پنج روز بعد از این اتفاق، دهم تیر ماه «کاووس حبیبی»، رییس پلیس آگاهی استان فارس در مورد این حادثه گفت: «وقتی این موضوع به پلیس اعلام شد، کارآگاهان در محل حاضر و در بررسی اولیه مطلع شدند این خانه بنا به دلایلی نامعلوم دچار آتشسوزی شده و چهار نفر از اعضای خانواده (پدر، مادر و ۲ فرزند) درون خانه بر اثر شدت جراحات وارده ناشی از آتشسوزی فوت کردند. در ادامه تحقیقات، کارآگاهان متوجه شدند که این خانواده دارای ۲ فرزند دیگر (دختر ۱۴ و پسر ۵ ساله) نیز هستند، اما در زمان بروز آتشسوزی در خانه حضور نداشتند. بنابراین فرضیه ارتکاب جرم توسط دختر فقدانی به دلایل اختلافات قبلی با خانواده شکل گرفت. ماموران سریع تحقیقات فنی و اطلاعاتی خود را آغاز و مطلع شدند که دختر فقدانی خانواده ارتباط تلفنی با فردی از اتباع بیگانه دارد و در یک باغ مخفی است. وقتی ماموران به باغ مورد نظر اعزام شدند، دختر ۱۴ ساله خانواده را به همراه اتباع بیگانه ۱۵ ساله شناسایی و دستگیر کردند.»
پیگیریهای «اعتماد» از منابع محلی در مورد این حادثه نشان میدهد که «تانیا.ا» دختر ۱۴ساله، سه سال پیش قبل از اینکه به همراه خانواده برای زندگی به تفیهان بیایند در محله «باغ نشاط» با پسری از اتباع بیگانه آشنا میشود و به هم علاقه پیدا میکنند.
یک منبع نزدیک به این خانواده در مورد این حادثه به «اعتماد» میگوید: «مادر و پدر تانیا قبلا به مواد مخدر اعتیاد داشتند. خودشان ادعا میکردند که ترک کردند، اما وقتی مادر این دختر نوجوان برای کار در یک قنادی در روستای تفیهان مشغول به کار میشود بعد از یک ماه به خاطر مشکلات اخلاقی که داشته او را اخراج میکنند.»
یکی از اهالی تفیهان در مورد این حادثه که گوش به گوش در این روستا پیچیده به «اعتماد» میگوید: «وضع مالی این خانواده اصلا مناسب نبود. مادر و پدر این دختر اعتیاد داشتند. این خانواده نزدیک سه سال بود که به تفیهان آمده بودند. قبلا ساکن «خرامه» بودند. خرامه اطراف شیراز است. چند ساعت قبل از حادثه پسر مورد علاقه این دختر نوجوان با پدر او درگیر میشود. بعد هم حدود ساعت ۲ الی ۳ بامداد این پسر با همدستی دختر مورد علاقهاش خانه و خانواده او را آتش میزند. ولی در مورد این اتفاق دو روایت متفاوت شنیده شده است. یکی میگوید؛ خانواده این دختر، او را به خواستگارش فروخته بودند. دیگری میگوید؛ این دو نوجوان عاشق هم بودند و چون خانواده مخالفت کرده، دختر و پسر تصمیم گرفتند خانواده را از بین ببرند. روز یکشنبه، پلیس این دختر و پسر نوجوان را برای بازسازی صحنه جرم به خانهای که آتش زده بودند، آورده بود.»
یک منبع نزدیک به خانواده که نخواست نامش فاش شود در مورد این خبر به «اعتماد» میگوید: «خبری که شنیدید درست است، اما بحث فروختن این دختر در کار نبوده.»
جزییات ماجرا چیست؟
این خانواده چهار فرزند داشتند. متین و تارا در این حادثه به همراه پدر و مادرشان فوت کردند. تارا خواهر دوقلوی تانیا بود. ما نمیدانیم تانیا چطور توانسته خواهر دوقلوی خودش را آتش بزند! پدر و مادر او مخالف ازدواج او با پسر مورد علاقهاش بودند. خواهر و برادر دیگرش چه گناهی داشتند!
پدر و مادر این دختر شغلشان چه بود؟
پدرش کارگر بود. مادرش هم حدود یکی، دو ماه در یک قنادی مشغول به کار بود، اما چون رفتارهای مناسبی نداشت، اخراجش کردند. پدر و مادر این دختر نوجوان قبلا اعتیاد داشتند و پدر او در محله باغ نشاط سرایدار یک باغ بود و خانوادهاش هم در همان باغ زندگی میکردند.
این دختر نوجوان با این پسر چگونه آشنا شده بود؟
دو، سه سال پیش تانیا با این پسر آشنا میشود. خانواده تانیا هم در جریان رابطه دخترشان با این پسر بودند. قصدشان ازدواج بود، اما خانواده دختر به این پسر گفته بودند که اگر دختر ما را میخواهی باید یک ملک به نامش بزنی. بعد از اینکه خواستگار او ملک را به نام تانیا میزند، خانواده دختر به قولی که داده بودند، عمل نمیکنند و دخترشان را به این پسر نمیدهند.
نبود حس حمایت و وجود حس تنهایی نوجوان موجب بزهکاری میشود
«محمدجعفر ساعد»، حقوقدان و جرمشناس در مورد علت رخداد چنین حوادثی به «اعتماد» میگوید: «دوران نوجوانی گذرگاه میان کودکی و جوانی است و مرحله ورود به دنیای عواطف و احساسات؛ چنانکه این مرحله مدیریت نشود، نوجوان به سادگی هر چه تمامتر وارد منجلابی خواهد شد که عاقبتش دودی است مطلقا سیاه که دامن نوجوان و خانواده و حتی جامعهاش را میگیرد. نوجوان در مرحله رویش احساس است و معلول فرآیند رشدی فیزیکی، ذهنی و روانی است که سرعتش پرشتاب و کنترل او بس دشوار است.
بنابراین نوجوان در مرحله کشف هیجان است و اگر این هیجان به درستی برای او تعریف نشود و زیر و بم هیجانهای رنگارنگ برایش به تصویر کشیده نشود، سعی دارد به تنهایی این حریم را کشف کند و به سبب بیتجربگی گام در محیطی خواهد گذاشت که بعضا نه پایانی دارد و نه بازگشتی! تنها وجود نظارت در سایه حمایت عاطفی و هدایت منطقی است که راه چاره حفظ نیام پر شر و شور نوجوان است. افزون بر این، نوجوان در مرحله کسب تجربههایی است که پیشتر طعم شیرین یا تلخ آن را نچشیده است. نبود حس حمایت و وجود حس تنهایی موجب خروج نوجوان از زندگی متعارف و ورود به وادی کژروی و بزهکاری میشود. نوجوان در مرحله جنب و جوش و ماجراجویی است و چندان تندی یا تیزی عواقب کارهایش را نمیبیند و تنها تجربه نداشتهاش در آن خصوص را دنبال میکند و بس. او در این مرحله بیش از هر زمان دیگری نیازمند حمایت و کنترل و نظارت است. نبود حس حمایت موجب میشود از والدین و خانواده دور شود و کمبود این خواسته کلیدی را در محیط بیرون از خانواده جستوجو کند.
در نتیجه، دوستان در این مسیر بیشترین اثرگذاری را خواهند داشت. یعنی دوستان نوجوان در این وضعیت جایگزین مطلوبی برای او میشوند! حال، اگر دوستان نوجوان ناباب باشند تیشه به ریشه نوجوان و خانواده او میزنند و حادثه حاضر نیز مصداقی در این خصوص است.
۱۴ سالگی نوجوان دختر یعنی وجود سراسر حس و عاطفه و نیاز به حمایت احساسی و عاطفی و اگر این نیاز از ناحیه خانواده تامین نشود، دوست پسر یا دختر جای آن را میگیرد و این حس شدید و غیرقابل کنترل عاطفی چنان منتهی به وابستگی او میشود که از بین بردن والدین و سایر اعضای خانوادهاش در نظر او نه جنایت، بلکه رهایی از بند آنان است! بنابراین بیپروا و نترس در این منجلاب بزهکاری ورود میکند و با طیب خاطر به دنبال آن است که سربلند از آن بیرون آید.»
او در ادامه توضیح میدهد: «در چنین برهه زمانی، گرچه قدرت تمییز خوب و بد یا خیر و شر و حسن و قبح برای این نوجوان در دسترس است، اما غلبه شدید احساس و عاطفه و نیاز دوچندان بدان مجالی برای تامل و تفکر و تمییز خوب یا بد بودن کاری که ذهن او را بدین سبب مشغول کرده است، باقی نمیگذارد و متعاقب انجام آن نیز دیگر پشیمانی سودی ندارد.
مقصود آن است که نوجوان در این حالت گرچه مجرم است، اما مقصودش ارتکاب جرم نیست، بلکه در لحظه انجام رفتار تحت تاثیر نیروی شدید احساس و عاطفهاش، عقل از او به در شده و تصویر حاضر بر ذهن او تنها و تنها تحقق خواسته مورد نظرش است و لاغیر.
در نتیجه آن زمان که کار به انجام رسید و عاقبت وحشتناک رفتارش را جلوی دیدگان خود دید به ناگاه درمییابد که چه کرده و چه جنایتی را رقم زده است، اما دریغ که پشیمانیاش آب از جوی رفته را باز نمیگرداند. نوجوان مجرم، جانی بالفطره و مادرزادی نیست، بلکه دارای شخصیتی خاص بوده که در وضعیتی خاص واکنشی خاص از خود بروز میدهد. در وقوع این جنایت، هم شخصیت او و هم وضعیتی که او در آن قرار داشته موجب وقوع آن جرم شده است.
این شخصیت تحت هیجان و حس عاطفیاش و در نبود حمایت از این حس و عاطفه از ناحیه خانواده منتهی به وابستگی به دوست غیرجنس او شده و برای رهایی از حس در بند بودن والدین و رسیدن به عشق بهزعم خود لایزال به دوست مذکور قدم در این وادی بزهکاری گذاشته است. باشد خانوادهها بیش از هر زمان دیگر دست از حمایت و هدایت و نظارت فرزندان نوجوان خود برندارند و مسیر چنین سناریوهای دهشتناک جنایی را هموار نسازند.»
نظر شما