جلال خوش چهره در شرق نوشت: شدت گرفتن جنگ در غزه و ترکشهای آن تا دریای سرخ و تنگه بابالمندب؛ سوریه و عراق، مدیریت تنش میان تهران و واشنگتن را در نگه داشت اوضاع «زیر خط جنگ» با تهدید روبرو کرده است. به نظر میرسد دو طرف به رغم خویشتنداری در افتادن به ورطه درگیری مستقیم، اما در برابر رخدادهای بسا غیر منتظره، مجبور به واکنش هستند. اگرچه هنوز به لفاظیهای شبیه به رجز خوانی با یکدیگر اکتفا میکنند.
این روزها منطقه شاهد رخدادهایی است که اوضاع را شکنندهتر از همیشه نشان میدهد. دلیل آن بیش از هرچیز به ماجراجوییهایی مربوط است که «بنیامین نتانیاهو» و ارتش زیر فرمانش در غزه و علیه مردم بیدفاع فلسطین دنبال میکنند. تلآویو بر آن است که به هر شکل ممکن، دامنه جنگ را از مقابله «اسرائیل _ حماس» به بیرون از مرزهای این دو گسترش دهند. در این کار تلآویو دو هدف نزدیک را دنبال میکند: نخست؛ ایجاد آشفتگی در اوضاع برای اشغال دائمی غزه. دوم؛ بیرون کردن خود از دایره انتقادها و محکومیتهایی که از بابت جنایاتش در غزه با آن روبروست. در صورت گسترش جنگ و ورود دیگر طرفها از جمله ایالات متحده و به تبع آن ناتو در معرکه، تلآویو فرصتی برای تنفس خواهد یافت.
«جوبایدن» با درک آنچه نتانیاهو و دولت افراطی آن در پی آن است، از ابتدای جنگ در هفتم اکتبر گذشته تاکنون، پرهیز از ورود به درگیری مستقیم در جنگ را در دستور کار خود قرار داه است. علاوه براین کوشیده تا اندازه ممکن، در مشارکت با تلآویو در جنایاتش و نمایشی همدلانه با فلسطینیان دامن خود را کنار نگه دارد. اگرچه به گفته ضربالمثل معروف؛ نمیتوان از کنار استخر گذشت بیآنکه پاهایت خیس شوند. واشنگتن همین حالا هم به دلیل حمایتهای بیدریغ از اسرائیل در تجهیز آن با آخرین تسلیحات نظامی و نیز حمایتهای مالی، نه تنها یک طرف جنگ کنونی با فلسطینیان شناخته میشود، بلکه اعتبار خود را در اندازه یک قدرت هژمون و مذاکره کننده میانجی، اگر نه بیاعتبار اما به شدت کم اعتبار کرده است. این وضع بسیار متفاوت از موقعیتی است که واشنگتن با حضور «هنری کیسینجر » به عنوان یک مذاکره کننده تأثیرگذار برای خاموش کردن جنگ اعراب و اسرائیل در سال 1973 در اختیار داشت.
تلآویو میکوشد با درک آنچه بایدن در احتیاط کاریهایش به اوضاع در منطقه مینگرد، اما با ایجاد شرایطی ناگزیر او را وادار به ورود در معرکهای کند که به درستی آماده انجام آن نیست. اصلیترین راهکار تلآویو، تشدید تنش میان واشنگتن با تهران خواهد بود. بروز این وضع، خواست این دو نیست و یا لااقل در حال حاضر چنین نیست. آمریکائیان و ایرانیها در مدت اخیر با لفاظیها و اقدامهای متقابل گروههای مقاومت و ارتش مستقر آمریکا در منطقه، به گفته معروف «کج کردهاند، اما نریختهاند».
این مراقبت اما تا همیشه ممکن نخواهد بود وقتی قائل به این اصل باشیم که آتش درگیری و جنگ معمولا از رخدادی پیش بینی نشده، جرقه میزند. تبادل تهدیدهای واشنگتن و تهران در پی رخدادهای نظامی در دریای سرخ و تنگه استراتژیک بابالمندب،حملات نظامی در شرق سوریه و شمال عراق، تصویب بلوکه کردن دوباره پولها و اموال ایران در آمریکا و قطر در مجلس نمایندگان آمریکا که در همپوشانی با گسترش جنگ در غزه انجام گرفت، میتواند پیشدرآمد اتفاقی باشد که دو طرف در تمام سالها و به ویژه ماههای اخیر از وقوع آن دوری کردهاند. اکنون باید دید آیا ابتکار مدیریت اوضاع و کنترل تنش همچنان در اختیار واشنگتن و تهران باقی میماند یا فرایند رخدادها، دو طرف را به انتخابهای ناگزیر میکشاند؟ تهدید اخیر فرمانده سنتکام
(مرکز فرماندهی نظامیان آمریکایی در خاورمیانه) علیه تهران بابت آنچه ارتش یمن در دریای سرخ علیه ناوگان این کشور و سه کشتی تجاری انجام داده، میتواند متفاوت از رجزخوانیهای گذشته تعبیر شود که همواره ازخط هشدار بیرون نرفته بود. واکنش تهران نیز در این که در برابر اقدامهای احتمالی بیپاسخ نخواهد بود، رنگ و بویی دیگر از گذشته دارد. اما آیا تند شدن فضای تنش، بازی در زمینی نیست که جنگ طلبان اسرائیلی و جریانهای تندرو خواستار آنند؟ در این صورت آیا میشود برای کنترل و سپس مدیریت اوضاع در آینده نزدیک، امید بست؟
مسئله وجود اجبارهایی است که به رغم خویشتنداریهای تهران و واشنگتن، بر نوع تعاملات آنان سایه انداخته است. لازم است تا دیر نشده، دو طرف برای زدودن اجبارها به فوریت چاره اندیشی کنند. کیسینجر میگوید: «کنار آمدن با یک موضوع اختلافی اگر طرفها مجبور نباشند، میتوانند با آن کنار بیایند. اما اگر مجبور شوند، با آن سازش نخواهند کرد.» آیا تهران و واشنگتن خواهند توانست همچنان تنشهایشان را «زیر خط جنگ» نگه دارند؟
نظر شما