مدیریت شهر تهران همواره آبستن رقابتهای سیاسی و جناحی بوده و اصولگرایان همواره تلاش کردهاند از شهرداری تهران سکویی برای ریاست جمهوری بسازند. اتفاقی که برای محمود احمدی نژاد و محمدباقر قالیباف رخ داد که البته قالیباف نتوانست به پاستور راه پیدا کند. با این وجود علیرضا زاکانی پس از کاندایداتوری در انتخابات ریاست جمهوری و کناره گیری به سود ابراهیم رئیسی در عین حالی که سابقه و تحصیلاتی مرتبط با مدیریت شهری نداشت توسط شورای شهر اصولگرای ششم به عنوان شهردار تهران انتخاب شد. انتخابی که با سرو صدای زیادی همراه بود. زاکانی در مدتی که به عنوان شهردار تهران فعالیت میکند اقداماتی انجام داده که برخی از آنهابا انتقاد کارشناسان همراه بوده است.
احسان انصاری خبرنگار «آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی شرایط مدیریت کنونی شهر تهران با دکتر پیروز حناچی، شهردار سابق تهران گفتوگو کرده که در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
*شما دانش آموخته معماری هستید و قبل از شهرداری تهران در سمتهایی مانند معاون شهردار، معاون وزیر راه و شهرسازی و دبیر شورای عالی شهرسازی بودید. از اینکه پس از شما فردی به عنوان شهردار تهران انتخاب شد که هیچ سابقهای در زمینه مدیریت شهری نداشت چه احساسی دارید؟
مدیری که از گذشته با مسائل مدیریت شهری آشنا بوده، با آنها درگیر بوده و به آنها فکر کرده قطعأ میتواند مدیر بهتری برای شهر تهران باشد. نکته دیگر اینکه مدیری که خودش به مسائل شهری اشراف دارد با مدیری که بدنه کارشناسی شرایط را برایش فراهم میکند نتیجه متفاوتی خواهد داشت. داشتن برنامه و اعتقاد به حرکت در مسیر قانون دو مسأله مهم در مدیریت شهری تهران است. اینکه یک مدیر چشم انداز قانونی برای مدیریت شهری ایجاد کند که برای رسیدن به این چشم انذاز حداکثر وفاق نیز وجود داشته باشد حائز اهمیت است. این موضوع به این دلیل مهم است که اگر از شما بپرسند دو دهه دیگر شهر تهران کجا خواهد بود قادر به پاسخگویی به این سوال خواهید بود. اگر برنامهای وجود نداشته باشد امور شهرداری تهران به روزمرگی و وقت گذرانی کردن میگذرد. در چنین شرایطی اگر از شما سوال پرسیده شود که این مسیر در نهایت به کجا منتهی خواهد شد نمیتوانید پاسخ روشنی به آن بدهید. به عنوان مثال طرح جامع تهران با نگاه آینده نگرانه تدوین شده و افقی مشخصی را در نظر گرفته است. در صورتی که نظام مدیریت شهری با این برنامهها هماهنگ نباشد و حرکت خود را بر این اساس تنظیم نکند در نهایت درجا میزند و دور خود میچرخد. در چنین شرایطی اگر از شهردار تهران سوال شود که کجا قرار است بروید نمیتواند به آن پاسخ بدهد.
*مدیریت شهری در دوران آقای زاکانی بیش از اندازه ایدئولوژیک نشده است؟
موضوع ایدئولوژیک شدن مدیریت شهری تهران نیست و بلکه به کیفیت زندگی مردم باز میگردد. این یک نوع کج سلیقگی است اگر ما ایدئولوژی را در مقابل کیفیت زندگی قرار بدهیم. امروز اگر از مردم تهران سوال شود که مهمترین مشکلات شما در تهران چیست بدون تردید پس از مشکلات اقتصادی عنوان میکنند آلودگی هوا و ترافیک مهمترین مشکلات آنهاست. داشتن برنامه و حل این معضل آرزوی هر مدیر شهری است و اگر اقداماتی که صورت میگیرد به نتیجه برسد مردم از آن بهره میبرند. در شرایط کنونی ما از نظر زیرساختهای مترو اعم از طول مسیر و تعداد ایستگاه در رتبه۱۶ جهان قرار داریم که نتیجه زحمات دورههای مختلف مدیریت شهری در تهران بوده است. با این وجود اگر بپرسیم آیا میزان بهره وری از این زیرساختها به اندازه کافی است یا خیر پاسخ منفی خواهد بود. یکی از دلایل این وضعیت تعداد واگن هاست که به اندازه کافی نیست. این در حالی است که در صورتی که تعداد واگنها به حد نصاب برسد ما میتوانیم فاصله قطارها را تا دو نیم دقیقه کاهش بدهیم.
*در دوران مدیریت آقای زاکانی مهمترین چالشهای شهر تهران چیست و آیا رویکردی که مدیریت شهری در پیش گرفته در راستای حل این چالش هاست؟
براساس مدیریت استراتژیک آنچه حائز اهمیت است این است که شما چگونه میتوانید با منابع محدود بهره وری بالا داشته باشید تا به اهداف خود دست پیدا کنید. برای این کار باید بین هزینهها و درآمدها تعادل ایجاد شود. ادبیات مدیریت پایدار از همین جا نشأت میگیرد. شهرداریها باید با منابع مالی پایدار اداره شوند و از بهترین نیروی انسانی بهره ببرند تا به هدف اصلی خود که اجرای سند چشم انداز است دست پیدا کنند. مسألهای مانند حمل و نقل عمومی یک مسأله حاکمیتی است. این سخن به این معنا نیست که شهرداری نقشی در این زمینه ندارد اما شهرداری به تنهایی نمیتواند این معضل را مرتفع کند و نیازمند به حمایت دولت است. اگر این اتفاق رخ ندهد و کفه هزینهها همیشه سنگینتر باشد و درآمدها تحقق پیدا نکند مسیر برای فساد باز خواهد شد. در چنین شرایطی مسیر برای حرکتهای غیرقانونی و توجیه کردن باز میشود. اگر هر اتفاقی به دلیل کمبود منابع مالی رخ بدهد تبعات غیر قابل جبرانی خواهد داشت. نتیجه چنین وضعیتی کاهش کیفیت زندگی در شهر است. در چنین شرایطی ناچار خواهید بود ارزشها را به فروش برسانید، باغات را از بین ببرید و حساسیتهای خود را نسبت به کیفیت زندگی در شهر از دست بدهید. در چنین شرایطی هر چیزی در شهر میتواند در معرض فروش گذاشته شود. حرکت در این مسیر نیز تولید رانت میکند. در واقع عدم توجه به منابع مالی پایدار شهر را به وضعیت عدم تعادل میکشاند. سوالی که در دوران مدیریت بنده در شهرداری مطرح بود نیز این بود که چرا بهترین طرحهای ما نیز زمینه اجرایی پیدا نمیکند؟ دلیل این مسأله این بود که شهرداریها در حالت تعادل قرار ندارد و همواره کفه هزینهها سنگینتر از درآمدهای آنهاست و گپ بین به وجود آمده را از طریق فروش شهر تأمین میکنند.
*این اتفاق در شرایط کنونی نیز در مدیریت شهر تهران رخ میدهد؟
این موضوع به شیوه مدیریت شهری بستگی دارد. اینکه مدیریت شهری چه رویکردی در پیش میگیرد میتواند به تشدید و یا تضعیف این وضعیت منجر شود. متأسفانه در بودجه سال گذشته شورای شهر تهران این وضعیت در بودجه شهر تهران از زیر۵۰ درصد به بالای۷۵ درصد افزایش پیدا کرده است. در زمانی که بنده مدیریت شهر تهران را برعهده گرفتم میزان درآمدهای ناشی از شهرسازی در تهران بالای۷۵ درصد بود. با برنامه ریزی و اتفاق نظری که با شورای وقت شهر تهران وجود داشت روزی که مدیریت شهری را تحویل میدادیم این میزان وابستگی به زیر۵۰ درصد کاهش پیدا کرده بود. به همین دلیل بازگشت به رویکرد گذشته جفا به مردم تهران است.
*این سخن به معنای این است که اصولگرایانی که مدیریت شهر تهران را برعهده میگیرند در این مسیر حرکت میکنند؟
من به صورت سیاسی به مدیریت شهر تهران نگاه نمیکنم و معتقدم این یک موضوع تخصصی است.
*شهرداری تهران خواسته یا ناخواسته به یک محل سیاسی تبدیل شده و افرادی مانند احمدی نژاد از همین شهرداری تهران به ریاست جمهوری رسیدند و یا قالیباف از همین جا برای ریاست جمهوری خیز برداشت. آیا این چنین نبوده است؟
من رقابتهای سیاسی را درشهرداری تهران نفی نمیکنم. نتیجه رقابتهای سیاسی در نهایت در امور اجرایی مشخص میشود. اتفاقأ سیاسیون اگر هوشمند باشند باید به این موضوعات توجه کنند و آنها را به برنامه تبدیل کنند. برنامهای باید مورد توجه قرار بگیرد که کیفیت زندگی مردم را بیشتر کند. این هنر نیست که هر مدیری که مدیریت شهر تهران را برعهده میگیرد در پایان دوران مدیریت خود یک خرابه به مدیر بعدی تحویل بدهد. خرابههای ایجاد شده ناشی از بیتوجهی به برنامههای مدیریت شهری دیگر به راحتی قابل جبران نیستند. ممکن است اشتباهی در مدیریت شهری رخ بدهد که قابل جبران باشد اما تخریب برنامههای شهری به راحتی قابل جبران نخواهد بود و به عنوان هزینه روی دست مدیران بعدی قرار میگیرد. به همین دلیل ما حق نداریم به واسطه آنچه فکر میکنیم در زمان مدیریت خودمان صحیح است آینده شهر را با خطر مواجه کنیم.
*مدیریت زاکانی بر شهر تهران چه تفاوتها و شباهتهایی با دوران مدیریت احمدی نژاد و قالیباف دارد؟
من ترجیح میدهم از کسی نام نبرم اما معتقدم میتوانیم براساس بررسی یک پروسه در دو دهه گذشته شرایط را تحلیل کنیم که در مدیریت شهر تهران چه اتفاقاتی رخ داده است. به عنوان مثال در پایان دوران مدیریت آقای کرباسچی بر شهر تهران بودجه شهرداری تهران در حدود۲۰۰ میلیارد تومان بود. پس از ایشان بودجه مدیریت شهری در دوران مدیریت آقای الویری۵۵۰ میلیارد تومان بود. در زمان مدیریت آقای ملک مدنی بودجه شهرداری تهران به۱۲۰۰ میلیارد تومان رسید. این در حالی است که آقای احمدی نژاد بودجه شهر تهران را۲۳۰۰ میلیارد بست. در دوره اول مدیریت آقای قالیباف بودجه شهردای تهران حدود۷۰۰۰ میلیارد بود و در پایان دوران مدیریت آقای قالیباف در حدود۱۵۷۰۰ میلیارد بود. این میزان رشد بودجه را نشان میدهد اما هنگامی که به جزئیات توجه میکنیم باید به این مسائل توجه کنیم که چه میزان از منابعی مانند شهرسازی و یا تخلفات شهری تأمین شده است. در واقع این موضوع بیانگر این است که مسائلی که باید به عنوان تخلف با آنها برخورد میشده به ردیف درآمدی تبدیل شده و به عکس خود تبدیل شده است. در این زمینه نحوه بررسی و نظارت شورای شهر نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. اگر آرزوهایی برای شهر تهران وجود داشته باشد که اولویت ندارند و بود یا نبود آنها در روند زندگی مردم تأثیر نداشته باشد اگر اجرایی هم شود تغییر زیادی درشهر ایجاد نخواهد کرد. مهمترین وظیفه مدیریت شهری این است که بداند این بودجه محدود را چگونه استفاده کند که بیشترین بهره وری را داشته باشد.
نظر شما