به گزارش سلام نو به نقل از شهروند، رفته بود تا عمل زیبایی انجام دهد. جراحی که از چند وقت قبل به دنبال انجامش بود. با خوشحالی به اتاق عمل رفت، اما هرگز تصورش را هم نمیکرد که نفسهایش در آن اتاق قطع شود و خانوادهاش را برای همیشه تنها بگذارد. حالا خانوادهاش ماندهاند با شوکی بزرگ و قلبی پر از اندوه؛ محبوبه دیگر نفس نمیکشد. رفته بود تا بینیاش را جراحی کند، ولی نفسهایش را قطع کردند.
دختر کوچکش در شوک از دست دادن مادرش است. خانوادهاش نمیدانند که برای این داغ به کجا پناه ببرند. تا کاری که دردشان را کمی تسکین داده است، اهدای زندگی به بیماران نیازمند است. محبوبه رفت، اما اعضای بدنش جان چندین نفر را نجات داد. این زن جوان خودش زیر عمل جراحی تاب نیاورد، اما مانع از مرگ چند بیمار شد.
پرونده این اتفاق عصر روز یکشنبه به کلانتری قائم اطلاع داده شد. ماجرای مرگ مشکوک یک زن ۳۵ ساله در کلینیک زیبایی در غرب تهران خیلی زود روی میز قاضی جنایی دادسرا رفت. ماموران پلیس تحقیقات در خصوص این اتفاق را کلید زدند.
آنها به حضور در محل به بررسی موضوع پرداختند. ظاهرا زنی جوان پس از انجام عمل زیبایی بینی دچار ایست قلبی و پس از آن نیز دچار مرگ مغزی شده بود. خانواده این زن از پزشک و مسئولان کلینیک شکایت کردند. پرونده این ماجرای تلخ نیز به دادسرای جرائم پزشکی پایتخت ارسال شد.
جزئیات ماجرای مرگ مشکوک یک زن جوان هنگام عمل زیبایی
دکتر فائزه اسلامی، پزشک هماهنگکننده اهدای عضو، خودش مرگ مغزی این زن جوان را تایید کرد. او ماجرای این اتفاق دردناک را اینطور روایت کرد: «این خانم ۳۵ ساله در یک کلینیک پذیرش شد تا عمل بینی انجام دهد، اما بعد از عمل، گویا دچار ایست قلبی شد. عملیات احیا صورت گرفت. بعد از آن نیز به دلیل کمبود اکسیژن دچار آسیب مغزی شد و نیاز به بستری در قسمت آیسییو بیمارستان را داشت. برای همین خیلی زود از کلینیک به بیمارستانی در پایتخت منتقل شد. اما کمکم روند مرگ مغزی صورت گرفت. این حالت در خانم پیشرفت کرد و کل مغز دچار آسیب و در نهایت مرگ مغزی شد.
بلافاصله از طریق بیمارستان به معاونت درمان و تیم ما اعلام شد. ما برای معاینه و بررسی به آنجا رفتیم. روز ۱۶ مهرماه بود که مرگ مغزی این خانم را تشخیص دادم. همان شب یک جلسه برگزار کردیم تا خانواده جمع شوند. شرایط خوبی نبود. آنها خیلی ناراحت بودند. چراکه اتفاق غیرمنتظره بود.
آنها بسیار شوکه بودند. مادر این خانم حالش از لحاظ جسمی و روحی خیلی بد بود. از طرفی دختربچه آن خانم نیز به مادرش خیلی وابسته بود و حال خوبی نداشت. از پدرش دل نمیکند.
با اینحال آنقدر فرهیخته و بافرهنگ بودند که همان شب برای اهدای اعضای بدن محبوبه رضایت دادند. آنها گفتند که وقتی ما عزادار شدیم و یک بچه هم بیمادر شد، حداقل خانواده دیگری عزادار نشود. میگفتند اگر خودش بود و میتوانست تصمیم بگیرد قطعا موافقتش را اعلام میکرد. آنها خیلی خوب شرایط بد را مدیریت کردند. ساعت دو شب بود که تیم ما به کمک مقیم بیهوشی، پرستار، کمکپرستار و پزشک هماهنگکننده بیمار را به بیمارستان منتقل کردند. بعدازظهر بود که عمل اهدای عضو و تاییدات نهایی انجام شد. کبد، کلیهها، پانکراس و قرنیهها اهدا شد. قلبش، اما شرایط اهدا را نداشت.»
هنوز هم شوکهایم
حسنزاده، شوهر این زن نیز در حالیکه بهشدت شوکه است، جزئیات این ماجرا را روایت میکند و به خبرنگار «َشهروند» میگوید: «هنوز هم باورم نمیشود که همسرم را از دست دادهام. همسرم خودش این کلینیک و دکتر را پیدا کرد. حالا نمیدانم از فضای مجازی آنجا را پیدا کرد یا از طریق آشنا به آنجا رفت.
آن روز ساعت ۸ صبح برای عمل رفت. من و خواهر و دختر ۴ سالهام آنجا بودیم. ساعت ۱۰ و نیم، ۱۱ بود که به ما اطلاع دادند همسرم حالش خوب نیست. مرتب میرفتند و میآمدند، ولی کسی به ما اطلاعات دقیق نمیداد. مرتب میگفتند فقط حالش خوب نیست، اما کسی نگفت که دچار ایست قلبی شده است. ما هم کلافه و نگران بودیم. تااینکه گفتند، باید به بیمارستان منتقل شود. خیلی شوکه شدیم. وقتی همسرم را دیدم و ملافه را کنار زدم، دستش کبود بود. رنگش پریده بود. هشیاری هم نداشت.»
کلینیک، تجهیزات نداشت
او ادامه میدهد: «آنها مرتب سعی میکردند که به ما امید بدهند. ولی دست و پایشان را گم کرده بودند. به دنبال تختی در قسمت آیسییو در بیمارستانها میگشتند. خودم همسرم را به بیمارستان منتقل کردم، اما گویا او دچار ایست قلبی و تنفسی شده و بعد از آن خونرسانی به مغزش دچار آسیب میشود. او شاید اگر زودتر به بیمارستان منتقل میشد، الان زنده بود.
کاملا مشخص است که این موضوع به اهمالکاری مسئولان، پزشکان و پرستاران مربوط است. من عاشق همسرم بودم. ۹ سال و ۳ ماه بود که با هم زندگی کردیم. هر ثانیهاش برای من خاطره است. تا عمر دارم او را فراموش نمیکنم. او فداکار و خیر و مهربان بود. الان انگار در قفسم. خانهدار بود. لیسانس مهندسی تکنولوژی معماری داشت. رتبهاش زیر ۷۰ بود. باورم نمیشود.
داغ خیلی سنگینی است. خدا فقط باید به بچه من صبر بدهد. او بدون مادرش نمیتواند بماند. خیلی وابسته بود. همسرم ۳۲ میلیون تومان برای این جراحی پول داد. امیدواریم هرچه زودتر آنجا را پلمپ کنند تا با هیچ فرد دیگری اینطور رفتار نشود. من تا آخرش پیگیر این ماجرا هستم. آن کلینیک چند پرستار درست و حسابی نداشت.
ما از همه آنها شکایت داریم. الان اگر این بچه آسیب ببیند چه کسی مقصر است. حق ما نباید ضایع شود. آنها مرتب تقصیر را گردن پرستار و سوپروایزر میاندازند. تا این کلینیک پلمپ نشود. در صورتیکه آنجا اصلا تجهیزات درستوحسابی نداشت. آنها میگویند که همسرم بعد از عمل به هوش آمده و بعد از آن حالش بد شده است. در صورتیکه ما فکر میکنیم او حین عمل دچار آسیب شده است. به آنها میگوییم حداقل فیلم دوربینها را به ما نشان بدهید. ولی میگویند کلینیک هیچ دوربینی نداشته است. شاید همسرم اگر پنج دقیقه زودتر به بیمارستان میرفت الان زنده بود.»
پیگیر شکایتمان هستیم
این مرد داغدیده در ادامه صحبتهایش میگوید: «همسرم دو نفر همراه داشت، اما هیچ حرفی به ما نزدند. مرتب دروغ گفتند. بحث قصور پزشکی یک طرف و بحث دروغ گفتن و لاپوشانی کردن یک طرف. آنجا بیشتر شبیه درمانگاه محلی بود تا کلینیک زیبایی. ۹-۸ عدد تختخواب داشت همراه با دو پرستار. ما از همه شکایت داریم. در خصوص بحث اهدای عضو هم فقط همین مسأله است که ما را آرام میکند و به ما تسکین میبخشد. چون محبوبه خیلی مهربان بود. خودش کارت اهدای عضو داشت. میدانیم که این کار را دوست داشت. برای همین، ما هم از این بابت خیلی خوشحالیم. امیدوارم به پرونده ما رسیدگی شود تا فرد دیگری مثل همسرم بیگناه جانش را از دست ندهد.»
نظر شما