به گزارش سلام نو به نقل از پارسینه، میر سلیم پیشتر در خصوص رابطه خود با بنی صدر گفته بود: بنی صدر در دوران دانشجویی جزو مبارزان بود و در خارج هم جزو مخالفان سلطنت بود. پدرش روحانی بود و امام پدرش را به خوبی میشناخت. او اما با نوع فعالیتهای انقلابیون ایران از سال ۴۲ تا ۵۷ نا آشنا بود. او با تاثیر و فعالیت کسانی که به نوعی در پیروزی انقلاب سهیم بودند آشنا نبود. بنی صدر سواد خوبی داشت و سخنرانیهای متعددی داشت و نظر عامه مردم را جلب میکرد. در دولت موقت وزیر اقتصاد و دارایی بود و خیلی خوب توانست موضع گیری هایش را به مردم معرفی کند. اصلا بحث های اقتصاد و فرهنگ از همان موقع شروع شد.
در روزگاری که امام در مدرسه رفاه بود، یکی از مسئولان طاغوت که شهردار تهران بود برای عرض ارادت خدمت امام آمد. اسمش آقای شهرستانی بود. یادداشتی به امام نوشتم و گفتم که این آدم معلوم الحال است و سر سپرده بوده است، مبادا حضورش خدمت شما او را تطهیر کند. امام پاسخ دادند که جای نگرانی نیست. امام برای او شرط استعفا گذاشتند تا راهش بدهند. ما این حساسیت را نسبت به کسانی که می خواستند خودشان را به امام نزدیک کنند داشتیم اما کسانی که داخل نظام طاغوت نبودند مثل بازماندگان نهضت آزادی اوضاعشان متفاوت بود. امام میخواست مردم قابلیت های این افراد را بشناسند که تا کجا می توانند همراه انقلاب باشند. نخست وزیری بازرگان بر همین مبنا بود که دستشان را رو کرد.
جامعه روحانیت مبارز آن زمان تشخیص داد که از نامزدی بنی صدر برای ریاست جمهوری پشتیبانی کند اما ما در حزب جمهوری نظرمان این نبود. نامزد حزب ما جلال الدین فارسی بود اما درباره او اسنادی را خدمت امام بردند که او ایرانی نیست و متولد افغانستان است. امام نمیخواست شروع انقلاب با این حاشیهها همراه باشد. با فارسی مخالفت شد و ما بلاتکلیف ماندیم تا اینکه دیدیم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مرحوم حسن حبیبی را به عنوان نامزد انتخاب کردند. ما هم در حزب جمهوری از حبیبی حمایت کردیم اما او رای خیلی کمی آورد. از همین جا اختلافات بنی صدر با حزب جمهوری آغاز شد.
بعد از برگزاری اولین انتخابات مجلس، لیست ائتلاف بزرگ با حمایت حزب جمهوری بیشتر کرسی ها را به دست آورد. بنی صدر رئیس جمهور بود و این باب میلش نبود به همین خاطر احتمال تقلب را مطرح کرد. آنموقع به نوعی من مسئول برگزاری انتخابات بودم و این حرف ها برایم سنگین تمام شد، ادعای تقلب سنگین بود و به من بر خورد. به بنی صدر گفتم من همانی هستم که انتخابات ریاست جمهوری را برگزار کردم و اسم شما از صندوق درآمد. همان دقت را سر این انتخابات هم داشتم. گفتم که ادعای تقلب توهین به جایگاه خود شماست چون این معنی را می دهد که شما هم با تقلب به ریاست جمهوری رسیدهاید! جالب است که ریشه تقلب تقلب گفتنها به بنی صدر بر میگردد. او این منطق را پذیرفت و دیگر چیزی نگفت.
مجلس همراه بنی صدر نبود و به همین خاطر او باید نخست وزیرش را از میان کسانی انتخاب می کرد که مجلس بپسندد. حزب جمهوری گزینه های مختلفی را معرفی کرد. من معرفی شدم و آقایان رجایی، فارسی، غرضی و عباسپور. بنی صدر نسبت به شهید رجایی بسیار حساس بود و او را بر نمیتافت. در نهایت بنیصدر من را به واسطه عملکردم در دوران کوتاه بعد از انقلاب انتخاب کرد. مجلس به من تمایل نشان نداد. مجلس ائتلافی بود و همه نمایندگان مرتبط با حزب نبودند. همه بر نمیتافتند که کشور بصورت یکدست در اختیار حزب جمهوری قرار بگیرد. از طرفی شهید بهشتی رئیس قوه قضاییه بود و او دبیرکل حزب جمهوری بود. رئیس قوه مقننه هم مرحوم هاشمی رفسنجانی بود که او هم از حزب جمهوری بود. اگر من نخست وزیر میشدم دیگر همه قوا دست حزب جمهوری میافتاد. در نهایت من انتخاب نشدم.
سعود رجوی به دفتر من در وزارت کشور آمد و گفت میخواهیم اجتماعی در امجدیه داشته باشیم. آنموقع هنوز قانونی به سرانجام نرسیده بود که بخواهیم گروهی را به رسمیت بشناسیم و گروه دیگر را رد کنیم. حتی ۱۰۲ نفر در انتخابات از همه گروه ها ثبت نام کردند که همه را پذیرفتیم چون شورای نگهبان نداشتیم و عیاری برای حذف افراد نبود. به رجوی گفتم شما باید امنیت و قانون را محترم بشمارید و ما هم امنیت اجتماع شما را مهیا می کنیم. او قول داد اما خلف وعده کرد؛ شعارهای ساختار شکنانهای مطرح کردند که مخالف قانون بود. ما گفته بودیم که اگر خلف وعده کنید برخورد میکنیم اما قبل از ما خود انقلابیون با آنها برخورد کردند و در امجدیه درگیر شدند که یکی از منافقان کشته شد. من گفتم این درگیری ضرورتی نداشت و ما باید برخورد قانونی مان را انجام میدادیم. این دوستان مذهبی خودمان را کمی ناراحت کرد و بعضی از افراد که تمایلی به نخست وزیر شدنم نداشتند قائل بودند که من با منافقان در امجدیه مماشات کردهام.
بنی صدر در دام منافقان افتاد اما قبل از آن خودش گرفتار کیش شخصیت شد. بنیصدر خودش را در همه چیز صاحب نظر میدانست متاسفانه که باعث چالش جدیاش با نیروهای انقلاب شد.
اطلاعی از جزئیات فرار بنی صدر نداشتیم. در جریان حرکت او نبودیم. وقتی فرار کرد، پیوندش با منافقان بیشتر شد.
از سال ۶۱ تا ۶۸ سرپرست نهاد ریاست جمهوری و مشاور عالی آیتالله خامنهای رئیس جمهور وقت بودم. بعدا هم در دولت آقای هاشمی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی شدم.
نظرات