سلام نو – سرویس گردشگری: مملیکا از قدمت و پیشینه مثال زدنی مکزیک اینطور میگه: "نخستین آثاری که از انسان در آمریکای مرکزی به دست آمده متعلق به ۴۰ هزار سال پیش در مکزیک است. پس از سه قرن، سرانجام در سال ۱۸۱۰ استقلال مکزیک از اسپانیا اعلام شد. در حدود ۹ هزار سال پیش سرخپوستان عهد باستان به کاشت ذرت روی آوردند از این اتفاق به عنوان یک انقلاب فرهنگی یاد شدهاست. قوم مایا از مشهورترین قبایل سرخپوست مکزیک بودند که معمولاً شهرهایشان را در دل جنگلهای بارانی میساختند و دستآوردهای بسیار چشمگیری در هنر، معماری، ستارهشناسی و ریاضیات داشتهاند.
به مدت نزدیک به سه هزار سال مناطق آمریکای مرکزی در محدوده مکزیک امروزی محل استقرار تمدنهای پیشرفته سرخپوستی بودند. اما در سال ۱۵۱۹ تمدنهای بومی مکزیک از سوی اسپانیاییها مورد حمله قرار گرفتند. اسپانیاییها با توسل به سلاحهای آتشین توانستند تمدنهای آزتک، مایا و اولمک را در مکزیک شکست دهند و این کشور را به تصرف خود درآورند."
اون در ادامه به شرایط اقلیمی و ثروت ۱۱ اُمین اقتصاد بزرگ دنیا میپردازه: "شمال این کشور خشک و غیرقابل کشت بوده، در حالی که جنوب، مرطوب و گرم است. بلندترین نقطه آن قله سیتلال تپتل(اوریسابا) با ۷۰۰، ۵ متر ارتفاع میباشد. واحد پول آن پزوی مکزیک (Mex. $) است. هر دلار ۱۹ پزو است. علامت پولشان مثل دلار امریکا با یک خط کمتر است. مکزیک ۱۱ اُمین اقتصاد بزرگ دنیاست. استخراج ذخایر بزرگ گاز طبیعی و نفت توسعه خارقالعاده اقتصادی کشور را در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میسر ساخت. هماکنون نیز مکزیک بخش بزرگی از ثروت فزایندهاش را مدیون منابع نفتیاش است. مکزیک همچنین جزو ۱۰ کشور برتر در تولید غلات در جهان است."
مملیکا در سفرش به مکزیک با یکی از برجستهترین هنرمندان این دیار آشنا میشه و تصمیم میگیره تا از خونه این نقاش دیدن کنه، اون درباره «فریدا کالو» و فراز و فرودهای زندگی این هنرمند اینطور میگه: "فریدا کالو یک نقاش و هنرمند مکزیکی هست که ظاهرا طرفداران زیادی هم در ایران داره. من نمیشناختمش و به واسه سفرم به مکزیک که هنوز هم ادامه داره اشنا شدم باهاش و یک بار از خونش که الان موزه شده نیز بازدید کردم.
به دلیل فلج اطفال در ۳ سالگی، بعدا پای راست ایشون لاغر تر از پای دیگرش میشه و تصمیم میگیره همیشه دامن بلند بپوشه. در ۱۸ سالگی وقتی که دانشجوی پزشکی بوده یک تصادف شدید رانندگی داشته که از نقاط مختلفی مصدوم میشه و به خاطر فرو رفتن میله در رحم، تا آخر عمر از داشتن بچه محروم میشه. بعد از تصادف و خانه نشین شدن، شروع به نقاشی کشیدن کرد. البته به مرور حالش بهتر شد و توانست راه بره، اما کاملا از پزشکی به نقاشی نقل مکان کرده بود."
مملیکا راجع به دوران بزرگسالی فریدا این توصیفات رو داره: "بعد از تصادف، نامزد قبلیش از ازدواج منصرف میشه. ایشون نقاشی های پرتره خودش رو پیش یک نقاش معروف به اسم دیگو ریورا میبرده که بعدا عاشق هم میشن و ازدواج میکنن. دیگو ۴۲ ساله و فریدا ۲۲ ساله. اونها فقط یک بار بچه دار شدن که اون هم سقط شد. بعدها هر کدوم شریک های جنسی مختلفی داشتن و نشان از تزلزل رابطشون داشته. تا اینکه پس از ۱۰ سال، فریدا همسرش رو همبستر با خواهر کوچکش میبینه و طلاق میگیره. اما همیشه از اون به عنوان یک هنرمند بزرگ یاد میکرده. در یک سال آخر عمر، به خاطر بیماری قانقاریا یک پاشو قشع میکنن و روی ویلچر بوده و معتاد میشه. پس از مرگ، خاکسر اون رو در یک کوزه قدیمی در خانهاش که الان موزه شده نگهداری میکنن."
نظر شما