: "لطفا به من پیشنهاد ندین که همونجا بمون برنگرد، یا مثلا قاچاقی برو امریکا، مهاجرت کن کانادا و اینا. هدف من سفر هست و اگر قرار بود مهاجرت کنم، سالها پیش از راه قانونی امکانش فراهم بود برام که برم استرالیا. قصد ماندن در مکزیک و یا هرگونه کار غیر قانونی ندارم. هیچگونه مشاوره در این موارد هم نمیتونم بدم و بلد نیستم."
محمد از تجربه کار داوطلبانه و معاشرت با یک جهانگرد در مکزیک اینطور میگه: "آدم جالبی بود. توی سایت کوچسرفینگ نوشته بود یا باید پول بدید یا به من کمک کنید. در قبال یک چادر به هر حال دوست داشتم تجربش کنم و رفتم و یک چادر داد و من روزی دو ساعت اونجاها رو تمیز میکردم و اون چادر هم تعمیر کردم. میگفت با زن و بچه هاش شروع کردن به سفر و چندین کشور رفتن. توی تایلند در یک جزیره یک خوته بزرگ خریده بود ولی بعد از ۶ ماه میفروشه و ادامه سفر میدن. گ۴ت نتونستیم با محلیها ارتباط بگیریم. بعد از چند کشور و دیدن برزیل، به کانادا میره و یک ماشین کاراوان که تقریبا خانه ای در حال حرکت هست با قیمت ۵ هزار دلار میخره. در مسیرش از امریکا رد میشه. میگفت از نظر من امریکا یک کشور جهان سوم هست هرچقدر توی کانادا پلیسها با کلاس و مهربون بودن، اینجا بی منطق و عصبی و خشن. میگفت نمیدونم چرا جوانهای مکزیکی این بهشت رو میخواهند ول کنند و بروند در اون کشور زندگی کنن."
اون درباره داستان ساکن شدن این جهانگرد در خونهی فعلیش میگه: "به این ساحل در مکزیک که میرسه تصمیم میگیره ساکن بشه. یک زمین اجاره کرده به قیمت ماهی ۱۰۰ دلار، یه خونه چوبی کوچیک ساخته الان اجاره داده، یه ماشین کاراوان دیگه هم خریده ۱۵۰۰ دلار و شبی ۲۵ دلار به مسافر اجاره میده، البته بدون سند. از زن قبلیش طلاق گرفته و خانمش دو تا کوچه پاسین تر زندگی میکنه و بچه ها ۲ هفته پیش این هستن و ۲ هفته پیش مامانشون. الان یک زن مکزیکی داره. یک حمام روباز ساخته که اب حمام به میان گیاهان میره و میگه حتی این آب هم هدر نباید بشه. توالت خشک درست کرده و میگه خیلی مسخرس که بشر توی آب دستشویی میکنه و آلودگی ایجاد میکنه، در صورتی که به صورت خشک میتونه الودگی کمتر باشه و کُمپُست بشه. توی سوئیس یک تعمیرگاه دوچرخه داشت و ایدش این بود که قطعات یدکی رو با قیمت خرید میفروشه، و تعمیر دوچرخه هم قیمت نداره. هر کسی هر چقدر خواست اخرش پول میده. همون ایده رو اینجا هم با ۳ نفر شریک انجام میده. مغازش دو ساعت در روز باز هست و خودش کلا ۲ روز میره و کلا ۴ ساعت در هفته. یک خونه سال بعد خواهد ساخت."
نظر شما