سلام نو - سرویس گردشگری: شیراز از آن شهرهایی است که رخ واقعیاش را به همه نشان نمیدهد. شما اگر مسافر باشید و ده روزی در شیراز به باغ ارم و باغ عفیفآباد و هاتداگ پامچال و ارگ کریمخان بروید، وقتی برمیگردید به خودتان میگویید، چه جای حیرتآوری است شیراز، چقدر زیبا، مدرن و تمیز. اما اگر فقط یک روز بیشتر در شیراز بمانید ناگهان صحنههایی از خطر میبینید که حیرت خواهید کرد. این مقاله دربارهی روز یازدهم است. روزی که معمولاً هر مسافری را به تعجب میاندازد، همزمان سه نقطه از خطرناک ترین محله های شیراز را هم به شما معرفی میکنیم.
خطرناک ترین محله های شیراز؛ بولوردی
فرض بفرمایید که یک روز بیشتر از ده روزِ معمولِ سفر، در شیراز ماندهاید، با همسر گرامیتان در یکی از زیباترین بولوارهای ایران، یعنی بولوار چمران در کنار انبوهی از چمن قدیم میزنید، سمت راست شما هتل چمران فضایی بسیار مدرن را به شما نشان میدهد، همینطور که دارید به همسرتان میگویید: «عزیزم سال آینده ایشالا بریم فرانسه»، ناگهان میشنوید که کسی به کسی با پچ پچهای نرم میگوید: «بیشی بیشی»، سرمیچرخانید.
چهار جوان میبینید که سرها را خم کرده، پشت درختچهها قایم شدهاند و قلیانهایی هم در دست دارند. بیشتر که بررسی میکنید، میبینید ماشین شهرداری آمده قلیانهاشان را جمع کند. ماشین شهرداری چشم چشم کرده، جوانان را ندیده و رد میشود.
اوضاع دوباره عادی شده، مسیر را ادامه میدهید و دورمیزنید تا دوباره مسیر بولوار را در آن هوای یگانه تجربه کنید، ناگهان همان چهار جوان را میبینید که چند جوان دیگر را به قصد کشت کتک میزنند، همسرتان با جیغ کوتاهی میگوید: «اصغر چی شده!» و شما سعی میکنید با گرفتن اولین ماشین از روی نرمافزار گوشیتان از موقعیت فرار کنید.
همان موقع از همهمهها میشنوید: «ای پسرو بچوی بولوردی ره لو داده». در واقع کسی که به شهرداری، محل قرارگیری قلیان فروشها را اطلاع داده مورد ضرب و شتم قرار گرفته، خودش و هرکه همراه او بوده و از قضا فروشندههای قلیان بچههای بولوردی هستند، یکی از خطرناک ترین محله های شیراز.
بولوردی همان ابیوردی است. محلهای که پیشتر از خطرناک ترین محله های شیراز بود. البته جوانان غیور مهربان هم فراوان دارد و شهرداری سالهای سال است که دوست دارد فروش قلیان گوشهی خیابان و نیز فروش فال گردو را از اقتصاد بولوردی خارج کرده و نمیشود، اگر کسی هم محل استقرار آنها را به تعزیرات اطلاع دهد، کتک میخورد.
سعدی از خطرناک ترین محله های شیراز
به هر روی راننده تاکسیای درخواست شما را پذیرفته و میرسد. شما همسر مضطربتان را از صحنهی درگیری دور کرده و سوار میشوید و از خودتان میپرسید مگر میشود جایی که با نام سعدی گره خورده از خطرناک ترین محله های شیراز باشد؟
میبینید راننده خیلی هم از صحنهی درگیری خوشش آمده، بیتوجه به شما و بیحرکت شیشه را پایین داده و با فاصله سعی میکند دعوا را مدیریت کند: «بزنش عامو بچه ریقو ره»، در واقع این جمله یعنی کتک بزن آن فرد نحیف پر رو را. همسرتان باز شما را صدا میکند: «اصغر» و توقع دارد که شما راننده را برای حرکت متقاعد کنید، شما میگویید: «آقای راننده» و قبل از گرفتن هر پاسخی راننده هم پیاده میشود و به دلیل نامعلومی به درگیری میپیوندد و یک نفر را کتک میزند.
مستاصل میمانید که آیا راننده هم یکی از اهالی این درگیری را میشناخته یا نه! آمادهی پیاده شدن میشوید که راننده برمیگردد. قبل از اینکه بپرسید، توضیح میدهد: «عامو وویساده فحش ناموس میده»، در واقع راننده جزء هیچکدام از دستههای درگیری نبوده و معتقد است حین درگیری کسی که بدگویی کرده و فحش ناموسی داده را باید کتک زد و او برای کتک زدن یک فحاش پیاده شده است.
میخواهید همسرتان را به آرامش برسانید، از راننده میخواهید شما را به بستنی فروشی سعدی ببرد، جایی که قبلا به زیارت سعدی رفتهاید و بستنی بینظیری نوش جان کردهاید، اما شما نمیدانید که سعدی در روز یازدهم واقعا سعدی دیگری است. راننده میگوید: «من عامو خودوم بچهی سدیم». در واقع او دارد میگوید که خود او نیز در محلهی مقصد، یعنی در سعدی متولد شده. یکی دیگر از خطرناک ترین محله های شیراز.
حوالی خیابان سعدی یک رنوی قدیمی از فرعی خارج شده و باعث ترس راننده میشود، راننده پیاده شده و بیآنکه علت خروج رنو با چنین سرعتی را درک کرده یا شناسایی کند، با رانندهی رنو درگیر میشود. رانندهی رنو هم که اصلا فرض نمیکنید به نوعی از انواع سلاح مسلح باشد گرز چوبینی که اساسا در رنو جا نمیشود را از جایی حوالی داشبورد بیرون میکشد و بیآنکه مستقیم رانندهی شما را بزند به روی شیشهها میکوبد، از وحشت جیغ میکشید و از ماشین بیرون میپرید.
میدوید و میبینید جمعیتی هم از روبهرو در حال دویدن هستند، فکر میکنید آنها به سمت شما میآیند، دست همسرتان را میگیرید و روی زمین مینشینید و چشمها را میبندید، اما آنها از شما رد میشوند و همگی رانندهی رنو و همراهش را هدف قرار میدهند.
خطرناک ترین محله های شیراز و رسیدن به ده پیاله
برای فرار از محل دربست میگیرید و میگویید: «هتل هما»، راننده میگوید باید برای دوستش بستهای ببرد و بعد شما را میرساند، میپذیرید اما نمیدانید که دقایقی بعد سر از دهپیاله درمیآورید، یکی از خطرناکترین محلههای شیراز با کوچههای تنگ و باریک، به راننده میگویید که روز سختی داشتهاید و زودتر میخواهید به هتل برسید، راننده پیاده شده و از جوانی که مقابل مغازهای بستهای را تحویل میگیرد. از خودتان میپرسید: «مخدر!»
راننده آرام از کوچه خارج شده و اتفاق ویژهای نمیافتد، چند خیابان آنطرفتر یکبار دیگر پیاده شده و در صلح و آرامش بسته را تحویل میدهد و اندکی بعد شما را به مقصد میرساند. موقع پیاده شدن راننده از شما میپرسد، چند روزه شیرازید؟ میگویید: «روز یازدهم.»، میگوید: «زودتر برگردید!»
قصد ما معرفی خطرناک ترین محله های شیراز بود، امیدواریم کمی با این محلهها آشنا شده باشید.
نظرات