«در صدر اسلام، خب، با پیغمبر اکرم یک عده بودند؛ سلمان بود، اباذر بود، ابیبنکعب بود، عمار بود، کی بود، کی بود؛ اینها درجه اول و خالصترینها بودند؛ عدهای دیگر از اینها یک مقداری متوسطتر بودند؛ یک عدهای بودند که گاهی اوقات پیغمبر حتی به اینها تشر هم میزد. اگر فرض کنید پیغمبر در همان جامعه چندهزارنفری -که کار خالصسازی خیلی آسانتر بود از یک جامعه هفتاد میلیونی کشور ما- میخواست خالصسازی کند، چه کار میکرد؟ چی برایش میماند؟
روزنامه فرهیختگان نوشت:رهبر انقلاب،رویکرد خالصسازی به معنای تفتیش عقاید و جداسازی افراد از دایره انقلاب و نظام را بیاعتبار میدانند.
ایشان در یکی از بیانات خود می گویند:
آنکه یک گناهی کرده، باید میرفت؛ آنکه یک تشری شنفته، باید میرفت؛ آنکه در یک وقتی که نباید از پیغمبر اجازه مرخصی بگیرد، اجازهی مرخصی گرفته، باید میرفت؛ آنکه زکاتش را یک خرده دیر داده، باید میرفت؛ خوب، کسی نمیماند.
امروز هم همینجور است. اینجوری نیست که شما بیایید افراد ضعیفالایمان را از دایره خارج کنید، به بهانه اینکه میخواهیم خالص کنیم؛ نه، شما هرچه میتوانید، دایره خلصین را توسعه بدهید؛ کاری کنید که افراد خالصی که میتوانند جامعه شما را خالص کنند، در جامعه بیشتر شوند؛ این خوب است. از خودتان شروع کنید؛ دور و بر خودتان، خانواده خودتان، دوستان خودتان، تشکل خودتان، بیرون از تشکل خودتان. هرچه میتوانید، در حوزه نفوذ تشکل خود، برای بالا آوردن میزان خلوصهای فردی و جمعی تلاش کنید؛ که نتیجه آن، خلوص روزافزون جامعه شما خواهد شد. راه خالص کردن این است.»
نظر شما