ه گزارش سلام نو مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: در هفتادمین سالروز قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ خورشیدی برای بازگشت دکتر محمد مصدق به نخستوزیری میتوان از «استعفا»یی گفت که «گرفت» به این معنی که جواب و نتیجه داد چون مسؤولیت را توأم با اختیار میخواست.
چهارشنبه ۲۵ تیر ۱۳۳۱ نخست وزیر (مصدق) از شاه خواست از دخالت در تعیین وزیر جنگ بپرهیزد و پیشنهاد کرد نخستوزیر تصدی آن را بر عهده بگیرد تا راه حلی بینابین به حساب آید.
در آن زمان وزارت جنگ نقشی معادل پنتاگون در آمریکا و فرماندهی نیروهای مسلح را برعهده داشت و مثل حالا نبود که به تدارکات و پشتیبانی محدود باشد.
بعد از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ نهاد دولت عملا محدود و بخشها یا تمامی از عرصه ها مختلف - نیروهای مسلح، پلیس، دادگستری، فرهنگ، تبلیغات و حتی اقتصاد - به بیرون دولت منتقل شده است.
چندان که وزارت دادگستری متولی قضا نیست و قوۀ قضاییه مستقل است و صدا وسیما بیرون دولت فعالیت می کند و به طریق اولی وزارت دفاع یا جنگ سابق هم نقش تدارک و پشتیبانی دارد.
شاه، پیشنهاد مصدق را نپذیرفت و به طعنه پاسخ داد: «با این حساب بفرمایید من چمدان خود راببندم و از این مملکت بروم.»
در همین طعنه هم هویداست که اتفاقا همواره چمدانی برای رفتن داشته چندان که ۸ ماه بعد قرار بود برود یا ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ که باز رفت و اگرچه ۶ روز بعد بازگشت اما ۲۵ سال بعد باز رفت.
دکتر مصدق اما کوتاه نیامد و گفت تنها تا پایان همان شب منتظر می ماند و اگر شاه وزارت جنگ را به دولت یا تصدی آن را به شخص نخست وزیر نسپارد استعفا خواهد کرد.
تا ۸ شب منتظر ماند و پاسخی از دربار نیامد. کاغذ و قلم را برداشت و متن استعفانامه را نوشت و خانه اش در خیابان کاخ را به مقصد احمدآباد ترک کرد.
در استعفانامه نوشته بود:
«اکنون که این کار مورد تصویب شاهانه واقع نشده است، بهتر آن است که دولت آینده را کسی تشکیل دهد که کاملا مورد اعتماد باشد و بتواند منویات شاهانه را اجرا کند چون با وضع فعلی ممکن نیست که مبارزه ای را که ملت ایران شروع کرده است، پیروزمندانه خاتمه داد.»
خبر استعفا فردای آن روز – پنج شنبه ۲۶ تیر- منتشر شد و مردم ایران را در شوک فرو برد.
شاه از تعطیلی جمعه استفاده کرد و ۲۷ تیر طی حکمی قوام السلطنه را بار دیگر به عنوان نخست وزیر منصوب کرد در حالی که پیش تر لقب «جناب اشرف» را از او ستانده بود در این حکم باز او را «جناب اشرف» خطاب کرد.
سیاست مداری که به هوش و فراست شناخته میشد و به چرچیل خاورمیانه شهرت داشت بزرگترین اشتباه یک عمر فعالیت سیاسی را مرتکب شد - هر چند نزد هواداران فداکاری و تنزه ناطلبی دانسته میشود- و در فضای دو قطبی که هر که مقابل مصدق تصور و تصویر میشد از چشم مردم میافتاد، نخستوزیری را پذیرفت و بیانیۀ تهدید آمیز هم صادر کرد و خط و نشان کشید و پیام داد:
« وای به حال کسانی که در اقدامات مصلحانۀ من اخلال کنند و در راهی که پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم زنند. دورۀ عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است؛ کشتی بان را سیاستی دیگر آمده است.»
بیانیه که از رادیو خوانده شد دیگ خشم مردم به جوش آمد و قوام انتظار داشت و پیش بینی سرکوب را تدارک دیده بود اما آنچه انتظار نداشت واکنش سریع و صریح آیت الله کاشانی در حمایت از دکتر مصدق بود.
این بار او بیانیه داد: «احمد قوام بداند در سرزمینی که مردم رنج دیدۀ آن شانه از زیر دیکتاتوری کشیده اند نمی تواند رسماً اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام تهدید کند.»
او حتی از اصطلاح «جهاد» استفاده و حجت را بر قوام و مردم و شاه تمام کرد.
یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۳۱ سیمای تهران و شهرهای بزرگ با اعتصاب سراسری در اعتراض به روی کار آمدن قوام به جای مصدق دگرگون شد. داستان اما به اعتصاب محدود نماند و قرار گذاشتند به تظاهرات و نافرمانی مدنی در روز بعد؛ دوشنبه ۳۰ تیر ۱۳۳۱ و در تهران در میدان بهارستان.
۷۰ سال پیش در تهران مردم در خانه نماندند و در خیابان اعتراض کردند و کشته دادند و ۴ بعدازظهر ارتش عقب نشست و قوام استعفا کرد تا دولت او تنها ۳ روز دوام آورده باشد.
مصدق، خبر قیام را شنیده و خود را به تهران رسانده بود و مردم هم شنیدند نخست وزیر ملی در خانه است. پس به سوی خانۀ او به حرکت درآمدند و در حالی که درسوگ قربانیان میگریست، قیام ملی را ستود و به قدرت بازگشت.
اندوه او به خاطر شهیدان ۳۰ تیر چنان بود که وصیت کرد جنازۀ او را در ابن بابویه و در کنار آنان دفن کنند.
شاه اما میدانست که زیارتگه رندان جهان خواهد شد و اجازه نداد و پیکر او به امانت در همان احمد آباد ماند و شگفتا که پس از انقلاب و در همان دو سه سال اول که نخستوزیر مصدقی (بازرگان) و رییس جمهور مصدقی (بنیصدر) بر سرکار بودند و نام مصدق هنوز تابو نبود و از رسانه های رسمی هم شنیده میشد و بزرگترین خیابان تهران از پهلوی به مصدق تغییر نام داده بود این اتفاق نیفتاد اما نام خیابان قوامالسلطنه به ۳۰ تیر تغییر یافت.
خیابانی که البته حالا نسل جدید را بیشتر به یاد پاتوقهای خوراکی و گشتوگذار شبانه میاندازد تا قیام ۷۰ سال قبل چرا که نام خیابان مصدق را هم برداشته بودند و قریب ۴۰ سال طول کشید تا به همت شورای شهر قبلی به جای طولانیترین خیابان تهران و ایران و روزگاری خاورمیانه بر خیابانی فرعی بنشیند.
نظر شما