به گزارش سلام نو؛ انیشتین بعدا که عکس را دید آنقدر از آن خوشش آمد که کپیهایی از آن را به عنوان کارت پستال برای دوستان نزدیکش میفرستاد. عکس خیلی سریع معروف شد و روی جلد مجلات و روزنامههای مختلفی رفت. نسخه اصلی این عکس بعدها در حراجی به قیمت ۷۲ هزار و ۳۰۰ دلار به فروش رفت.
امروز سالروز درگذشت نابغه قرن بیستم آلبرت انیشتین است. در هفدهم آوریل سال ۱۹۵۵، به دنبال پارگی آنوریسم آئورت شکمی، اینشتین دچار خونریزی داخلی شد. پیش از این واقعه، در سال ۱۹۴۸، دکتر رودولف نیسن، یک نوبت آنوریسم او را مورد عمل جراحی قرار داده بود. او در این روز مشغول آماده کردن پیشنویس یک سخنرانی تلویزیونی بود، او این پیشنویس را به بیمارستان برد، ولی آنقدر زنده نماند که تکمیلش کند.
اینشتین، اجازه نداد مورد جراحی قرار بگیرد و گفت: «من میخواهم وقتی که بخواهم، بمیرم. زنده ماندن، به صورت مصنوعی، کجسلیقگی است. من سهمم را انجام دادهام، وقت رفتن است. میخواهم مرگ را با ظرافت، تجربه کنم.»
سرانجام اینشتین، بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه مردان جهان بوده است صبح روز بعد هجدهم آوریل ۱۹۵۵ در بیمارستان پرینستون در ۷۶ سالگی، در شهر پرینستون در گذشت.
میچیو کاکو فیزیکدان مشهور آمریکایی در مورد روز مرگ این دانشمند بزرگ چنین نوشته است: «بخاطر دارم که در هشت سالگیم همۀ آموزگاران دربارۀ خبر درگذشت دانشمندی بزرگ سخن میگفتند. آن شب روزنامهها تصویری از دفتر کار او به چاپ رساندند، با دست نوشتهای ناتمام بر روی میز کارش. عنوان خبر چنین بود که بزرگترین دانشمند دوران ما نتوانست بزرگترین شاهکار خود را به پایان برساند. از خود پرسیدم، چه چیزی میتواند چنین دشوار باشد که چنین دانشمند بزرگی نتوانسته آن را به پایان برساند؟ چه چیزی میتواند چنین پیچیده و با اهمیت باشد؟ سرانجام این قضیه برای من گیراتر از هر داستان جنایی و هیجان انگیزتر از هر داستان ماجراجویانه شد. باید میفهمیدم که چه چیزی در آن دست نوشتۀ ناتمام بود. بعدا فهمیدم که نام آن دانشمند آلبرت انیشتین بود و آن دست نوشتۀ ناتمام هم گل سر سبد دستاوردهای او، کوششی برای ایجاد «نظریۀ همه چیز»، معادلهای که شاید به طول یک اینچ که میتوانست رازهای گیتی را آشکار کند و چه بسا او را قادر میساخت که «ذهن خداوند را بخواند».
داستان یکی از مهمترین تصاویر تاریخ
این عکس از آلبرت انیشتین ۱۴ مارس سال ۱۹۵۱ پس از جشن تولد ۷۲ سالگی او در پرینستون گرفته شده است.
داستان این عکس اینگونه آغاز میشود که؛ پس از جشن گروهی از عکاسها و خبرنگاران او را دوره کردند و مدام از او میخواستند تا برایشان لبخند بزند. انیشتین هم که از خندیدن برای دوربینها خسته شده بود و در آن لحظه خوصله عکاسها را نداشت در عوض زبانش را درآورد.
آرتور ساسه، عکاس UPI بطور اتفاقی در آن لحظه روی دکمه شاتر فشار آورد و خودش هم نمیدانست که موفق به گرفتن چه عکسی شده است، عکسی که به یکی از ماندگارترین عکسهای تاریخ بدل شد.
عکسی که ساسه گرفت همین عکس پرترهای که امروزه میبینیم نبود. در عکس اصلی چهره مردی در کنار انیشتین دیده میشود. ساسه بعدا عکس را «کراپ» کرد.
در عکس اصلی انیشتین در کنار همسرش و دکتر فرانک آیدلوت (رئیس سابق انستیتو مطالعات پیشرفته) در صندلی عقب ماشینی نشستهاند. سردبیر ساسه در ابتدا با چاپ عکس در «International News Photos Network» مخالف بود، اما در نهایت قبول کرد عکس چاپ شود. این عکس موجب شهرت ساسه شد.
انیشتین بعدا که عکس را دید آنقدر از آن خوشش آمد که کپیهایی از آن را به عنوان کارت پستال برای دوستان نزدیکش میفرستاد. عکس خیلی سریع معروف شد و روی جلد مجلات و روزنامههای مختلفی رفت. نسخه اصلی این عکس بعدها در حراجی به قیمت ۷۲ هزار و ۳۰۰ دلار به فروش رفت.
انیشتین که همیشه کانون توجه عکاسها و خبرنگاران بود بعدها با ترفندی از دست آنها فرار میکرد، او به کسانی که قصد عکس گرفتن داشت میگفت: «عذر میخواهم، من فقط خیلی شبیه پروفسور انیشتین هستم!»
نظر شما